اخبار سریش آباد
#خاطرات بدشانس بودم که از کاروان شهدای دِگِن جا ماندم😔 ✍راوی: محمّدرضا کیهانی همرزم شهید جعفر طالب
#خاطرات
عملیات موفّقیّت آمیز روستای توریور
✍خاطره از: محمّد کرمی همرزم شهید جعفر طالبی
سال 1361 تازه به عضویّتِ سپاه پاسداران درآمده بودم، در تقسیمِ نیرو من را به سپاهِ موچش دادند. سپاه موچش در نزدیکی پادگان ارتش، مقری داشت و شهید جعفر طالبی فرماندۀ پایگاه موچش بود. ما حدود بیست نفر به همراه 10 نفر از نیروهای جندالله همگی در خدمتِ شهید جعفر طالبی بودیم.
بعد از چند روزی که در موچش بودیم، برای عملیات به طرفِ منطقۀ توریور حرکت کردیم. توریور منطقۀ خطرناک و شلوغی بود که بینِ دو کوه قرار داشت و بسیار صعب العبور بود. این اوّلین عملیاتی بود که من در آن شرکت می کردم، فرماندهی عملیات هم برعهدۀ شهید جعفر طالبی بود.
ما ابتدا به شهرستان سنندج و از آن جا به (کره سی) رفتیم. شب در (کره سی)، دعای توسّل خواندیم و نزدیک ساعت 10 الی 11 شب به سمتِ توریور به راه افتادیم. 10 کیلومتری را با ماشین حرکت کردیم، ولی به دلیلِ مسائل امنیّتی مجبور شدیم پیاده به مسیرمان ادامه دهیم. باران آرام آرام شروع به باریدن کرده بود. دو نفر پیشمرگ مسلمان کُرد هم به عنوانِ بلدچی با ما همراه بودند. یکی از این پیشمرگ ها گفت: نمی توانیم از جادّه حرکت کنیم؛ به دلیلِ بارندگی نیروهای ضدانقلاب که در قلّه ها مستقر هستد به خانه باغ ها خواهند آمد و ما در کمینِ ضدانقلاب خواهیم افتاد. باید از رودخانه عبور کنیم.
فصل پاییز بود و هوا هم آرام آرام سرد می شد و ما مجبور بودیم از رودخانه عبور کنیم، با هر سختی که بود عرضِ رودخانه را رد کردیم و بعد از مسافتی طولانی به اوّلین قلّه رسیدیم، حالا وقت نماز صبح بود و ما در حالی که باران می بارید، نماز صبح را خواندیم.
تعدادی از نیروها به دلیلِ خستگی به همراهِ ابراهیم یوسفی بی سیم چی گردان، به دستور شهید جعفر طالبی در قلّه ماندند و ما به طرف قلّۀ دوم حرکت کردیم. بعد از طی مسافتِ طولانی، به قلّۀ دوم رسیدیم. سنگرهای آماده به همراه بیل و کلنگ را روی قلّه دیدیم، پایینِ قلّه هم پُر بود از افرادی که اورکت کره ای به تن داشتند.
برای هماهنگی بیشتر با ستاد تماس گرفتیم: پایین قلّه پُر است از نیرو! این ها کی هستند؟
- نیروهای دشمن.
ما در این نقطه نیرویی نداریم.
در این موقّع درگیری شروع شد. نیروهای دشمن باهم درگیری لفظی داشتند؛ که چرا قلّه را تَرک کرده و به پایین رفته اند؟! این یک امدادِ غیبی بود؛ نیروهای ضدانقلاب به دلیلِ بارندگی قلّه را تَرک کرده بودند و از طرفِ دیگر، ما از جادّه نرفته بودیم و عرضِ رودخانه را طی کرده بودیم و تمامِ نقشه های دشمن نقش بر آب شده بود. درگیری از همان اوّل صبح شروع شد، توپخانۀ ما هم مدام پایینِ قلّه را هدف قرار می داد. نزدیکِ ظهر بود، با ستاد تماس گرفتیم که بچّه ها گرسنه هستند، احتیاج به غذا داریم. امّا هلی کوپتر به دلیل اینکه احتمال داشت موردِ هدف قرار بگیرد، از نزدیک شدن به قلّه اجتناب می کرد.
نزدیکِ ظهر بود که سه نفر با لباس محلی به بالای قلّه آمدند و با زبان کُردی گفتند:
- ارای پیشمرگان غذا هاوردیم (برای پیشمرگ ها غذا آورده ایم). پیرمردی هم همراه آن ها بود که زود گفت: به حرف های این جوان اهمّیت ندهید، ما برای پاسدارها غذا آورده ایم. مقداری نان و یک کلمن آب آورده بودند.
تعدادی از بچّه ها می گفتند: این ها برای شناسایی آمده اند. ولی تعدادی دیگر می گفتند: اگر هم برای شناسایی آمده باشند، برای ما نان و آب آورده اند، پس به دور از جوانمردی است که آن ها را گروگان بگیریم. خلاصه آن ها رفتند، نزدیک غروبِ آفتاب بود که دو مرتبه به بالای قلّه آمدند. این بار یک نوجوان 11 الی 12 ساله هم به آن ها اضافه شده بود، یک قابلمه سیب زمینی کوبیده و مقداری نان برای ما آورده بودند.
بعد از اینکه آن ها از قلّه پایین رفتند و ما هم غذایمان را خوردیم، آتشِ سنگین دشمن شروع شد، با تمامِ امکانات سعی داشتند قلّه را از ما پس بگیرند، ولی توکّل به خدا و حضورِ فرماندۀ شجاعی همچون شهید جعفر طالبی به ما دلگرمی می داد و ما هم با تمامِ توان از موقّعیّت خود دفاع می کردیم. من شهید جعفر طالبی را می دیدم که مدام از این سنگر به آن سنگر می دوید و بچّه ها را کمک می کرد.
در این درگیری مختار خاتونی، یکی از اعضای جندالله به شهادت رسید. همچنین ایوب دده جانی در این عملیات زخمی و بعد از مدّتی در تهران به درجۀ رفیعِ شهادت نائل آمد. ما تا صبح روی قلّه مقاومت کردیم و صبح، قلّه را تحویلِ ژاندرمری دادیم و به طرفِ هدف اصلیِ که توریور بود، حرکت کردیم.
بعدازظهر در خانه باغ ها مستقر شدیم، امّا به دلیلِ ناامن بودن و به دستور حاج عابد (فرماندۀ عملیات سپاه استان کُردستان) آن جا را تَرک و عقب نشینی تاکتیکی کردیم، ولی فردای آن روز به طرفِ توریور حرکت کردیم و بدونِ هیچ تلفاتی توریور را فتح کردیم.
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
#معرفی_کتاب_بومی 📚راز شب قدر ✍به قلم نويسنده توانای شهرمان اُستاد حسین حاجيان از شهدای شهر #دلبران
#معرفی_کتاب_بومی
📖کتاب عاشورائیان📖
👇👇👇👇👇
شامل؛ #زندگی_نامه، #وصیت_نامه، #عکس و #خاطرات شهدای معظم سریش آباد
✅به همراه مطالبی از شهدای اخیر سریش آباد
تعداد صفحات: ۳۷۸
✍نویسنده: حسین حاجيان(رئیس دفتر اسناد رسمی چهار راه بوعلی قروه)
💸قيمت: ۴۰ هزار تومان
سال چاپ: ۱۳۹۸
ویراست دوم
جهت سفارش و تهیه ی این کتاب گرانمایه ، پنج شنبه ها بعد از ظهر به #سنگر_فرهنگی_خادم_الشهداء واقع در گلزار شهدای سریش آباد مراجعه فرمایید.
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
✊او ایستاد پای امام زمان خویش سالگرد آسمانی شدن شهید قاسم حیدری گرامی باد. ولادت: ۱۳۳۵/۱۰/۱۰ شهاد
#خاطرات شهید قاسم حیدری
👇👇👇👇👇
🔸قسمت اول🔸
🌹همسرم، قبل از جنگ به شغل بنایی اشتغال داشت، یک روز عصر پس از کار روزانه با حالتی ناراحت و غمگین به منزل بازگشت ، وقتی علت ناراحتی اش را از او پرسیدم گفت: «سه روز برای یک نفر کار کرده ام
🌹حالا متوجه شده ام مسلمان نیست، عضو فرقه بهائی است، کاش از نان او نمی خوردم و در خانه اش نماز نمی خواندم. » بالاخره نزد عالم دین رفت و حکم شرعی موضوع را جویا شد و طبق گفته او عمل نمود. |
🌹در خواب دیدم همسرم، در حالت قنوت در داخل مزارش ایستاده است، زیر پاهایش حبابهایی از نور بود که مرتب روشن و خاموش می شدند و بالای سر شان نیز یک حباب بود که دایم روشن بود؛ در این هنگام، دو نفر سیاه پوش دست های مرا گرفتند و جلوتر بردند و گفتند: «نگاه کن، اینجا قبر شهید است.» در همین حال دیدم از زیر پای شهید، مکانی وسیع باز شد و گفتند: «آیا این مکان را می بینی ؟ اصل اینجاست و کوچک بودن قبر در عالم ظاهر مهم نیست.»
🌹آخرین باری که می خواست به جبهه مشرف شود، شب تا صبح نخوابید، کتاب دعا می خواند و گریه می کرد، آن شب تا صبح در خلوت خالصانه خویش با معبود و معشوقش راز و نیاز می کرد.
در مدت زندگی مشترک هیچگاه از فرائض دینی غفلت نکرد، به من سفارش می کرد نماز را به موقع بجا آورم چون ستون دین است؛ می گفت : اگر می خواهی از تو راضی باشم نماز را در وقتش بجا بیاور.
📚منبع: کتاب عاشورائیان
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
#خاطرات شهید قاسم حیدری 👇👇👇👇👇 🔸قسمت اول🔸 🌹همسرم، قبل از جنگ به شغل بنایی اشتغال داشت، یک روز عصر پ
#خاطرات شهید قاسم حیدری
👇👇👇👇👇
🔸قسمت دوم🔸
🌹صبحدم هنگام خداحافظی در حالی که فرزند کوچکش را نوازش می کرد از همسرش خواست ایمان خویش را از دست ندهد و همانند زینب کی سلام الله عليها صبور و در مقابل مصائب و مشکلات مقاوم باشد و از او تعهد گرفت که مثل گذشته از بچه هایش مراقبت نماید و این سخن را سه بار تکرار کرد، آنگاه راهی جبهه خون و شهادت گشت.
همسرم، در یکی از نامه هایش نوشته بود: مشتاقم در راه انقلاب گام بردارم و در این راه جان فدا کنم، اگر این کار را نکنم در دنیا از مادران شهدا و در آخرت از حضرت #فاطمه_زهرا (س) شرم سار خواهم بود، آرزو می کنم در این راه شهید شوم.
🌹در منطقه عملیاتی کنجان چم بودیم؛ فرمانده وقت برادر سعادت پرور از استان اصفهان، در جمع نیروهای اسلام سخنرانی کرد؛ او گفت: «ما به یاری خداوند به قلب دشمن خواهیم تاخت. امروز خدای متعال و امام حسین علیه السلام ما را یاری خواهند داد.» و همینطور هم شد. در این عملیات که مصادف با روز عاشورای حسینی بود نیروهای خودی با تاکتیک های خاصی که فرا گرفته بودند به دشمن نزدیک شدند.
🌹عده ای به خنثی کردن مین های گسترده ای که دشمن کاشته بود و عده ای دیگر به دشمن حمله ور شدند. این عملیات بسیار موفقیت آمیز بود دشمن دچار خسارت و تلفات شد. در این عملیات غرور آفرین قاسم حیدری با شجاعت جنگید و جانش را در راه خدا فدا نمود.
🌸پایان🌸
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ۲۵ دی ماه سالگرد آسمانی شدن شهید جاویدالاثر عباس جباری گرامی باد. و
#خاطرات شهید جاویدالاثر عباس جباری
👇👇👇👇👇
🌹چهره ای مظلوم و دوست داشتنی داشت و هیچگاه آزار و آسیبی از او به دیگران نرسید.
وقتی به رفتار عباس توجه می کردم، ساده زیستی و بی ریایی و عدم تکبر و فخر در حرکات و رفتارش نمایان بود و این رفتار بی آلایش او برای امثال من، درس عبرت برای زندگی محسوب می شد. ادب و تربیت او در مقابل والدین، ستودنی بود، هیچگاه موجب آزار و ناراحتی اهل خانه واقع نشد.
🌹برای خرید به مغازه مان می آمد و با تواضع خاصی خرید می کرد، وقتی اسم این عزیز را می شنوم فورا خاطرات رفتار بی تکلفش بیادم می آید. درود خداوند متعال به روح پاکش که سعادتمند شد.
هنوز جای خالی او در بین دستجات سینه زنی و مساجد شهر خالی است. او با اعتقاد به حقانیت و مظلومیت اهل بیت امام حسین ( علیه السلام) سوز اشک می ریخت و سینه می زد و همین امر موجب سعادت ابدی او شد، عباس کشته شد اما با نیک بختی و شهادت در راه خدای متعال، و این سعادت افتخار او در دنیا و آخرت است.
پدر بزرگوارش نقل کرده است
🌹زمانی که من در جبهه بودم فرزندم عباس که برای آخرین بار به مرخصی آمده بود به مادرش گفته بود«
مادر! احترام پدرم را نگهدار و مراقب پدرم باش.» او حتی در غیابش سفارش مرا می کرد، سفارش به پدر خود نشان از روح بلند عباس دارد.
📚منبع: کتاب عاشورائیان
پ ن:👇
امام خمینی (ره) : (مفقودین عزیز، محور دریای بیکران خداوندی اند)
(سلام بر این پاره های تن ملت که مونسی جز نسیم صحرا و همدمی جز مادرشان حضرت زهرا (س) ندارند)
مقام معظم رهبری: (خانواده های عزیز اسرا و مفقودین با صبر و تحمل بزرگوارانه ی خود، تلخی اسارت و فقدان عزیزان ملت را قابل تحمل کردند).
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
✊او ایستاد پای امام زمان خویش 🌸از دست نوشته های طلبه شهید محمد تقی ملاولی 👇👇👇👇👇 [[خدایا! به پهلوی
#خاطرات طلبه ی شهید محمد تقی ملاولی
👇👇👇👇👇
🌹مادر گرامی شهید خاطراتی از فرزند عزیزش بیان کرده است :
شبی از خواب بیدار شدم، هوا هنوز تاریک بود، دیدم چراغ اتاق محمد تقی روشن است، بلند شدم و به طرف اتاق او رفتم، مشغول نماز بود، صبر کردم تا نمازش تمام شد، گفتم: «پسرم! مگر اذان صبح شده است که نماز می خوانی؟» محمد تقی در حالی که سرش را با تواضع به زیر افکنده بود گفت: «نه مادر جان! هنوز وقت اذان نشده است.» متوجه شدم که #نماز_شب می خوانده است.
🌹شبهای بسیاری او را مشغول نماز و نیاز یافتم. وقتی برای اعزام به جبهه ثبت نام کرده بود، به او گفتم: «پسرم! تو در حوزه درس می خوانی، نمی شود درس را رها کنی و به جبهه بروی.» گفت: «مادر جان! درس را بعدا هم می شود خواند، حالا وقت جنگ است و به دشمن نباید مجال داد، اگر ما به جبهه نرویم
دشمن نخواهد گذاشت شما با آرامش زندگی کنید.»
🌹تحصیل علوم دینی بر او تأثیر گذار شده بود. رفتار و کردار او متجسم به معارف دینی شده بود؛ جز حرف راست لب به سخن نمی گشود و جز صراط مستقیم گام بر نمی داشت؛ به #امر به #معروف و #نهی از #منکر اهمیت می داد و آشنایان و اطرافیانش از منکر باز می داشت و به نیکی رهنمون می ساخت.
🌹 از #غیبت دیگران پرهیز می کرد و همگان را نیز به پرهیز از آن ترغیب می نمود. آخرین باری که به جبهه می رفت مثل همیشه تا سر کوچه بدرقه اش کردم، می رفت و بر می گشت و می گفت: «مادر! حلالم کن، مادر! دعایم کن، روز قیامت #شفاعتت می کنم.» گویی از من می خواست دعا کنم شهید شود. تواضع و فروتنی، مهربانی و رأفت، حساسیت و توجه به فریضه امر به معروف و نهی از منکر از خصایص بارز محمد تقی بود.
🌹با عشق به کسب معارف الهی به حوزه امام صادق (ع) قروه قدم نهاد، اما احساس وظیفه عمیق او در دفاع از آرمان های انقلاب، به او اجازه ادامه تحصیل نداد؛ گرچه مدت کوتاهی در کسوت طلبگی بود لکن به حقیقت، لیاقت #سربازی امام زمان (عج) را داشت. دو چیز را همیشه در زندگی روزانه خود می دید و لمس می کرد:
و نماز. در کودکی در کنار سجاده ام می نشست و به اذکار نماز " می داد و با زبان کودکی خود سعی می کرد آنها را تکرار کند.
در گوشه ای خلوت می کرد و به راز و نیاز با معبود مشغول بود، به نماز شب علاقه فراوانی داشت.
📚منبع: کتاب عاشورائیان
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
✊او ایستاد پای امام زمان خویش 💐 ۲۶ دی ماه سالگرد آسمانی شدن شهید اصغر جباری گرامی باد. زمینی شدن:
#خاطرات شهید اصغر جباری
👇👇👇👇👇
🌹همرزم شهید از دوران حضور در جبهه نقل کرده است در تاریخ ۶۴/۱۰/۲۲ می خواستیم عازم منطقه عملیاتی شویم، در پادگان شهید عبادت مریوان با هم بودیم. یک شب متوجه غیبت اصغر شدم، بلند شدم و بیرون رفتم، دیدم اصغر در سرمای آذرماه در حیاط پادگان نشسته است و نماز می خواند و با خدای خویش راز و نیاز می کند. نزدیک رفتم، نمازش که تمام شد، گفتم: «اصغرجان! هوا سرد است، چرا اینجا نماز می خوانی؟» گفت: « جعفر! بدین صورت حضور خدا را بیشتر احساس می کنم، دوست دارم تنها باشم.» گفتم: «در این موقع شب از خدا چه می خواهی؟» گفت: «از خدا می خواهم تا اگر من لایق بودم مرا نزد خود ببرد.» گفتم: « ان شاء الله خداوند تمامی رزمندگان را پیروز گرداند و ما را نزد مولایمان حسین بن علی (ع) در بهشت ببرد.» اندکی بعد از آن، خداوند خواسته او را اجابت کرد و شربت گوارای شهادت روزیش شد.
📚منبع: کتاب عاشورائیان
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
✊ او ایستاد پای امام زمان خویش 💐 ۲۸ دی ماه سالگرد آسمانی شدن شهید جعفر حیدری گرامی باد. زمینی شدن
#خاطرات پاسدار شهید جعفر حیدری(فرزند مرحوم حاج رجب)
👇👇👇👇👇
🌹جعفر، بعد از شهادت على اسفندیاری خیلی ناراحت بود، پس از تشییع پیکر ایشان، به من گفت: «مادرجان! على نیز شهید شد.» گفتم: «شهید شدن هم لیاقت می خواهد، خوشا به سعادتش.» گفت: «آری مادر، على لیاقتش را داشت و به آرزویش رسید، مادر! از تو خواهش می کنم تا برایم دعا کنی تا من نیز این لیاقت را پیدا کنم.»
🌹شبی در منزل نشسته بودیم، جعفر رو به من کرد و گفت: «پدرجان! می خواهم دوباره به جبهه بروم.» گفتم: «فرزندم! تو که می دانی قرار است در آینده نزدیک به مکه مشرف شوم، اجازه بده من برگردم بعد به جبهه برو» وقتی دید می خواهم جبهه رفتن او را به تأخیر بیندازم گفت:« بابا!خاطرتان هست که چند شب پیش آقای قرائتی در درسهایی از قرآن تلویزیون گفت که مکه رفتن نیاز به پول دارد و جبهه رفتن به خون ؟» و بالاخره با همین حرف های عاشقانه، مرا راضی کرد.
📚منبع: کتاب عاشورائیان
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
✊او ایستاد پای امام زمان خویش 🌸 ۲۷ دی ماه سالگرد آسمانی شدن دانش آموز بسیجی شهید هاشم جعفری گرامی
#خاطرات دانش آموز بسیجی شهید هاشم جعفری
👇👇👇👇👇
🌹شهید هاشم جعفری، در دوران نوجوانی سیرتی بسیار پاک و بی ریا داشت، دارای باورهای متقن اعتقادی بود و معنویت در وجودش موج می ازد، سیمای مظلوم وتبسم چهره اش جلوه خاصی به جذابیتش بخشیده بود.
🌹از خصوصیات بارز او، علاقه و التزام به انجام فرایض دینی و ساده زیستی بود. علاقه ویژه ای به ائمه معصومین (ع) داشت و به حضرت امام خمینی (ره) عشق می ورزید.
تمام خصوصیات بارز او، در سکوتش نهفته بود، کمتر صحبت می کرد و بیشتر می اندیشید. هاشم، با آنکه سنش کم بود اما روح بلندی داشت، قفس خاکی جسم را یارای حمل این روح بلند نبود، به کرات به بسیج مراجعه کرد، تا به مصاف خصم زبون بشتابد، بالاخره بخت با او یار شد و سنگر جبهه را بر کلاس درس مقدم داشت.
🌹در زمستان سال ۶۵ برای دومین بار عازم جبهه ها گردید، افتخار شرکت در عملیات کربلای ۵ نصیب او شد، در این عملیات ظفرمندا نه، ندای معبود را لبیک گفت، قفس جسم را وكانت و پروازی جاودانه را آغاز کرد، او به دیدار باقی شتافت و به لقاء او رسید.
« یادش گرامی و راهش مستدام باد»
📚منبع: کتاب عاشورائیان
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
✊او ایستاد پای امام زمان خویش 💐 ۲۸ دی ماه سالگرد آسمانی شدن #معلم بسیجی شهید علی جباری گرامی باد.
#خاطرات معلم بسیجی شهید علی جباری
👇👇👇👇👇
🌹یکی از همسنگران على از دوران حضور در جبهه خاطراتی دارد:
یادم هست در خط مقدم فاو در سنگر کمین نشسته بودیم که خمپاره ای به مهمانی ما آمد و در کنار ما به زمین نشست، اما گلوله منفجر نشد، شهید جباری گفت:« ما با شهادت فاصله داریم، باید خیلی تلاش کنیم که لیاقت دستیابی به شهادت را پیدا کنیم.»
🌹در شب عملیات کربلای ۵، پیشانی بندی بسته بود که روی آن نوشته شده بود راه قدس از کربلا می گذرد» و می گفت: «من عازم قدسم، من زندگی با معنی را در جبهه و شهادت می بینم. » همان شب، بر اثر اصابت گلوله خمپاره ۱۲۰ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
🌹شهید علی جباری، تمام ایام معلمی را در دورترین روستاها مشغول تدریس بود و سخت ترین شرایط یک لحظه کلاس درس را تعطیل نمی کرد. یادم هست این عزیز، در یک سال که زمستان خیلی سختی هم در پیش بود، با صبر و پایداری قابل تحسین، با موتور سیکلت به سر خدمت خود می رفت و کوچکترین کوتاهی در انجام وظیفه نداشت.
📚منبع: کتاب عاشورائیان
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
✊ او ایستاد پای امام زمان خویش 💐۲۹ دی ماه سالگرد آسمانی شدن شهید محمد مهدی طالبی گرامی باد. زمینی
#خاطرات شهید محمد مهدی طالبی
👇👇👇👇👇
🌹همسرم، هر سال وصیت نامه اش را تجدید می کرد، اخلاق بسیار خوبی داشت هر وقت حقوق می گرفت، هزار تومان از آن را جدا می کرد می گفت:« می خواهم با این هزار تومان، کرایه ی کسانی را بپردازم که می خواهند به #نمازجمعه قروه بروند.»
🌹یک روز که عمویم بعد از عملیاتی به منزل برگشته بود، به طور ناگهانی وارد منزل شان شدم و در لحظه ورود با صحنه ای روحانی روبرو گشتم، دیدم که ایشان در گوشه اتاقی با پروردگار خویش خلوت کرده و قطرات لرزان اشک بر گونه هایش جاری است، فراموش نمی کنم که ایشان این جمله را تکرار می کرد: «خدایا چرا نعمت عظیم شهادت را نصیب ما نمی کنی؟»
🌹برادرم، علاقه وافری به شهادت داشت، در تشیع جنازه یکی از شهدای سریش آباد گفت: «می شود مرا هم اینگونه تشیع کنند و به جمع شهدا بپیوندم؟»
🌹شهید طالبی، با قوه جاذبه که داشت اکثر #جوانان را به #ورزش ⚽️🏓تشویق می کرد، در میان بچه هائی که برای ورزش می آمدند، عده ای از بضاعت مالی چندانی برخوردار نبوده و هزینه لازم برای تهیه کفش ورزشی مناسب را نداشتند، شهید از حقوق شخصی خویش، برای آنها کفش ورزشی خریده، توسط شخص دیگری به عنوان هدیه به آنها تقدیم کرده بود.
📚منبع: کتاب عاشورائیان
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
✊او ایستاد پای امام زمان خویش 💐 ۲۹ دی ماه سالگرد آسمانی شدن شهید محمد تقی کاوه گرامی باد. زمینی ش
#خاطرات شهید محمد تقی کاوه
👇👇👇👇👇
🌹پاییز سال ۱۳۶۵، به اتقاف محمد تقی در پایگاه شهید افیونی سریش آباد، ثبت نام نمودم تا برای دفاع از اسلام و ملت عازم جبهه شویم. در قالب تیپ بیت المقدس، راهی مناطق عملیاتی جنوب ش دیم و در عملیات کربلای ۵، شرکت نمودیم. پس از عبور از خاکریز دشمن، به یک پاسگاه رسیدیم و از آنجا به دستجات ۳ نفره، تقسیم شدیم؛ من و شهید کاوه در یک دسته قرار داشتیم. به قدری پیشروی کردیم تا پشت سر عراقی ها، قرار گرفتیم و آنها را به محاصره خود در آوردیم. آنها خلع سلاح و اسیر و به پشت جبهه منتقل شدند.
🌹پس از ۳۵ روز، دستور عملیات جدید صادر شد و به ما مأموریت دادند به قلب دشمن بزنیم، حدود ساعت ۱۲ شب، نیروهایمان به محل عملیات رسیدند، دشمن در یکصد متری ما قرار داشت، ساعت ۳ بامداد، دستور شروع عملیات صادر شد، ما داخل نخلستان، شروع به پیشروی کردیم، در سمت راست ما هم عراقی ها در کانال دیگری قرار داشتند، پناهگاه ما نخلستان و پناهگاه عراقی ها، سنگرهای بتونی بود که به صورت کمربندی ساخته بودند، آتش دشمن، روی ما باریدن گرفت و محمد تقی کاوه، به شدت مجروح شد ، من او را به دوش گرفتم و به نیروهای امداد تحویل دادم، بعد از عملیات، به مرخصی آمدم و از سرنوشت دوستم شهید کاوه سراغ گرفتم، گفتند که در بیمارستان شیراز به آرزویش رسیده است.
📚منبع: کتاب عاشورائیان
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
✊او ایستاد پای امام زمان خویش 🌹 سالگرد آسمانی شدن شهید علی اکبر کرمی گرامی باد. ✅تنها شهید دهه ی
#خاطرات پاسدار شهید علی اکبر کرمی
👇👇👇👇👇
🌹شهید علی اکبر کرمی، ۱۳۴۱/۱/۱۰ در سریش آباد متولد شد، پدرش فتح الله و مادرش سکینه نام داشت، تا دوم دبیرستان تحصیل کرد، آنگاه به جهت دفاع از آرمان های انقلاب اسلامی به عضویت رسمی سپاه پاسداران در آمد و سالها در لباس رزم، در دفاع مقدس علیه ضد انقلاب وابسته به اجانب، شرکت فعالانه جست.
🌹علی اکبر، از طریق مرکز پشتیبانی حمزه سیدالشهداء (س) به مناطق عملیاتی رهسپار شد و مدتهای مدید در راه عقیده راستینش تلاش نمود .
شهید علی اکبر کرمی، در طول دفاع مقدس، در عملیات های مختلفی از جمله کربلای ۴ و ۵ حضور فعالانه داشت و در مدت خدمتش در سپاه پاسداران به عنوان رابط سپاه کردستان و آذربایجان غربی انجام وظیفه می کرد.
🌹شهید، علاقه شدیدی به امام خمینی (ره) داشت و همه را به دوست داشتن ایشان توصیه می کرد، او علی رغم زحمات وافری که در طول جنگ تحمیلی کشید، از اینکه شهادت نصیبش نشده بود، متأسف بود و به فوز سعادت دو ستان همرزمش غبطه می خورد. در دوران دفاع مقدس، در میدانهای کارزار علیه دشمنان انقلاب، حضوری سبز داشت و پس از پایان جنگ، فعالیت های خویش را در لباس مقدس س پاهی، همچنان استمرار بخشید.
🌹ایشان همواره به عنوان فردی صدیق و زحمت کش انقلابی، مطرح بود لذا در دوران خدمتش در سپاه پاسداران، همه او را به عنوان فردی بی آلایش و ساده زیست می شناختند. این پاسدار خستگی ناپذیر انقلاب ۱۳۷۳/۱۰/۲۳ در جاده میاندوآب - مهاباد بر اثر سانحه رانندگی به ملکوت اعلی پیوست و در جوار شهیدان انقلاب اسلامی مأوی گزید. مدفن این شهید گرامی در گلزار شهدای سریش آباد قرار دارد.
📚منبع: کتاب عاشورائیان
صفحه ی ۳۴۷ و ۳۴۸
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
✊او ایستاد پای امام زمان خویش 🥀 ۱ بهمن سالگرد آسمانی شدن شهید محمود حیدری گرامی باد. زمینی شدن: ۱
#خاطرات شهید محمود حیدری
👇👇👇👇👇
🌹محمود، در مدتی که در جبهه بود، بارها خبر شهادت خود را می داد و ما را آماده ش هادتش می نمود، روزی رو به من کرد و با مزاح گفت: «آیا وقت آن می رسد که ما را کادو کنند؟» پر سیدم:« منظورت چیست؟ » گفت: « مادر جان! آیا ممکن است افتخار شهادت نصیب من گردد؟»
حضور فعال او در مراسم و ایام محرم، حال و هوای هیأت را تغییر میداد، در ایام محرم در هر مکانی که بود خودش را به هیأت می رساند، عاشق امام حسین (ع) بود و در سینه زنی و عزاداری اش، این عشق و شور حسینی جلوه گر می شد.
شهید، دارای اخلاق نیکویی بود. به همین خاطر همه دوستش داشتند. او روحیه بالایی در جبهه داشت.
🌹هنگام عملیات های رزمندگان اسلام، اگر محمود در منزل بود بسیار غصه می خورد که مبادا از عملیات جا بماند و توفیق شرکت در آن را پیدا نکند. من روزی به او گفتم:« فرزندم! مرحوم پدرت بعد از خدا،
سفارش شما را به من کرده، کمی مواظب خودت باش و کمتر به منطقه برو» گفت: «مادر! شما نگران من نباشید، من با شهادتم، علاوه بر رفع نگرانی، شما را هم شفاعت خواهم کرد.»
📚منبع: کتاب عاشورائیان
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
✊او ایستاد پای امام زمان خویش 🥀سالگرد آسمانی شدن شهید محمد رضا شیخ جعفری گرامی باد. ولادت: ۱۳۴۳/۶
#خاطرات شهید محمد رضا شیخ جعفری
👇👇👇👇👇
🌹محمدرضا، حساسیت زیادی نسبت به بیت المال داشت و به خانواده اش همیشه در این مورد هشدار می داد که مبادا نسبت به بیت المال کم توجهی کنید.
🌹در اواخر عمرش اکثر اوقات از شهادت صحبت می کرد و من بسیار بی تابی می کردم. یک بار به او گفتم: «پسرم! چرا این همه از شهادت صحبت می کنی؟ آیا نمی دانی تحمل داغ تو برای من دشوار است. من حتی نمی توانم دوری شما را که در جبهه هستید و امید به بازگشتتان دارم تحمل کنم حالا می خواهی برای همیشه از پیش ما بروی؟»
🌹گفت: مادر جان! بعد از شهادتم هر وقت دلت هوای مرا کرد و به یادم افتادی، حضرت قاسم (ع) را به یاد آور.» پسرم، مرا به الگوگیری از بازماندگان شهدای کربلا فرا می خواند تا آنکه به آرزویش رسید.
🌹تازه از مرخصی برگشته بود، چون مدتی بود که او را ندیده بودم و بسیار دلتنگش بودم به استقبالش شتافتم، بسیار خوشحال بودم که او را سالم می دیدم و خداوند را شکر می گفتم، به یکباره جمله ای بر زبان فرزندم جاری شد که با این جمله خوشحالی من به نگرانی تبدیل گردید؛ پسرم گفت: «مادر! ان شاء الله شهید خواهم شد و به نزد مولایم حسین (ع) خواهم رفت» و ادامه داد: « به گفته خویش ایمان دارم و یقین دارم، خداوند این مقام را نصیب من خواهد نمود.» و همانطور شد که گفته بود. رفت و دیگر بازنگشت، او همنشینی جوانان بهشت را اختیار کرده بود.
🌹پسرم محمد رضا، در کودکی به ندرت از من پول توجیبی می گرفت روزی یک ریال از من خواست، پول را به او دادم، دیدم نزد دو تا پسر بچه رفت، آن دو ، گنجشگی را گرفته بودند و آزارش می دادند، محمد رضا | یک ریالی را به آنها داد و گنجشگ را گرفت و رها کرد. این عمل خداپسندانه او برایم فراموش نشدنی است.
محمد رضا، بدون چشمداشت برای همسایگان کار می کرد، زمستان ۱۳۶۱ که برف زیادی باریده بود برای پاک کردن برف به پشت بام همسایه پیرمان رفت، اما در حین پارو کردن برف پایش لیز خورد و به حیاط افتاد و دستش شکست، آنرا گچ گرفتیم.
📚منبع: کتاب عاشورائیان
@akhbareserishabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید محمد قنبری به معنی واقعی کلمه، شیر روز و زاهد شب بود...
#ببینید
خاطره گویی حاج عباس حیدری دوست و همرزم سردار شهید محمد قنبری در جوار مزار منور این شهید آسمانی.
#روایتگری
#خاطرات
#شهدای_سریش_آباد
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
✊او ایستاد پای امام زمان خویش 🥀 ۷ بهمن سالگرد آسمانی شدن شهید حبیب الله سلطانی گرامی باد. ولادت:
#خاطرات پاسدار شهید حبیب الله سلطانی
👇👇👇👇👇
🌹پدرم، بعد از مدت طولانی به مرخصی آمده بود سر سفره غذا بودیم که تلویزیون صحنه هایی از دفاع مقدس را با مداحی حاج صادق #آهنگران پخش کرد، یک مرتبه، رو به مادرم گفت:« اگر می خواهید در دین رستگار شوید وسایلم را آماده کن تا به جبهه برگردم.» گفتیم: «تازه از عملیات برگشته ای، پس از اتمام مرخصی برگردید.»
🌹 پاسخ داد: #شیرمردانی در جبهه هستند که مدتها نزد خانواده هایشان نرفته اند، شما انتظار دارید من ۱۰ روز در استراحت باشم.» پدرم، پس از ۲ روز و قبل از اتمام مرخصی، راهی #جبهه شد.
وقتی با مشکلاتی در #منزل روبرو می شدیم، همسرم از مشکلات جبهه
سخن می گفت و با بیان شرایط و امکانات نامناسب جبهه، از ما می خواست #شکر گزار خدای متعال باشیم؛ در آخرین باری که به مرخصی آمده بود، رفتار و سخنانش متفاوت بود، مرتب از شهادت سخن می گفت.
🌹همرزم شهید حکایت می کند: در عملیات داخلی با گروهک های منحله کومله و دمکرات، با او در یک گروهان بودیم. در یکی از عملیاتها من دریافتم که این شهید عزیز خیلی به #آیه « وجعلنا من بين ايديهم ... » اعتقاد دارد چرا که در ساعاتی قبل از حرکت، مرتب این آیه را تلاوت می نمود. ایشان در مسیر عملیات از #خداوند درخواست کمک و یاری کرده ، باعث تقویت #روحیه رزمند اسلام می شدند.
📚منبع: کتاب عاشورائیان
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
✊او ایستاد پای امام زمان خویش 🥀 ۱۰ بهمن سالگرد آسمانی شدن شهید محمد رضا دده جانی گرامی باد. ولادت
#خاطرات شهید محمد رضا دده جانی
👇👇👇👇👇
🌹قبل از پیروزی انقلاب و در اوج تظاهرات مردمی، یک روز چند تن از مأموران ژاندارمری به منزلمان آمدند و مرا به پاسگاه بردند و در آنجا نسبت به فعالیت محمدرضا در راهپیمایی ها اعتراض و هشدار دادند که ممکن است جان پسرت در این راه به خطر بیفتد. وقتی به منزل برگشتم و محمدرضا را در جریان امر قراردادم و گفتم که نیروهای دولتی شما را تهدید کرده اند گفت: «پدر جان ! تا پیروزی انقلاب، من از فعالیت های خود دست نخواهم کشید حتی اگر به قیمت جانم تمام شود.»
🌹قبل از اینکه محمدرضا شهید شود، از منزل با او تماس گرفته بودند، به او گفته بودند چون می خواهند مراسم #جشن_عقدش را برگزار کنند لازم است برگردد اما قبل از برگشت، همراه شهید حاجیان به معراج الهی رفتند، آری گوسفندی را که قرار بود جلوی پای او سر ببرند و س ور عروسی را از آن تهیه کنند، در جلو جنازه اش سربریدند و در عزایش از آن استفاده کردند.
📚منبع: کتاب عاشورائیان
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
✊او ایستاد پای امام زمان خویش 🥀 ۱۰ بهمن سالگرد آسمانی شدن شهید ابراهیم قنبری گرامی باد. 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#خاطرات شهید ابراهیم قنبری
👇👇👇👇👇
🌹در شُغل #مکانیکی، دارای مهارت خاصی بودند؛ گویی چندین دهه در این حرفه تجربه داشتند. یکی از کامیون داران شهر که با شهید ابراهیم قنبری آشنایی داشت، روزی به ایشان می گوید در شهر همدان شرکتی است که مکانیک های ماهر و زبر دست #استخدام می کند و #حقوق خوبی می دهد، من هم تضمین می کنم که حقوق مناسبی به شما بدهند و حتی مشکل #مسکن شما را نیز در آنجا حل می کنند شهید قنبری در پاسخ اظهار می دارد که این مسائل #مادی برای من ارزشی ندارد و من می خواهم در #سپاه باشم و #خدمت نمایم.
🌹روزی یکی از فرماندهان سپاه به ایشان می گوید که مهندسی رزمی سپاه تازه شروع به کار کرده ، اگر ممکن است شما در آنجا کار کنید، شهید بعد از مدتی کار در آنجا به فرمانده مزبور می گوید:« چون دوست دارم کارم در سپاه #تعمیر ماشین باشد و در اینجا کار کم است، پس سعی کنید مرا به محلی اعزام کنید که بتوانم ماشین های بیشتری را تعمیر کنم.»
🌹 #شجاعت و بی باکی او در جبهه های رزم و جهاد علیه عوامل کوردل، علیرغم سن و سال کم مایه تعجب بود. او در پاسخ یکی از دوستانش که پرسیده بود، چگونه به مناطق خطرناک کردستان که احتمال کشته شدن بسیار است می روید؟ گفته بود: 《اگر #اراده خدا به مرگ کسی تعلق نگیرد، اهل دنیا #همه دست به دست هم بدهند، نمی توانند او را از بین ببرند، پس #ترس در این مورد جایگاهی ندارد》
📚منبع: کتاب عاشورائیان
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
موشن گرافیگ سردار #شهید_یدالله_حاجیان کاری از اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس اُستان کرد
#خاطرات سردار شهید یدالله حاجيان
👇👇👇👇👇
🌹همرزمان شهید شمه ای از خاطرات شهید می گویند:
در انجام مسئولیت و رزم، از زمره مقتدرترین و #قاطع ترین و #شجاع ترین افراد بود. شجاعت و قاطعیت او در منطقه کردستان، نزد دوست و دشمن زبانزد بود. تا جایی که گروهک ها برای تحویل #سر_مبارکشان جایزه تعیین کرده بودند.
زمانی که در کامیاران بودیم و شهید حاجیان فرماندهی ما را بر عهده داشت، حاج عابد فرمانده وقت تیپ بیت المقدس با چرخ بال به آنجا آمد و از آن همه نیرو، شهید حاجیان را برای مبارزه و باز پس گیری شهر سنندج از دست #یاغیان انتخاب کرد، وقتی که از عملیات #آزادسازی سنندج برگشت، پاهای #خراشیده وی از تحمل سختی ها و مشقات مبارزه با دشمن حکایت می کرد.
🌹وقتی می گفتند در فلان محل نیرو های ضد انقلاب کمین زده اند بلافاصله اسلحه اش را بر می داشت، در حالی که این جمله را زمزمه می کرد «هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله» بر می خواست و به محل #کمین می رفت، اصولا خستگی برای او معنایی نداشت.
هیچ گونه #غروری در وجود او #نبود، با اینکه فرمانده بود، ولی سخت ترین و پر مخاطره ترین کارها را خودش انجام میداد و به کسی واگذار نمی کرد.
🌹زمستان سال ۱۳۶۱ در اکثر اوقات در پاکسازی ها از شهید یدالله حاجیان دستور می گرفتیم. در آن سال، در سخت ترین و مشکل ترین شرایط آب و هوایی که اکثرا شبها #گرسنه می خوابیدیم و برف آب می کردیم و می خوردیم، همه ما شاهد رشادتهای شهید حاجیان بودیم. هر جا اشرار ضد انقلاب بود، شهید یدالله حاجیان حضور داشت واقعا چقدر #خستگی_ناپذیر بود.
📚منبع: کتاب عاشورائیان
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
✊او ایستاد پای امام زمان خویش 💐 ۲۱ بهمن سالگرد آسمانی شدن شهید لطف الله شرفبیانی گرامی باد. زمینی
#خاطرات شهید بی سر، لطف الله شرفبیانی
👇👇👇👇👇
🌹او با الهام از #قرآن به انجام فرائض دینی بسیار پایبند بود و با وجود اموال کثیرش، توجهی به #اموال_دنیایی نداشت. وقتی کسی سخن از امور مادی می نمود می گفت : «علاقه ای به مادیات دنیایی نداشته باشید، همه اینها #فانی و گذرا هستند. به فکر #آخرت و انجام دستورات و فرائض الهی باشید.»
#علاقه شدیدی به امام راحل ره داشت و می گفت:« امام رهبر ما ؟ست و ادامه دهنده راه پیشوایان دینی است، ما باید دستورات امام را با جان و دل انجام دهیم.»
🌹هنگامی که با همسرم از کنار گلزار شهداء گذر می کردیم می گفت: «خوشا به حال شهدای عزیز چه راحت و آسوده آرمیده اند.» به حال آنان #غبطه می خورد و #آرزوی شهادت داشت.
پدرم، همیشه از آرزوی خود که همانا شهادت در راه خدا بود سخن می گفت، حتی هنگام تشییع پیکر مطهر شهید جهانگیر یوسفی با دیدگانی اشکبار افسوس می خورد که چرا شهادت نصیب او نمی شود😔
🌹پدرم، همواره با #قرآن مأنوس بود و شبها بی آنکه مزاحم خواب دیگران شود، قرآن می خواند و ما را به خواندن نماز و قرآن سفارش می نمود. شهید لطف الله شرفبیانی، زمانی که #کشاورزی می کرد گندم مازاد بر نیاز خانواده را در اختیار دولت اسلامی قرار می داد و می گفت:
((هر کسی گندمش را در #بازار_آزاد بفروشد به انقلاب و امت اسلام #خیانت کرده و چون دولت در #تحریم_اقتصادی و جنگ با دشمنان اسلام است باید او را یاری کنیم)).
📚منبع: کتاب عاشورائیان
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
✊ او ایستاد پای امام زمان خویش 💐 ۲۲ بهمن سالگرد آسمانی شدن اولین شهیده سریش آباد، شهیده کوکب دده
#خاطرات تنها شهیده سریش آباد، شهیده کوکب دده جانی
👇👇👇👇👇
🌹شهیده گرانقدر کوکب دده جانی، در اول فروردین ۱۳۲۴ در سریش آباد متولد شد. پدرش محمد عیسی و مادرش آفتاب نام داشت. در ادامه زندگی به همراه خانواده، به شهر قروه #مهاجرت و در آنجا سُکنی نمود. از همان سن نوجوانی و رسیدن به سن تکلیف، در انجام تکالیف شرعی کوشا بود. پدر گرامی اش نقل می کند: با وجود سن و سال کم تمام ماه مبارک رمضان را #روزه می گرفت و به اقامه #نماز مقید بود.
🌹سال ۱۳۴۲ با یکی از افراد #مومن و با تقوای زادگاهش ازدواج نمود که ثمره این پیوند الهی ۲ فرزند دختر و ۳ فرزند پسر می باشد. او خانه دار بود و امر الهی #تربیت فرزندان را بخوبی ادا می کرد. در سال ۱۳۶۵، توفیق #زیارت خانه خدا را پیدا کرد و مناسک #حج را به نیکی به جا آورد و هنگام بازگشت خطاب به کعبه معظمه گفت: «خداحافظی نمی کنم چون دوست دارم به زودی برگردم و مجددا زیارتت کنم.» سرانجام، عصر روز جمعه ۶۵/۱۱/۲۲ هواپیماهای متجاوز عراقی سکوت شهر قروه را شکستند .
🌹هواپیماها، با بمب های آتشین و #اهدائی_استکبار شرق و غرب، مردم شهر را به خاک و خون کشیدند. دشمن، می خواست #انتقام حضور گسترده مردم در صبح ۲۲ بهمن آن روز را از مردم بگیرد. بر اثر این حمله وحشیانه و غیر انسانی دشمن به مردم بی دفاع، تعداد زیادی از جمله شهیده کوکب دده جانی به شهادت رسیدند و افراد بسیاری مجروح گردیدند و نیز خانه های زیادی تخریب و ساکنانش متضرر شدند. فرزند دلبند کوکب به نام #سجادقنبری هم بر اثر بمب دشمن زبون، هفتاد درصد سلامتی جسم خود را از دست داد. آری، مزار این شهیده بی گناه در گلزار شهدای قروه این آیه شریفه را فریاد می زند: بای ذََبِِ قُتِلَت.
📚 منبع: کتاب عاشورائیان
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
✊او ایستاد پای امام زمان خویش 💐 ۲۳ بهمن سالگرد آسمانی شدن دانش آموز مجاهد غلامرضا ضیایی گرامی باد.
#خاطرات دانش آموز مجاهد شهید غلامرضا ضیائی
👇👇👇👇👇
🌹این نونهال مکتب عشق و شهادت که در سیزده سالگی، خو تقديم امام و انقلاب اسلامی نمود به سهم خویش، در مبارزه با ستم شاهی، شرکت جست. وی در سال ۵۷ یک روز #اعلامیه های حضرت امام خمینی (ره) را به مدرسه آورد و گفت: «این اعلامیه ها را یک روحانی به من داده که خودش اهل #قم است» اعلامیه ها را پخش و از امام خمینی صحبت کرد. او گفت: اینها پیام امام خمینی است.
🌹بعد از صحبت های شهید، در مدرسه غوغایی بر پاشد و بچه ها شروع به شعار دادن علیه نظام شاهنشاهی کردند و به طرف میدان شهر راهپیمایی نمودند.
سال ۵۷ وقتی مدارس تعطیل شد، شهید ضیایی برای مبارزه فرهنگی همگام با مبارزه خیابانی دوستان را دور هم جمع کرد و با حالت معصومانه ای گفت: «بچه ها حالا که مدرسه تعطیل شده بهتر است به یادگیری #قرآن بپردازیم» و همین توصیه باعث شد که همه دانش آموزان به مکتب قرآن بروند و به آموزش #قرائت_قرآن بپردازند.
🌹در #خطرناکترین مراحل انقلاب، اعلامیه های انقلابی را به مدرسه می آورد و عکس های حضرت امام را در تابلو اعلانات نصب می کرد. شهید علی رغم اینکه ظاهر آرامی داشت اما در باطن بسیار نا آرام بود، در مورد شرکت در تظاهرات به دوستان می گفت: «هر کس در تظاهرات شرکت نکند به انقلاب #خیانت کرده است».
برادرم، در #کارهای منزل به من و مادرمان کمک می کرد. به اقامه نماز واجب مقید بود هیچوقت به ناراحتی دیگران رضایت نمی داد.
📚منبع: کتاب عاشورائیان
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
✊او ایستاد پای امام زمان خویش 💐 ۲۳ بهمن سالگرد آسمانی شدن مجاهد شهید عبدالحسين قنبری گرامی باد. ز
#خاطرات مجاهد شهید عبدالحسين قنبری
👇👇👇👇👇
🌹 #نماز و #روزه شهید هرگز ترک نشد و همواره اطرافیان را به انجام #واجبات الهی توصیه و دعوت می کرد.
علاقه وافری به #خاندان عصمت و طهارت (ع) داشت و این علاقه در ماههای #محرم و صفر و رمضان به عینه مشاهده می شد، می گفت: من #خاک پای عزاداران امام حسین (ع) هستم و تا جایی که جان در بدن دارم #خادمی آنان را خواهم کرد. همواره نام #امام_حسین (ع) بر زبانش جاری بود و از خدا می خواست که به زیارت قبر مطهر سیدالشهداء (علیه السلام) مشرف شود.
🌹 #علاقه ی زیادی به امام خمینی (ره) داشت، روزی که حضرت امام به وطن بازگشتند ، از فرط خوشحالی بین مردم #شیرینی پخش می کرد، شب قبل از شهادتش که انقلاب پیروز شده بود یک لحظه آرام و قرار نداشت و مرتب می گفت: {زمان شادی و خوشحالی است زمان خواب نیست، امشب #بهترین شب زندگی است چون انقلاب پیروز شده است} و براستی آن شب بهترین شب زندگی شهید بود، زیرا صبح به مراد و مقصودش دست یافت و به دیدار دوست شتافت.
🌹قبل از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، در دوران #خفقان رژیم پهلوی، مسائل #سیاسی روز را دنبال می کرد، #رساله توضیح المسائل حضرت امام خمینی (ره) را در منزل داشت و از آن استفاده می کرد، با افراد #انقلابی شهر، در پوشش برگزاری #جلسات_قرآن ارتباط داشت. آن جلسات روحانی در ماه مبارک #رمضان بیشتر برگزار می شد که بر شور و هیجان انقلابی وی و سایر همگامان او می افزود.
🌹دوازده سال داشتم که پدرم شهید شد. امروز بعد از گذشت سالها حالات و ذكر و نماز دلنشین و معنوی اش در گوشم طنین انداز است.
وقتی #خرمن_گندم را جمع می کرد، مقداری از محصول را کنار می گذاشت و می گفت: این #زکات امسال است. کار #کشاورزی که به پایان می رسید به قم عزیمت می کرد و #خمس سال را تحویل دفتر مراجع می داد.
📚منبع: کتاب عاشورائیان
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
✊او ایستاد پای امام زمان خویش 💐 ۲۳ بهمن سالگرد آسمانی شدن مجاهد شهید محمد علی عبدی گرامی باد. زمی
#خاطرات مجاهد شهید محمد علی عبدی از شهدای انقلاب اسلامی
👇👇👇👇👇
🌹همیشه بهترین #گوسفند متعلق به خود را در روز #عیدقربان، در راه خدا قربانی می کرد. در روزهای گرم #تابستان که به صحرا می رفت و تا غروب جلوی آفتاب سوزان قرار داشت، با عشق و علاقه به #روزه داری می پرداخت و هیچگاه ضعف و ناراحتی در چهره ایشان جلوه نمی یافت.
یکی از خصایص بارز شهید #صله_رحم او بود. وی قلبی بسیار پاک و بی ریا داشت ، احوال فامیل را همواره جویا می شد. نسبت به #پدر و #مادر خود #احترام خاصی قائل بودند.
🌹بعد از شهادت شهید #خیرالله مؤمنی، مکرر بر سر مزار شهید میرفت و دعا می کرد و #آرزو می نمود که کاش با او شهید می شد. ایشان در دوران انقلاب، با اینکه از رادیو به س خنان امام گوش می داد اما همواره اصرار داشت از طریق تلویزیون هم چهره امام را مشاهده نماید. شب ورود امام به میهن اسلامی جمعی از مردم مشغول تماشای صحنه ی ورود حضرت امام از تلویزیون بودند. ش هید عبدی هم با حالتی عجیب و از عمق جان برنامه تلویزیون را دنبال می کرد و مرتب اشک می ریخت.
🌹اعتقاد و علاقه خاصی به #مسجد داشت، روزی فرزندش #مریض شده بود، به قصد گرفتن #شفاء، او را به مسجد محل آورد و روی منبر قرار داده سپس با آنابه و توجه به خداوند متعال ، شفای عاجل فرزندش را از حضرتش درخواست کرد. حالت عجیبی داشت و نشانه عظمت و احترام مسجد و خداوند در وجودش حس میشد.
📚منبع: کتاب عاشورائیان
#حماسه۲۳بهمن۵۷قروه
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
#خاطرات 👇
⚜شهیدمعظم قربانعلی اشکان⚜
✅تاریخ تولد 1315
✅تاریخ شهادت 10 اسفند 1364
✅محل شهادت:بانه
🔷فرازهایی اززندگینامه شهیدقربانعلی اشکان
بعد از شهید شدن برادرش محمد علی در تظاهرات انقلاب،ديگر هیچ دلبستگی دنیا برایش نماند و تمام هم و غمش این بود که خودش از غافله شهادت جا نماندشغل این شهید قبلا عمدتا کشاورزی و دامداری بود و با شروع جنگ تحمیلی در سال60 به صورت بسیج به جبهههای جنگ حق علیه باطل شتافتند،ودر سال 64 که در منطقه عملیاتی جزیره مجنون در خواب شهید ذبیح الله ملاولی را دیده بودند که به ایشان گفته بودند؛چرا عجله نمیکنی اینجا خیلی بهتر است و به دنبالش آمده بود.در همان زمان با تعدادی از نیرو ها به منطقه عملیاتی بانه اعزام گردیدند.از همسر و فرزندان بزرگ ایشان نقل است:در آخرین مرخصی که در خانه بودند،وصیتنامه خود را نوشتند، و در نتیجه بعد از آخرین دیداردر تاریخ 9/اسفند 1364 در منطقه بانه،که تازه میخواستند نیرو ها در منطقه مستقر شوند،بر اثر پاتک هوایی دشمن،در حالی که مشغول نماز خواندن بودند بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل گردیدند.
روحش شادو یادش گرامی🌹🌹🌹
#صلوات
https://eitaa.com/akhbareserishabad
✊او ایستاد پای امام زمان خویش
🥀سالگرد آسمانی شدن شهید ذبیح الله دده جانی گرامی باد.
🌺فرازی از #خاطرات
🌸شهید ذبیح الله دده جانی
👆👆👆👆👆
_________________________________
حضرت پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود :
((به شهيد هفت امتياز از طرف خداوند عطا مي شود، اولين آنها #بخشيدن تمام گناهان اوست بواسطه اولين قطره خونش)).
وسائل الشيعه، ج۱۱، ص۹، حديث۲۰
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
#خاطرات
عملیات والفجر ۱۰ و چگونگی شهادت این شهید والامقام
اواخر فصل زمستان بود و برف زیادی روی زمین نشسته بود؛ شرایط منطقه به گونه ای بود که در برخی مناطق ارتفاع برف تا حدود سه الی چهار متر نیز می رسید. برف ها روی هم تلنبار شده بود و بر اثر سرمای زیاد به صورت یک قطعه یخ لغزنده درآمده بود.
نحوه انجام عملیات به گونه ای بود که باید تعدادی از نیروها وارد منطقه می شدند و یخ های بعضی مسیر را می شکستند و بعد نیروهای عمل کننده وارد عمل می شدند. ارتفاع زیاد و لغزنده بودن مسیر شرایطی را برای نیروها ایجاد می کرد که اگر پای رزمنده ای می لغزید تا نزدیکی سنگر عراقی ها سر می خورد و پایین می رفت.
برادر زین العابدین فرمانده گردان صاحب الزمان(عج) بود و وظیفه نیروهای گردان صاحب الزمان(عج) شکستن یخ ها و هموار کردن مسیر برای نیروهای عمل کننده بود. نیروهای گردان باید تا ساعت 12 شب معبر را برای ورود نیروهای عمل کننده باز می کردند، اما این کار به درازا کشید و نزدیک طلوع آفتاب بود که برادر زین العابدین با حاج عابد فرمانده تیپ بیت المقدس تماس گرفت و گفت: «نزدیک طلوع آفتاب است و تا این لحظه نتوانسته ایم معبر عراقی هارا باز کنیم، حالا هم دو گردان نیرو (گردان صاحب الزمان(عج) و گردان امام حسین(ع)) هم چون سیبل در برابر نیروهای عراقی قرار دارند. اگر آفتاب طلوع کند و نیروهای عراقی از خواب بیدار شوند، ما نه راه پس داریم و نه راه پیش. همه نیروها قتل عام می شوند».
در واقع دو گردان نیرو وارد عملیات شده بودند و پشت سرشان ارتفاعات یخی بود که بالا آمدن از کوه یخی و عقب نشینی کردن غیر ممکن بود و در مقابلشان میدان مین وجود داشت که فرصت خنثی کردن میدان مین در آن لحظه وجود نداشت. تنها کاری که نیروها باید انجام می دادند این بود که تعدادی از نیروها به صورت داوطلب روی مین ها بخوابند تا سایر نیروها از روی پیکر آن ها وارد معبر بعثی ها شوند. در این میان شهید موسی طالبی داوطلبانه روی مین رفت و به شهادت رسید.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
#صلوات
@akhbareserishabad
اخبار سریش آباد
✊او ایستاد پای امام زمان خویش 🇮🇷۲ مرداد سالگرد آسمانی شدن شهید اسماعیل کرمی گرامی باد. 🕊🕊🕊🕊🕊 تولد
#زندگی_نامه و #خاطرات پاسدار اسلام و قرآن شهید اسماعیل کرمی
👇👇👇👇
🌹ششم بهمن ماه سال ۱۳۵۰ در شهر سریش آباد نوزادی خوش یُمن، دیده به جهان گشود. پدرش حمدالله و مادرش بانو مستوره نام اسماعیل را برای وی برگزیدند و با تقویت و معارف اهل بیت پیامبر صلی الله پرورش دادند .مرحوم حمدالله کرمی در کنار باغداری و کشاورزی به امر مقدس #آموزش_قرآن کریم به نوجوانان مبادرت می ورزید و منزلش قبل از پیروزی انقلاب اسلامی محل بیتوته و تردّد #علمای دین اعزامی به منطقه بود که برای سخنرانی و تبلیغ معارف انقلاب اسلامی ، به سریش آباد می آمدند.
🌹اسماعیل در این محیط پرورش یافت و از کودکی با حقانیت اسلام ناب محمدی(ص) و معارف #قرآنی آشنا و روحش با این ذخائر غنی مانوس و الفت عمیق یافت تا در ادامه زندگی، راهنما و #هدایتگری روشن فرا رویش باشد. برادرش، شهید #فرهنگ_کرمی هم با شهادتش، بر انگیزه #معنوی و انقلابی اسماعیل افزود، لذا پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه، به سپاه پُر افتخار انقلاب اسلامی پیوست و همگام با سلحشوران میادین رزم با دشمنان انقلاب اسلامی و کشور عزیزمان، حضوری سبز یافت و در راه تحقق عقیده راستینش ، تلاش و #مجاهدت بسیار نمود.
🌹 شهید اسماعیل کرمی در سپاه پاسداران کرمانشاه و سنندج در واحدهای مختلف اثرگذار بود؛ از جمله مرکز آموزش حضرت رسول (صلی الله) و معاونت #اطلاعات_سپاه بیت المقدس، شاهد خدمات شایان این پاسدار رشید انقلاب بوده است.
🌹 در نهایت پس از سالها جهاد و خدمت در راستای تامین امنیت عمومی و پاسداری از ارزشهای انقلاب اسلامی در روز دوم مرداد ماه سال ۱۳۹۰ در منطقه اشنویه ، در نبرد با عوامل استکبار جهانی، به سعادت شهادت نائل آمد و در جوار برادر شهیدش آرام یافت.
او #ثابت کرد #دروازه_شهادت همچنان #گشوده است و توفیق این سعادت، مشروط به تلاش #خالصانه و جلب عنایت خاصه الهی، روزی مشتاقان خواهد شد.
پس ما هم همچون شهیدان خدای متعال را می خوانیم: ((اللهم الرزقنا توفیق الشهادته فی سبیلک))
📚منبع: کتب عاشورائیان(زندگی نامه و خاطرات شهدای سریش آباد)
@akhbareserishabad
23.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطرات فوتبالی از چند دهه گذشته
خاطرات خنده دار 😅
کمبود امکانات ورزشی در دهه ۵۰ و ۶۰
خاطره ای از مسابقه سال ۱۳۵۲ تیم سریش آباد
بیان خاطرات توسط پیشکسوتان فوتبال شهرمان، آقایان؛
⚽️کربلایی فیروز فیلی
⚽️حاج رضا حیدری
⚽️حاج عباس حیدری
#ورزشی #خاطرات
@akhbareserishabad