🌑🌚🌑مروری بر گذشته، حکایت جنگ های نیابتی فرسایشی-جنگ داخلی چین پس از سال 1945، جنگ داخلی چین وارد مرحله جدید خود شده بود، حتی ارتش ایالات متحده به نیروهای ملی گرای چیانگ کای شک پیوست و شروع به مبارزه با نیروهای کمونیست کرد و متحمل خسارات سنگین شد. تهدید مداخله مستقیم شوروی و مهارت جنگی جنگجویان چینی غیرقابل پیش بینی بود تا جاییکه سربازان آمریکایی را که از جنگ با ژاپن به ستوه آمده بودند و فکر می کردند بدتر از این را نمی بینند، به شگفتی واداشت. به زودی، این ماجرا به یک جنگ داخلی شدید و پرتلفات بین نیروهای چیانگ کای شک (تحت حمایت گسترده غرب) و نیروهای مائو( تحت حمایت کامل شوروی) تبدیل شد. در ابتدا، ایده تصرف کل چین توسط مائو (تحت حمایت شوروی) آنهم در کوتاهترین زمان ممکن مطرح بود ولی وقتی این اتفاق نیفتاد، دستگاه های رسانه ای غربی یک پروپاگاندای بزرگ خبری راه انداختند  که نشان دهنده ضعف و ناکارآمدی نیروهای کمونیستی بود و اگر تدارکات جنگی به موقع به نیروهای طرفدار غرب برسد، دموکراسی در کل چین حاکم می‌گردد. همچنین یک چهره قهرمانانه از ناسیونالیست‌های طرفدار دنیای آزاد و انواع فداکاری‌های حیرت آور آنها در رسانه های دنیا به تصویر کشیده شد. آنها می گفتند برای محاصره شوروی که دشمن خدا و دین خداست، بایددر مرزهای جنوبی  آن دژی استوار از متحدان و باورمندان به مسیح بنا کرد. برای نیل به این هدف ابتدا چین باید آزادشود، اما در واقع همه چیز آرام و برخلاف تبلیغات زیبای غرب پیش می رفت. در سال 1946،شهرها و مناطق روستایی چین شاهد حملات پی‌درپی کوچک و بزرگ گروه های چریکی کمونیستی بودند. در آن سال ناسیونالیست ها و کمونیست ها در شمال، شمال شرق و شمال غرب چین و چین مرکزی در حال زورآزمایی و امتحان یکدیگر بودند. نیروهای طرفدار غرب با وجود همه کمک ها(جمعیت مردمی طرفدار،منابع و ظرفیت بالا و تجهیزات نظامی پیشرفته روز که به لطف جنگ جهانی دوم اکثرا در بخش جنوب چین انبار شده بودند) در حال شکست خوردن و عقب نشینی بودند حتی برخلاف گفته ی رسانه ها استالین بسیار محتاطانه عمل می کرد زیرا مشاورانش به او گفته بودند که باید بیشتر نگران جنگ آتی در غرب باشد و اگر از توان لجستیکی در جبهه های غربی کاسته شود ممکن است اروپا و آمریکا برای رهایی اروپا به وی حمله کنند خصوصا بحث بمب اتمی در دنیا به عنوان یک سلاحی که حق صحبت نهایی را برای آمریکا محترم می‌شمرد، معرفی شده بود. در سال 1947، برای طرفین در جبهه به نظر می رسید که این جنگ 1000 سال دیگر طول خواهد کشید . جنگی نامحدود با هزاران و حتی ده ها هزار کشته و خطوطی که مدام دست به دست می شدند و حتی گاهی فقط چند متر با یک جنگ طولانی و پرتلفات دست به دست میشد. در اوایل همان سال، مائو گامی غافلگیرکننده برداشته و پایتخت خود را از ین‌آن خارج کرد و به ارتفاعات شمالی عقب نشینی کرده و یک مرکز اداری جدید در کوهستان ایجاد کرد. نیروهای ملی گرا در بخش های منچوری،مغولستان داخلی و شمال چین برای از بین بردن نیروی اصلی تحت فرماندهی مائو همگی باهم متحد شدند و از جبهه نیروهای کمونیستی مناطق مرکزی و شرقی جدا شده تا این خط استراتژیک کوهستانی را به تصرف درآورند و در سایر مناطق به ویژه در منچوری، جایی که تدارکات شوروی در حال ورود است حضور موثری داشته باشند تا خط تدارکاتی را قطع کنند. حومه ین‌آن صحنه حملات متعدد با تلفات سنگین بود، نیروهای نخبه ملی‌گرا با بهترین تجهیزات غربی حملات گسترده‌ای را انجام می‌دادند تا ین‌آن را گرفته و در ادامه هم منچوری را تصرف کنند. مائو سرانجام از ین‌آن عقب نشینی کرده و به کوهستان پناه برد. فشار عظیمی بر منطقه کوهستانی وارد شد و دستور رسید تمامی نیروهای باقی مانده با عجله به منچوری فرستاده شوند تا پیروزی نهایی را کسب کنند. همه چیز به نفع نیروهای طرفدار آمریکا بود،ین‌آن سقوط کرده و نیروی آموزش دیده بدنه اصلی سپاه مائو از نظر تئوریکی نابود شده بود، در جبهه های دیگر نیروهای کمونیستی، علیرغم تلفات سنگین، جنگ ها تحت کنترل بودند. اکنون هدف جدید اعلام شد منچوری باید تصرف شود و یکبار برای همیشه به حضور عقبه شوروی در چین پایان دهند. چیانگ کای شک، در این مرحله با تمام کارت های خود بازی کرد، ین‌آن و منچوری مملو از نیروها و تجهیزات بودند، همه چیز نشان می‌داد که یک پيروزی مهم و جدی حاصل شده است. اما مائو با تمام مشکلات و کمبودهای خود به کمک منطقه کوهستانی دوام آورد و از فرماندهی ساقط نشد. نبرد به سمت یک جنگ فرسایشی تغییر جهت داد. (ادامه در پست بعدی... )