📌نامه ای به خدا و پاسخی از خدا 🔰علامه حسن زاده (ره) 🔹وقتى در تهران آنقدر به اين كوچه و آن كوچه، و اين بنگاه و آن بنگاه سرگردان شدم كه متحيره به حيرت آمدند و تو را طاقت نباشد از شنيدن؛ از هر كس سراغ خانه میگرفتم نخستين پاسخ پرسشم اين بود كه بچّه دارى؟ مى گفتم آرى، فقط دو نفريم و يك طفل رضيع به نام عبد اللّه داريم. 🔹جواب مى شنيديم كه خانه اجاره اى نداريم، آن هم با أخمى بدتر از صد زخم.حتّى به طفل شيرخوارم رحم نكردند، تا بالأخره در مسافرخانه اى يكباب اطاق محقّر اجاره كرديم و مدتى در آنجا بسر مى برديم. 🔹با آن وضع آشفته و آلفته، به درس و بحث خود و ادراك محضر مبارك اساتيدم آرام و شادكام بودم، و شعارم حشر با الم نشرح بود كه فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً، و دثارم كريمه مدّثّر كه و لربّك فاصبر. 🔹در آن حال به اقتضاى طبع جوانى ژوليده و شوريده، نامه اى منظوم، شيرين و دلنشين، بيش از يكصد و پنجاه بيت به پيشگاه خداوند سبحان تقديم داشتم. پس از ارائه ارادت و وظيفه بندگى و مطالبى خواندنى عرض كردم: 🔅فاعلا تن مفاعلن فَعَلن - لطف فرمانگر بحال حسن 🔅من به فرمان تو گرفتم زن - اوفتادم بكوچه و برزن 🔅تو خود اى سرور من آگاهى- هر كجايى كه بود بنگاهى 🔅پاسخ پرسش من از خانه - اوّلا بچه دارى تو يا نه 🔅از تحيّر سر او فكنده بزير - چه كنم در جواب او تقرير 🔅نه دروغ است و راست با أمّا - با لن و ليس و لم و لمّا 🔅با همه فضل و دانش و فرهنگ - كج و مُعوَجّ شدم چو يك خرچنگ 🔅بس كه گشتم به كوچه پس كوچه - شدم از لاغرى چو يك جوجه 🔅كوچه و جوجه را پريشانى - كرده هم قافيه كه خود دانى 🔅گر تو باشى بگو چه چاره كنى - خانه اى بهر خود اجاره كند 🔅ار حسن زاده ات گنهكار است - كاينچنين رنج را سزاوار است 🔅رحم بر طفل شيرخوارش كن - يا به مامان دل فگارش كن ... 🔹و حق تعالى نيز به مفاد ردّ جواب الكتاب واجب كوجوب ردّ السلام جواب نامه را به نظم بيش از شصت بيت بدين عنوان مرحمت فرموده است: 🔅اى جوان مرد پاك آزاده دوست مهربان حسنزاده 🔹تا پس از چند بيتى به تفقّد خواجگى و دلجويى و بنده پرورى فرموده است: 🔅فاعلاتن مفاعلن فَلَعَن - چشمها شد به نامه ات روشن 🔅نامه اى كاينچنين بلند بود - بايد از چون تو ارجمند بود 🔅آفرين بر تو باد و نامه تو - نقش شيرين شَهد خامه تو 🔅آن دبير فلك عطارد ما - از دبيرى بداد استعفا 🔅كه كسى را چنين قلم باشد - خود دبيرى من ستم باشد 🔅زهره از وجد چنگ زد در دف - زده كفّ الخضيب كف بر كف 🔅شده برجيس مشترى كه بها - مى دهم در إزاى آن خود را 🔅آنچه در آسمانم افرشته است - دست از كار خود فروهشته است 🔅مشك را با گلاب بسرشته است - نسخه اى بهر خويش بنوشته است 🔅شد فضاى فلك پُر از به به - زهره از شعر تو زند چهچه 🔅ليك اى پادشاه ملك سخن - حسنِ آملىّ پاك دهن 🔅هرچه بينى در اين نشيب و فراز - همه با حكمتى بود دمساز 🔅هر كه او را روان بيدار است - داند هر جا گل است با خار است 🔅گر بسِرّ القَدَر خبر يابى - خير بر خير سر بسر يابى ... 📚هزار و يك كلمه، کلمه116، ج1، ص175 @almorsalaat