راوی؛ همسر بزرگوار شهید: یکبار، خانم پسرعمویم به خانه‌مان آمد. با تعجب گفت: دعاء، چقدر خونه‌تون معطره! گفتم: عطر؟ عطرِ چی؟ هنوز که خونه رو تروتمیز نکرده‌ام! _عطرش خیلی زیاده. تا حالا جای دیگه‌ای این عطر رو استشمام نکرده‌ام. اولین باره. عطری را که برای سیدعلی هدیه گرفته بودم، آوردم و دادم دستش. پرسیدم: ببین اینه؟ بویید و با سر، جواب منفی داد. شیشه‌ی عطر خودم را آوردم. باز هم بویید و گفت: نه. این هم نیست. دلم ریخت. مات و مبهوت ماندم. پرسید: چی‌ شده؟ آهسته جواب دادم: شاید عطر سیدعلی‌ست. آخه گاهی‌ به من و بچه‌ها سر میزنه. تا این را شنید، زد زیر گریه. های‌های اشک می‌ریخت و می‌گفت: خوش به حالت! قسمتی از کتاب👇🏻 عطر پیراهن تو..🌸🍃 💚 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @alshahid_ali_alhadi ╰━━⊰🦋°🇱🇧°🦋⊱━━━━━╯