﷽
🥀
#فصل_پنجم: دربيان توجّه ابى عبداللّه عليه السّلام به جانب مكّه معظّمه🥀
#قسمت_سی_پنجم
مروان به وليد گفت كه دست از او بر مدار اگر الحال از او بيعت نگيرى ديگر دست بر او نمى يابى مگر آنكه خون بسيار از جانِبَين ريخته شود اكنون دست بر او يافته اى او را رها مكن تا بيعت كند و اگرنه او را گردن بزن. حضرت از سخن آن پليد در غضب شد و فرمود كه يابن الزّرقاء! تو مرا خواهى كشت يا او، به خدا سوگند كه دروغ گفتى و تو و او هيچ يك قادر بر قتل من نيستيد. پس رو كرد به وليد و فرمود: اى امير! مائيم اهل بيت نبوّت و معدن رسالت و ملائكه در خانه ما آمد و شد مى كنند و خداوند ما را در آفرينش مقدّم داشت و ختام خاتميّت بر ما گذاشت و يزيد مردى است فاسق و شرابخوار و كشنده مردم به ناحقّ و علانيه به انواع فسوق و معاصى اقدام مى نمايد و مثل من كسى با مثل او هرگز بيعت نمى كند و ديگر تا ترا ببينم گوئيم و شنويم. اين را فرمود و بيرون آمد و با ياران خود به خانه مراجعت نمود و اين واقعه درشب شنبه سه روز به آخر ماه رجب مانده بود، چون حضرت بيرون رفت مروان با وليد گفت كه سخن مرا نشنيدى به خدا سوگند ديگر دست بر او نخواهى يافت. وليد گفت: واى بر تو! راءيى كه براى من پسنديده بودى موجب هلاكت دين و دنياى من بود، به خدا سوگند كه راضى نيستم جميع دنيا از من باشد و من در خون حسين عليه السّلام داخل شوم، سُبحان اللّه تو راضى مى شوى كه من حسين رابكشم براى آنكه گويد با يزيد بيعت نكنم ؛ به خدا قسم هر كه در خون او شريك شود او را در قيامت هيچ حسنه نباشد و نخواهد بود، مروان در ظاهر گفت كه اگر از براى اين ملاحظه بود خوب كردى ولكن در دل راءى وليد را نپسنديد. وليد در همان شب در بيعت ابن زبير مبالغه نمود و او امتناع مى كرد تا آنكه درهمان شب از مدينه فرار نموده متوجّه مكّه شد چون وليد بر فرار او مطّلع شد مردى از بنى اميّه را با هشتاد سوار از پى او فرستاد چون از راه غير متعارف رفته بود چندان كه او را طلب كردند نيافتند و برگشتند.
📕
#منتهی_الآمال
🥀 ماجرای کربلا، شرح بلای زینب است
عصر عاشورا، شروع کربلای زینب است 🥀
❣️کانال مـــنتظران ظہور❣️👇
╭┅═ঊঈ❤️ঊঈ═┅╮
@abasalehal_mahdi
╰┅═ঊঈ❤️ঊঈ═┅╯