#خاطرات شهید جهانگیر یوسفی
👇👇👇👇👇
🌹یکی از هشمهریان شهید نقل کرده است: سال ۵۷ برای جشن های ۲۵۰۰ ساله، عکس هایی از رضا خان در این مغازه ها پخش می کردند. روزی فرمانده پاسگاه ژاندارمری منطقه به شهید جهانگیر گفت: چرا شما در مغازه خود از این عکس ها نصب نکرده ای؟ شهید پاسخ داد مگر شما به من عکس داده ای؟ فرمانده پاسگاه عکسی را به وی داد و گفت: باید تا عصر این عکس را نصب کنی. وقتی فرمانده رفت، شهید عکس را پاره کرد و گفت: اگر خونم را هم بريزند این کار را نمی کنم.
عصر آن روز فرمانده آمد و گفت: چرا عکس را نصب نکرده ای؟! شهید پاسخ داد: در خانه یک عکس رنگی دارم،فردا می آورم و نصب می کنم. او هر روز به یک بهانه از نصب عکس خودداری می کرد.
🌹دوست شهید از فعالیت های دوران انقلاب خاطره ای دارد:
قبل از پیروزی انقلاب، روزی به من گفت: شما که اعلامیه های انقلابی را شبانه در سطح شهر توزیع می کنی، شناسایی شده ای. با نگرانی گفتم: پس مِن بعد چه کار کنیم؟ گفت: این را بگذارید به عهده ی من. و بعد از آن روز بیشتر کار توزیع اعلامیه ها، بر عهده ی شهید یوسفی بود. ایشان در آن دوران نقش فعالی در راه پیروزی انقلاب ایفا نمود.
🌹یکی از همرزمان جهانگیر از دوران جهاد با عوامل استکبار در منطقه روایت می کند:
در یکی از عملیات ها که در کمین دشمن بودیم، همه سنگر گرفته بودند ولی شهید یوسفی بدون هراس و با شجاعت و شهامت تمام ، در جلو ما می گشت و در مقابل دشمن ایستاده بود و مقاومت می کرد.
در اکثر عملیات های آزاد سازی منطقه دهگلان و سردشت و پیرانشهر حضور داشت. با وجود اینکه سواد کمی داشت در داخل سنگر به قرائت قرآن مشغول می شد. او آروزی شهادت می کرد و می گفت: خوشا به حال شهداء.
📚 منبع: کتاب عاشورائیان
@akhbareserishabad