eitaa logo
این عماریون
384 دنبال‌کننده
230.4هزار عکس
62.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
رو داشتن، بعضی وقت ها که از کارش فارغ میشد بچه ها را به گردش میبرد و مانند آنها کودک و می شد و سعی می کرد تا خوب و شیرینی را برای آنها آورد.😭 🍃🌷🍃 بر سر مسائل و خاصی داشتند از اول وقت و معروف و از منکر تا انجام م، هنوز صدای های شب او و در خانه مان به میرسد.😭😭 🍃🌷🍃 و حلال را در رعایت میکرد ، و به و را چون و چرا می نمودند.😭 🍃🌷🍃 برای و خاصی قائل بودندکه حتی با که داشتند(فرمانده پدافند سپاه قدس) با دستشان برخورد و ایی داشتندکه آنها به ، بمانند دلسوز میگذاشتند. 🍃🌷🍃 بسیار و سفر بودند، سعی میکردند در طول لحظات و خاطرات را برایمان رقم بزنند. زیست و پوش بودند و زرق و برق .😭 🍃🌷🍃
فوق العاده انسان گرایی بودند هیچ وقت پیش من و فرزندانمان از و حرفی به میان نمی آوردند احساس می کردند اگر حرفی بزنند شاید ما رفتن به شویم. 🍃🌷🍃 به من گفت من ساکم را آماده میکنم و پشت صندوق عقب ماشینم میگذارم تا وقتی که زمان فرا برسد بدون اطلاع قبلی من میروم و بعد از به شما رو میکنم. 🍃🌷🍃 موعود؛ روزی که با ها کرد😭صبح زود ،برای ادای فریضه از خواب بیدار شدم ناگهان از پشت در اتاق بچه ها دیدم که با گریان تک تک ها را بوسد و مورد قرار می دهد و به از در خارج شد.😭😭😭 🍃🌷🍃 نمیدانستم که این ما با است، تقریبا نزدیک همان روز بود که با منزل تماس گرفت و خبر از به را داد.😭 🍃🌷🍃
به روایت از همسر : برای انتخاب ، و...بود، خودم هم هیئتی بودم. و اخلاق و.. که بسیار اخلاق بود. 🍃🌷🍃 عکس هایش را که دیده اید همه اش بر لب است. خودش بهم گفت از خواسته از باشد و یعنی چادری. 🍃🌷🍃 گذار و امام علی علیه السلام🌷 پانصد دستگاه بود. خودش می گفت از نوجوانی بیشتر وقتش را در ها می گذرانده. 🍃🌷🍃 روغنی داشت؛ کنار مغازه تعویض روغنی دایی ام. با هم همسایه بودند، دایی ام ما را به هم معرفی کرد و تمام و کمال هم را می کرد. سال ها را می شناخت. 🍃🌷🍃 همان اوایل  ازدواج یک بار از من پرسید اگر خدای ناکرده در کشورمان بشود، تو اجازه می دهی من هم بروم؟ 🍃🌷🍃 من هیچ وقت جدی به این موضوع نگاه نمی کردم، می گفتم هر چی بخواهد. آدم باید توی قرار بگیرد تا بتواند تصمیم درستی بگیره. 🍃🌷🍃 وقتی خطر داعش در بالا گرفت و حضرت زینب علیها السلام🌷 تهدید شد، به طور درباره و از با من صحبت می کرد.😭 🍃🌷🍃
اوايل در استخدام مي‌شوند و از همان به مي‌روند. 🍃🌷🍃 سال ۵۸# ازدواج مي‌كنند. سال۵۹# اول به دنيا مي‌آيد، ۶۱# فرزند دوم، ۶۴# فرزند سوم كه من هستم و سال ۶۵# به مي‌رسند. 😭 🍃🌷🍃 بچه كه به دنيا مي‌آيد يك خاصي به مادر دارد. من خاطره‌اي از ندارم ولي همان حس ذاتي كه بين و وجود دارد بين و هم وجود دارد. من هم آن را دارم. 😔💔 🍃🌷🍃 برادرم كاملاً يادش است و هم دارد.من چون را يادم نيست از شون   و فكر مي‌كنم اين درست باشد.💔 🍃🌷🍃 هميشه فكر مي‌كردم كه اگر بزرگ شوم در من كمتر مي‌شود. وارد و مي‌شوم، شغل پيدا مي‌كنم و ذهنم سرگرم موارد اجتماعي مي‌شود در صورتي كه امروز مي‌بينم شده.😔 🍃🌷🍃 هر سالي كه مي‌گذرد و هر روزي كه به عمرم اضافه مي‌شود بيشتر بيقرار و با خيلي از گذشته مي‌شود. من در طول هفته بار سر مي‌روم، با خيلي خاص است.😭💔 🍃🌷🍃
بسم رب النور🌱 🌸 ✍️ سجاد عليه السلام:حق كسى كه با علم،تو را تربيت مى‌كند.اين است كه: را بزرگ بدارى! دارى! كلامش خوب گوش بسپارى! سوى او رو كنى! را بر او بلند نگردانى! كسى از معلّم تو سؤالى پرسيد،تو پاسخ ندهى،تا معلّم، خود جواب گويد! او،با ديگرى سخن نگويى! ،غيبت نكنى! كسى از او،نزد تو بدگويى كرد،حريم او را پاس دارى! او را بپوشانى! او را آشكار كنى! او همنشينى ننمايى! او را دشمن ندارى! ⬅️ چون چنين عمل كنى، فرشتگان خداى عزّ و جلّ‌ به نفع تو گواهى مى‌دهند، كه تو او را براى خداى عزّ و جلّ‌ خواستى. خدا از محضر او كسب علم كردى، نه براى مردم. 🌱 📚 صدوق/ج۱/ص۱۰۷🌸 ✍️ الاسلام قرائتی 🌸ای معلم اندیشه ساز روزت مبارک🌱
ولی  ما را به   10 دادند و اصرارهای ما به جایی نرسید و با هم رفتیم علی اکبر (ع)🌷 🌷 را به نصر دادند و من را به دسته . 😔 🍃🌷🍃 در کربلای 1 با هم شرکت کردیم ، به دچار گرفتگی شد به طوری که تونست بر بزنه😔 چون به تنش می افتاد این وضع مدتی ادامه یافت تا این که این مشکل کمتر شد. 🍃🌷🍃 در کربلای 2 هم باز شرکت کردیم و بعد از برگشتیم تهران و باز هم مهر ماه .😊 🍃🌷🍃 همین روزها بود که یک بسیار سخت در اطراف منطقه اسلام آباد غرب برگزار کردیم و بعد از اومدیم تهران بعد از برگشتن من به متوجه شدم که گرفته برای عمار و دیگر را ندیدم. 🍃🌷🍃 تهران بودم که رفتم به راه آهن بلیط گرفتم برگردم که رفته بود بعد از گرفتن بلیط در خیابان چیتگری را دیدم بود. 🍃🌷🍃 اون گفت از خبر داری ؟ گفتم نه . دارم می رم ،گفت نرو،گفتم چرا؟ گفت شده و الان هم را آوردن تهران برو به خانواده اش خبر بده.😭😭 🍃🌷🍃
به روایت از همسر : برای انتخاب ، و...بود، خودم هم هیئتی بودم. و اخلاق و.. که بسیار اخلاق بود. 🍃🌷🍃 عکس هایش را که دیده اید همه اش بر لب است. خودش بهم گفت از خواسته از باشد و یعنی چادری. 🍃🌷🍃 گذار و امام علی علیه السلام🌷 پانصد دستگاه بود. خودش می گفت از نوجوانی بیشتر وقتش را در ها می گذرانده. 🍃🌷🍃 روغنی داشت؛ کنار مغازه تعویض روغنی دایی ام. با هم همسایه بودند، دایی ام ما را به هم معرفی کرد و تمام و کمال هم را می کرد. سال ها را می شناخت. 🍃🌷🍃 همان اوایل  ازدواج یک بار از من پرسید اگر خدای ناکرده در کشورمان بشود، تو اجازه می دهی من هم بروم؟ 🍃🌷🍃 من هیچ وقت جدی به این موضوع نگاه نمی کردم، می گفتم هر چی بخواهد. آدم باید توی قرار بگیرد تا بتواند تصمیم درستی بگیره. 🍃🌷🍃 وقتی خطر داعش در بالا گرفت و حضرت زینب علیها السلام🌷 تهدید شد، به طور درباره و از با من صحبت می کرد.😭 🍃🌷🍃
به روایت از آقای موسی اسماعیلی ستاد بازسازی عتبات: این دو خانواده اوائل هفته ی قبل برای به آمدند که به دلیل شدن اوضاع، چند روزی را در اقامت داشتند. تا اینکه ساعت 15# از به قصد خارج شدند و با نقلیه خود به راه افتادند. وقتی به منطقه "اسحاقی" که یکی از ترین مناطق در مسیر به "سیدمحمد" است می رسند، مستقیم مهاجمین داعش قرار می گیرند.😔 🍃🌷🍃 تا مدتی در و می شوند تا اینکه بعد از طی تماسی که با بطحایی صورت می گیرد، یکی از داعش گوشی را می بردارد و اعلام می کند که ما را به رسانده ایم.😔 🍃🌷🍃
اوايل در استخدام مي‌شوند و از همان به مي‌روند. 🍃🌷🍃 سال ۵۸# ازدواج مي‌كنند. سال۵۹# اول به دنيا مي‌آيد، ۶۱# فرزند دوم، ۶۴# فرزند سوم كه من هستم و سال ۶۵# به مي‌رسند. 😭 🍃🌷🍃 بچه كه به دنيا مي‌آيد يك خاصي به مادر دارد. من خاطره‌اي از ندارم ولي همان حس ذاتي كه بين و وجود دارد بين و هم وجود دارد. من هم آن را دارم. 😔💔 🍃🌷🍃 برادرم كاملاً يادش است و هم دارد.من چون را يادم نيست از شون   و فكر مي‌كنم اين درست باشد.💔 🍃🌷🍃 هميشه فكر مي‌كردم كه اگر بزرگ شوم در من كمتر مي‌شود. وارد و مي‌شوم، شغل پيدا مي‌كنم و ذهنم سرگرم موارد اجتماعي مي‌شود در صورتي كه امروز مي‌بينم شده.😔 🍃🌷🍃 هر سالي كه مي‌گذرد و هر روزي كه به عمرم اضافه مي‌شود بيشتر بيقرار و با خيلي از گذشته مي‌شود. من در طول هفته بار سر مي‌روم، با خيلي خاص است.😭💔 🍃🌷🍃
به روایت از خواهر : ما پنج خواهر بودیم و یک برادر به نام . که شروع شد بارونی به رفت و سال 61 رمضان به رسید.😭 🍃🌷🍃 پیکرش  هم تا 9 بود. خیلی برای ‏مان بود و خالی اش ما را بسیار می داد.😭😭 🍃🌷🍃 آرزو می کردیم که بعد از ، به ما عطا کند که دیگر خالی را در زندگی و طعم برادری را ؛ تا اینکه خدا را ما کرد. 🍃🌷🍃 ماهه بود که #بارونی را هم آوردند.خوشحال بودیم از اینکه خداوند لطف خود را به ما عطا کرد و به جای ، دیگری به ما داد که می توانست خالی او را برای‏ مان کند. 😭😭 🍃🌷🍃 سه سال قبل از اینکه به در بیاید، روزی با هم رفتیم ؛ سر بزرگمان . با صدای بلند داشتم سر می کردم.😭😭😭 🍃🌷🍃 گفت: خواهرم با بلند . کن که شده. می خواهد. کن این هم، مثل آن شود.😭 🍃🌷🍃
احمد متوسليان را خود مي دانست، بارز و را قرار داد و از همان اولين روزهاي حضورش در، با نشان دادن خود را نشان داد. 🍃🌷🍃 بعدا از شد. با ۲۷ محمد رسول الله (ص)🌷 احمد، ایشان هم  از آن به بعد ۲۷ در هاي مختلف كرد. 🍃🌷🍃 ایشان از اواسط سال۱۳۶۰# تا اواخر ماه سال ۶۱#، حمزه (ع)🌷را در المبين و المقدس بر عهده داشت. 🍃🌷🍃 ایشان پس از احمد متوسليان در ۶۱ و ۲۷ توسط حاج همت، در و بن عقيل در ، به عنوان مقام لشكر كرد. 🍃🌷🍃
چراغي و را قانع كردند كه۲ عقب بروند و نفر تا با به دشمن از آنان كنند و ما به .😔 🍃🌷🍃 به روایت از پدر : اهل ، و بود و همیشه نسبت به انجام و محرمات# توجه داشت و اهل و . 🍃🌷🍃 وقتي را به لشگر معرفي كردند و از خواستند به منطقه 10 تهران برود و اش را بگيرد، گفت مي كشم دنبال اين چيزها بروم. 🍃🌷🍃 بود. در طول ،  ۱۱ شد و گفته بود كه اگر بخواهد، بار ميشم و چنين هم شد. اهل بود و  بيت (ع)🌷 🍃🌷🍃
بچه‌های سمنانی که از برگشتند فقط حمزه و من در بین آن‌ها . از این که چه شده با ما بود تا سال 97#.😭 🍃🌷🍃 هرچه از می‎آمدند و برایم توضیح می‌دادند که در چه اتفاقی افتاده من دلم ، چون از بود زیادی به خودم داده بودم که یا شده.😭😭 🍃🌷🍃 بعداز ۳   ۱۳   ۱۳۹۷ به .😭😭 🍃🌷🍃 سرانجام محمد قنبریان هم درتاریخ   ۱۳۹۵/۱/۲۵# در به آرزویش که همانا در راه 🤍 بود رسید و ایشان۳# سال بود تا ۱۳۹۷ پیکر عزیز به کشور بازگشت. 🍃🌷🍃 #شهید : گلزار   باغ زندان شهر  شاهرود در کنار می باشد. 🍃🌷🍃 { عزیز با ذکر یک شاخه گل 🌷} 🍃🌷🍃
مجید بودند. قرار بود هفت سال دیگر  از و پرورش بازنشسته بشوند همسرم کلاً به دینی و خاصی داشتند.😭 🍃🌷🍃 جمکران و معصومه(س)🌷 بود، در هم می‌کرد. همچنین بود و حوزوی را دنبال می‌کرد، صالحین شده بود و را می‌داد. 🍃🌷🍃 شون باعث شده بود که با ایشان خیلی باشند. بیشتر بودند تا و . بود و زیادی برایشان می‌گذاشت. بچه‌ها هم بودند.😭😭 🍃🌷🍃 را که بود دیگری داشت. به خاطر و خاصش، زیادی به نشان می‌داد. اما از نظر سعی می‌کرد به هر تایشان . 🍃🌷🍃 همیشه به من می‌گفت دعا کن به مرگ طبیعی از دنیا نروی. برای من هم طلب کن تا در آن دنیا کنار هم باشیم. به جرئت می‌توانم بگویم که لحظه از سرش نیفتاد.😭 🍃🌷🍃
به روایت از آقا کیومرث ،برادر بزرگتر: خانواده ما همه اکثراً بچه‌های هستند، من خودم هم نظامی بودم و خانواده ما با و و بوده‌ است. به همین دلیل برای همه ما حل شده بود که کسی مثل به موضوعاتی مثل مقدس باشد و سراغ مباحثی همچون و از حرم برود. 🍃🌷🍃 عشق عجیبی به داشت و آقا بودند و به فرمان ایشان. 🍃🌷🍃 #شهیدم ، پیش همه خانواده چه دور و چه نزدیک یک خاصی داشت، مخصوصاً کوچک در خانه واقعاً او را دوست داشتند. 🍃🌷🍃 حتی نفر را سراغ نداریم که یک از او دیده باشد. دوست داشت همیشه همه خانواده دور هم باشند و با هم باشند.همه داشتند. 🍃🌷🍃 در ابتدا نزدیک می‌خورد و به می‌کند و به‌خاطر زیاد در نزدیکی به می‌رسد. 😭😭😭 🍃🌷🍃
  در یکی از روزها  به همراه دوستانش از مکانی عبور می‌کرد که یکی از اهالی آن محل به مردم اهل سنت توهین کرد که بلافاصله وارد عمل شد و گفت به هیچ عنوان حق توهین به اهل سنت ندارید «حضرت آقا فرمودن که توهین به مقدسات اهل سنت کار درستی نیست و بالاخره اون فرد را قانع کرد. 🍃🌷🍃 عزیزمان در مورد آرمان علی وردی : فرمودند: آن جوان و و ، عزیز که در تهران زیر به رسید و را در خیابان رها کردند، چه گناهی کرده بود؟ افرادی که این جنایت‌ها را انجام می‌دهند چه‌کسانی هستند و از کجا دستور می‌گیرند؟ البته این‌ها قطعاً بچه‌ها و جوان‌های ما نیستند، باید عاملان این جنایت‌ها شناسایی ومجازات شوند. 🍃🌷🍃
به روایت از خواهر : ما پنج خواهر بودیم و یک برادر به نام . که شروع شد بارونی به رفت و سال 61 رمضان به رسید.😭 🍃🌷🍃 پیکرش  هم تا 9 بود. خیلی برای ‏مان بود و خالی اش ما را بسیار می داد.😭😭 🍃🌷🍃 آرزو می کردیم که بعد از ، به ما عطا کند که دیگر خالی را در زندگی و طعم برادری را ؛ تا اینکه خدا را ما کرد. 🍃🌷🍃 ماهه بود که #بارونی را هم آوردند.خوشحال بودیم از اینکه خداوند لطف خود را به ما عطا کرد و به جای ، دیگری به ما داد که می توانست خالی او را برای‏ مان کند. 😭😭 🍃🌷🍃 سه سال قبل از اینکه به در بیاید، روزی با هم رفتیم ؛ سر بزرگمان . با صدای بلند داشتم سر می کردم.😭😭😭 🍃🌷🍃 گفت: خواهرم با بلند . کن که شده. می خواهد. کن این هم، مثل آن شود.😭 🍃🌷🍃
به روایت از آقا کیومرث ،برادر بزرگتر: خانواده ما همه اکثراً بچه‌های هستند، من خودم هم نظامی بودم و خانواده ما با و و بوده‌ است. به همین دلیل برای همه ما حل شده بود که کسی مثل به موضوعاتی مثل مقدس باشد و سراغ مباحثی همچون و از حرم برود. 🍃🌷🍃 عشق عجیبی به داشت و آقا بودند و به فرمان ایشان. 🍃🌷🍃 #شهیدم ، پیش همه خانواده چه دور و چه نزدیک یک خاصی داشت، مخصوصاً کوچک در خانه واقعاً او را دوست داشتند. 🍃🌷🍃 حتی نفر را سراغ نداریم که یک از او دیده باشد. دوست داشت همیشه همه خانواده دور هم باشند و با هم باشند.همه داشتند. 🍃🌷🍃 در ابتدا نزدیک می‌خورد و به می‌کند و به‌خاطر زیاد در نزدیکی به می‌رسد. 😭😭😭 🍃🌷🍃
به جرات می‌گویم در طے این چهار سال ، امیر 🥀یڪ‌ بار از من و طه غافل نبوده است . هرگاه را صدا می‌ڪنم ، اجابتم می‌ڪند . هرڪجا گرفتار مشڪلے می‌شوم ، امیر🥀ڪمڪم می‌ڪند. طه خاطره چندانے از بابا ندارد ؛ هفت ماه بیشتر نداشت ڪه پدرش به شهادت🥀 رسید ؛ اما عاشق پدر است . بهشت زهرا (س) ڪه می‌رویم ، می‌نشیند و سنگ مزار بابا را می‌بوسد.😔 می‌داند پدر او براے جنگ با دشمن به سوریه رفته و در آن‌جا شهید🥀شده و پیش خدا است . گاهے می‌پرسد : بابا امیر من ڪے می‌آید ؟😭 و پاسخ می‌دهم : او پیش خداست ، ما روزے پیش بابا می‌رویم و پسرم آرام می‌شود.
زمانی‌که این در کشور چین گسترش پیدا کرد و هنوز وارد ایران نشده بود همسرم به هشدار داد که دخترم این بیماری خیلی  خطرناکه و شما هم در بیمارستان در معرض خطر هستی😔 اما گفت که به من دارند و باید به آنان کنم. 😭 🍃🌷🍃 را کرده بود و هرچه از تنها از ؛ من را از طرف 🤍 که راه او شد و هستم به خداوند.😭😭 🍃🌷🍃 خودم  بیش از 35 در راه نظام و ولایت کار و تلاش کردم و در دوران مقدس هم  با در همواره به دنبال بودم.😭😭 🍃🌷🍃 اما نصیبم نشد😭 تا اینکه در راه و به به رسید.😭 بود.😭 🍃🌷🍃
به روایت از سید یحیی رحیم صفوی: شوشتری ،، ، به و برای دیروز، امروز و فردای این بودند. 🍃🌷🍃 شوشتری به و و بلوچستان بود، بلوچ سیستانی را همچون و خود در .😔 🍃🌷🍃 و ذاتا یک انسان ، و بود. پاسداران یک ، و را در راه ، و به و بلوچستان کرد. 😭 🍃🌷🍃 من شوشتری را 58# و سال 59# در برای بار کردم. آنچه در اول برای من جلب می‌کرد ، و بود. 🍃🌷🍃 در از دست ، همچون شوشتری کردند و در این که سخت بود از خود زیادی نشان داد و به کرد. 🍃🌷🍃
مجید بودند. قرار بود هفت سال دیگر  از و پرورش بازنشسته بشوند همسرم کلاً به دینی و خاصی داشتند.😭 🍃🌷🍃 جمکران و معصومه(س)🌷 بود، در هم می‌کرد. همچنین بود و حوزوی را دنبال می‌کرد، صالحین شده بود و را می‌داد. 🍃🌷🍃 شون باعث شده بود که با ایشان خیلی باشند. بیشتر بودند تا و . بود و زیادی برایشان می‌گذاشت. بچه‌ها هم بودند.😭😭 🍃🌷🍃 را که بود دیگری داشت. به خاطر و خاصش، زیادی به نشان می‌داد. اما از نظر سعی می‌کرد به هر تایشان . 🍃🌷🍃 همیشه به من می‌گفت دعا کن به مرگ طبیعی از دنیا نروی. برای من هم طلب کن تا در آن دنیا کنار هم باشیم. به جرئت می‌توانم بگویم که لحظه از سرش نیفتاد.😭 🍃🌷🍃
به جرات می‌گویم در طے این چهار سال ، امیر 🥀یڪ‌ بار از من و طه غافل نبوده است . هرگاه را صدا می‌ڪنم ، اجابتم می‌ڪند . هرڪجا گرفتار مشڪلے می‌شوم ، امیر🥀ڪمڪم می‌ڪند. طه خاطره چندانے از بابا ندارد ؛ هفت ماه بیشتر نداشت ڪه پدرش به شهادت🥀 رسید ؛ اما عاشق پدر است . بهشت زهرا (س) ڪه می‌رویم ، می‌نشیند و سنگ مزار بابا را می‌بوسد.😔 می‌داند پدر او براے جنگ با دشمن به سوریه رفته و در آن‌جا شهید🥀شده و پیش خدا است . گاهے می‌پرسد : بابا امیر من ڪے می‌آید ؟😭 و پاسخ می‌دهم : او پیش خداست ، ما روزے پیش بابا می‌رویم و پسرم آرام می‌شود.
از همان نخست شیوع در مبارزان با بیماری در ها رسانی می کرد و در و زمان♡و ،ایشان مشغول به بود. 🍃🌷🍃 به روایت از برادر : بین از همه بود. او با ما که برادرانش بودیم قابل . در خواندن، و و بود. 🍃🌷🍃 در و بود. حالا که 30 از زمان ، هنوز و از می‌کنند. 🍃🌷🍃 ، و   باعث می‌شود ما هم بیشتر به   پی ببریم. برای بود. 😭 🍃🌷🍃 با توجه به و که داشتند، با وجود از 😭خیلی از بوده‌اند که را . 🍃🌷🍃
زمانی‌که این در کشور چین گسترش پیدا کرد و هنوز وارد ایران نشده بود همسرم به هشدار داد که دخترم این بیماری خیلی  خطرناکه و شما هم در بیمارستان در معرض خطر هستی😔 اما گفت که به من دارند و باید به آنان کنم. 😭 🍃🌷🍃 را کرده بود و هرچه از تنها از ؛ من را از طرف 🤍 که راه او شد و هستم به خداوند.😭😭 🍃🌷🍃 خودم  بیش از 35 در راه نظام و ولایت کار و تلاش کردم و در دوران مقدس هم  با در همواره به دنبال بودم.😭😭 🍃🌷🍃 اما نصیبم نشد😭 تا اینکه در راه و به به رسید.😭 بود.😭 🍃🌷🍃