#خاطرات پاسدار شجاع و سرافراز سپاه اسلام شهید تیمور ضیایی
👇👇👇👇👇
🔹قسمت اول🔹
🌹سال ۱۳۵۸ در قروه مشغول تحصیل بودم روزی به اتفاق دوستان به مدرسه می رفتم به ما گفتند به علت راهپیمایی مدرسه تعطیل است. وقتی به میدان شهر قروه رسیدم، مشاهده کردم دو نفر پاسدار در حالی که صورتشان را پوشانده بودند در مقابل یک گروه حدود ۱۰۰ نفری ایستاده اند. آن گروه که جزو حزب توده و منافقین بودند قصد خرابکاری داشتند اما به دلیل حضور آن دو نفر پاسدار جرات تحرک از آن ها سلب شده بود. مقاومت آن دو پاسدار آنقدر ادامه یافت تا نیرو از سپاه آمد و آن اجتماع نفاق را متفرق کرد. پس از اینکه اوضاع آرام شد، دیدم آن دو نفر ، شهیدان فرخ حیدری و تیمور ضیایی هستند.
🌹خواهر شهید بیان می کند: روزی در خیابان خانمی به من رسید و گفت: ( فلانی راست است که می گویند تیمور سه روز است در محاصره ضد انقلاب است؟) گفتم خبر ندارم، واقعا هم خبر نداشتم. به منزل پدرم آمدم و موضوع را به ایشان گفتم. پدرم، به سپاه رفت و موضوع را جویا شد، موضوع را تایید کرده بودند ولی همان روز، تیمور را با بالگرد از محاصره دشمن خارج کرده بودند. بعدها فهمیدیم در طول آن مدت، تنها در داخل ساختمانی در محاصره ضد انقلاب قرار گرفته بود، اما در برابر آنان با گلوله و نارنجک مقاومت کرده و تسلیم نشده بود. تا اینکه نیروهای کمکی هوایی او را نجات داده بودند. با مراجعت او، مردم شهر به استقبالش رفتند و تا درب منزل، او را روی دوش خود قرار دادند و اظهار خوشحالی می کردند
🌹سه چهار روز بود که همسرم به ماموریت رفته بود، شبی که برگشت سر و رویش خاکی بود و بسیار خسته به نظر می رسید می گفت:( این پوتین ها را که به پا دارم از آن روزی که رفته ام، نتوانسته ام در بیاورم و مُدام این طرف و آن طرف بوده ام وقتی پوتین ها را از پا در آورد پاهایش تاول زده بود).
ادامه دارد...
📚منبع: کتاب عاشورائیان
@akhbareserishabad