به روایت از همسر : نام در «مختار» بود و در خدمت می‌کرد. از چندبار حضور این در فقط همین‌ها را می‌دانیم. 🍃🌷🍃 بعد از چند روز بی‌خبری، خواب را دیدم، در رویا، هر دو به رفتیم😭 نگران بودم ،پرسیدم «چرا نیستی؟» گفتند «من کنار شما هستم.»😭 🍃🌷🍃 یک هفته بعد خبر آمد که تیرانداز تکفیری، را در حالیکه بوده به رسانده‌. 😭😭😭 🍃🌷🍃 در خانواده ما، هر کسی، را نوعی تاب می‌آورد، گاهی دلتنگی‌هایم را در رضا (ع)🌷 و گاهی در مدافع حرم بهشت رضا (ع)🌷، دوری را از چشم پاک می‌کنم.😭😭 🍃🌷🍃 نرجس خانم، دلگویه‌هایش را در گوش قاب‌عکس بابا زمزمه می‌کند. آقا مجتبی را کسی ندیده؛ کسی چه می‌داند! شاید دارد به سفارش در آخرین دیدارشان عمل می‌کند «مجتبی‌جان! بعد از من، تو مرد خانه‌ای؛ مرد گریه نمی‌کند.»😭😭😭 🍃🌷🍃