📌 در بزم خلیفه
🌸 متوکل، خلیفه سفاک و جبار عباسى، از توجه معنوى مردم به
#امام_هادى علیه السلام بیمناک بود و از اینکه مردم به طیب خاطر حاضر بودند فرمان او را اطاعت کنند رنج مىبرد. سعایتکنندگان هم به او گفتند ممکن است على بن محمد (امام هادى) باطناً قصد انقلاب داشته باشد و بعید نیست اسلحه و یا لااقل نامههایى که دالّ بر مطلب باشد در خانهاش پیدا شود. لهذا متوکل یک شب بىخبر و بدون سابقه، بعد از آنکه نیمى از شب گذشته و همه چشمها به خواب رفته و هر کسى در بستر خویش استراحت کرده بود، عدهاى از دژخیمان و اطرافیان خود را فرستاد به خانه امام که خانهاش را تفتیش کنند و خود امام را هم حاضر نمایند.
🌸 متوکل این تصمیم را در حالى گرفت که بزمى تشکیل داده، مشغول میگسارى بود. مأمورین سرزده وارد خانه امام شدند و اول به سراغ خودش رفتند. او را دیدند که اتاقى را خلوت کرده و فرش اتاق را جمع کرده، بر روى ریگ و سنگریزه نشسته به ذکر خدا و راز و نیاز با ذات پروردگار مشغول است. وارد سایر اتاقها شدند، از آنچه مىخواستند چیزى نیافتند. ناچار به همین مقدار قناعت کردند که خود امام را به حضور متوکل ببرند.
🌸 وقتى که امام وارد شد، متوکل در صدر مجلس بزم نشسته مشغول میگسارى بود. دستور داد که امام پهلوى خودش بنشیند. امام نشست. متوکل جام شرابى که در دستش بود به امام تعارف کرد. امام امتناع کرد و فرمود: «به خدا قسم که هرگز شراب داخل خون و گوشت من نشده، مرا معاف بدار».
🌸 متوکل قبول کرد؛ بعد گفت: «پس شعر بخوان و با خواندن اشعار نغز و غزلیات آبدار محفل ما را رونق ده».
فرمود: «من اهل شعر نیستم و کمتر از اشعار گذشتگان حفظ دارم».
🌸 متوکل گفت: «چارهاى نیست، حتما باید شعر بخوانى». امام شروع کرد به خواندن اشعارى که مضمونش این است:
⚡️ «قلههاى بلند را براى خود منزلگاه کردند، و همواره مردان مسلح در اطراف آنها بودند و آنها را نگهبانى مىکردند، ولى هیچ یک از آنها نتوانست جلو مرگ را بگیرد و آنها را از گزند روزگار محفوظ بدارد»
⚡️ «آخر الامر از دامن آن قلههاى منیع و از داخل آن حصنهاى محکم و مستحکم به داخل گودالهاى قبر پایین کشیده شدند، و با چه بدبختى به آن گودالها فرود آمدند!»
⚡️ «در این حال منادى فریاد کرد و به آنها بانگ زد که: کجا رفت آن زینتها و آن تاجها و هیمنهها و شکوه و جلالها؟»
⚡️ «کجا رفت آن چهرههاى پرورده نعمتها که همیشه از روى ناز و نخوت، در پس پردههاى الوان، خود را از انظار مردم مخفى نگاه مىداشت؟»
⚡️ «قبر عاقبت آنها را رسوا ساخت. آن چهرههاى نعمت پرورده عاقبت الامر جولانگاه کرمهاى زمین شد که بر روى آنها حرکت مىکنند!»
⚡️ «زمان درازى دنیا را خوردند و آشامیدند و همه چیز را بلعیدند، ولى امروز همانها که خورنده همه چیزها بودند مأکول زمین و حشرات زمین واقع شدهاند!»
🌸 صداى امام با طنین مخصوص و با آهنگى که تا اعماق روح حاضرین و از آن جمله خود متوکل نفوذ کرد این اشعار را به پایان رسانید. نشئه شراب از سر مىگساران پرید. متوکل جام شراب را محکم به زمین کوفت و اشکهایش مثل باران جارى شد.
🌸 به این ترتیب آن مجلس بزم درهم ریخت و نور حقیقت توانست غبار غرور و غفلت را -و لو براى مدتى کوتاه- از یک قلب پرقساوت بزداید.
📗 مجموعه آثار
#شهید_مطهری (
#داستان راستان) ؛ ج18 ؛ ص238-240
🌐
@aliebrahimpour_ir