شاعرشدن به غیر دل‌آزردگی نبود این درد جز شکفتن و پژمردگی نبود یک عمر در هوای غزل زنده شو، بمیر نظم ردیفِ قافیه جز بردگی نبود کنج اتاق، مویه‌کنان‌، منزوی بخوان فرجام انزوا به جز افسردگی نبود یک بار هم نشد غزلی باب طبعمان دردا! که واژه جز غم و دلمردگی نبود این شعرهای طردشده، عمر رفته‌اند عمری که جز حقارت و سرخوردگی نبود از این نفس ‌کشیدن بیهوده خسته‌ام سر‌زندگی به غیر دل‌آزردگی نبود