به جرات می‌گویم در طے این چهار سال ، امیر 🥀یڪ‌ بار از من و طه غافل نبوده است . هرگاه را صدا می‌ڪنم ، اجابتم می‌ڪند . هرڪجا گرفتار مشڪلے می‌شوم ، امیر🥀ڪمڪم می‌ڪند. طه خاطره چندانے از بابا ندارد ؛ هفت ماه بیشتر نداشت ڪه پدرش به شهادت🥀 رسید ؛ اما عاشق پدر است . بهشت زهرا (س) ڪه می‌رویم ، می‌نشیند و سنگ مزار بابا را می‌بوسد.😔 می‌داند پدر او براے جنگ با دشمن به سوریه رفته و در آن‌جا شهید🥀شده و پیش خدا است . گاهے می‌پرسد : بابا امیر من ڪے می‌آید ؟😭 و پاسخ می‌دهم : او پیش خداست ، ما روزے پیش بابا می‌رویم و پسرم آرام می‌شود.