#عاشقانه #فرزندانمان رو #دوست داشتن، بعضی وقت ها که از کارش فارغ میشد بچه ها را به گردش میبرد و مانند آنها کودک و #همبازیشان می شد و سعی می کرد تا #اوقات خوب و شیرینی را برای آنها #فراهم آورد.😭
🍃🌷🍃
بر سر مسائل #اخلاقی و #مذهبی #دینش #پافشاری خاصی داشتند از #واجبات #نماز اول وقت و #امربه معروف و #نهی از منکر تا انجام م#ستحبات، هنوز صدای #گریه های #نیمه شب او و #العفوگفتنشان در خانه مان به #گوش میرسد.😭😭
🍃🌷🍃
#رزق و #روزی حلال را در #مالش رعایت میکرد ، #رضا #اطاعت و #احترام به #پدر و #مادرشان را
#بی چون و چرا #عمل می نمودند.😭
🍃🌷🍃
برای #دیگران #ارزش و #احترامی خاصی قائل بودندکه حتی با #سمتی که داشتند(فرمانده پدافند سپاه قدس) با #نیروهای #زیر دستشان برخورد #صمیمی و #پدرانه ایی داشتندکه آنها به #او، بمانند #پدری دلسوز #احترام میگذاشتند.
🍃🌷🍃
بسیار #خوشرو و #اهل سفر بودند، سعی میکردند در طول #سفر لحظات و خاطرات #شیرینی را برایمان رقم بزنند. #ساده زیست و #ساده پوش بودند و#شیفته زرق و برق #دنیا #نبودند.😭
🍃🌷🍃
#ایشان فوق العاده انسان #درون گرایی بودند هیچ وقت پیش من و فرزندانمان از #شهید و #شهادت حرفی به میان نمی آوردند احساس می کردند اگر حرفی بزنند شاید ما #مانع رفتن #او به #سوریه شویم.
🍃🌷🍃
به من گفت من ساکم را آماده میکنم و پشت صندوق عقب ماشینم میگذارم تا وقتی که زمان #اعزامم فرا برسد بدون #هیچ اطلاع قبلی من میروم و بعد از #ورودم به #سوریه شما رو #مطلع میکنم.
🍃🌷🍃
#روز موعود؛ روزی که #رضا با #بچه ها #وداع کرد😭صبح زود ،برای ادای فریضه از خواب بیدار شدم ناگهان از پشت در اتاق بچه ها دیدم که #رضا با #چشمانی گریان تک تک #بچه ها را #می بوسد و مورد #نوازش قرار می دهد و به #سرعت از در خارج شد.😭😭😭
🍃🌷🍃
نمیدانستم که این #آخرین #وداع ما با #رضا است، تقریبا نزدیک #مغرب همان روز بود که با منزل تماس گرفت و خبر از #رفتنش به #سوریه را داد.😭
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید :
#معیارم برای انتخاب #همسر، #مهمترینش #هیئتی و...بود، خودم هم هیئتی بودم. #نمازخوان و #خوش اخلاق و.. که #غلامرضا بسیار #خوش اخلاق بود.
🍃🌷🍃
عکس هایش را که دیده اید همه اش #خنده بر لب است. #غلامرضا خودش بهم گفت از #خدا خواسته #همسرش از #سادات باشد و #محجبه یعنی چادری.
🍃🌷🍃
#غلامرضا #پایه گذار و #عضو #هیئت امام علی علیه السلام🌷 پانصد دستگاه بود. خودش می گفت از نوجوانی بیشتر وقتش را در #هیئت ها می گذرانده.
🍃🌷🍃
#غلامرضا #تعویض روغنی داشت؛ کنار مغازه تعویض روغنی دایی ام. با هم همسایه بودند، دایی ام ما را به هم معرفی کرد و تمام و کمال هم #او را #تأیید می کرد. سال ها #او را می شناخت.
🍃🌷🍃
#غلامرضا همان اوایل ازدواج یک بار از من پرسید اگر خدای ناکرده در کشورمان #جنگ بشود، تو اجازه
می دهی من هم بروم؟
🍃🌷🍃
من هیچ وقت جدی به این موضوع نگاه نمی کردم، می گفتم هر چی #خدا بخواهد. آدم باید توی #موقعیتش قرار بگیرد تا بتواند تصمیم درستی بگیره.
🍃🌷🍃
وقتی خطر داعش در #منطقه بالا گرفت و #حرم حضرت زینب علیها السلام🌷 تهدید شد،#غلامرضا به طور #جدی درباره #رفتنش و #دفاع از #حرم با من صحبت می کرد.😭
🍃🌷🍃
#پدرم اوايل #انقلاب در #كميته استخدام ميشوند و از همان #اوايل #جنگ به #جبهه ميروند.
🍃🌷🍃
#پدرم سال ۵۸# ازدواج ميكنند. سال۵۹# #فرزند اول به دنيا ميآيد، ۶۱# فرزند دوم، ۶۴# فرزند سوم كه من هستم و سال ۶۵# به #شهادت ميرسند. 😭
🍃🌷🍃
بچه كه به دنيا ميآيد يك #انس خاصي به مادر دارد. من خاطرهاي از #پدرم ندارم ولي همان حس ذاتي كه بين #مادر و #فرزند وجود دارد بين #پدر و #فرزند هم وجود دارد. من هم آن #حس را دارم. 😔💔
🍃🌷🍃
برادرم كاملاً #پدر يادش است و #خواهرم هم #خاطراتي دارد.من چون #پدر را يادم نيست از شون #تصویری #ساختهام و فكر ميكنم اين #تصوير درست باشد.💔
🍃🌷🍃
هميشه فكر ميكردم كه اگر بزرگ شوم #بيقراري #پدر در من كمتر ميشود. وارد #اجتماع و #دانشگاه ميشوم، شغل پيدا ميكنم و ذهنم سرگرم موارد اجتماعي ميشود در صورتي كه امروز ميبينم #بدتر شده.😔
🍃🌷🍃
هر سالي كه ميگذرد و هر روزي كه به عمرم اضافه ميشود بيشتر بيقرار #پدر و #ارتباطم با #او خيلي #قويتر از گذشته ميشود. من در طول هفته #دو بار سر #مزار #پدر ميروم، #ارتباطم با #پدر خيلي خاص است.😭💔
🍃🌷🍃
بسم رب النور🌱
🌸#حق_معلم
✍️#امام سجاد عليه السلام:حق كسى كه با علم،تو را تربيت مىكند.اين است كه:
#او را بزرگ بدارى!
#وقارمحضراورانگاه دارى!
#به كلامش خوب گوش بسپارى!
#به سوى او رو كنى!
#صدايت را بر او بلند نگردانى!
#اگر كسى از معلّم تو سؤالى پرسيد،تو پاسخ ندهى،تا معلّم، خود جواب گويد!
#درمجلس او،با ديگرى سخن نگويى!
#نزداوازديگران،غيبت نكنى!
#اگر كسى از او،نزد تو بدگويى كرد،حريم او را پاس دارى!
#زشتىهاى او را بپوشانى!
#ونيكىهاى او را آشكار كنى!
#بادشمن او همنشينى ننمايى!
#ودوست او را دشمن ندارى!
⬅️ چون چنين عمل كنى، فرشتگان خداى عزّ و جلّ به نفع تو گواهى مىدهند، كه تو او را براى خداى عزّ و جلّ خواستى.
#وبراى خدا از محضر او كسب علم كردى، نه براى مردم. 🌱
📚#گلچین صدوق/ج۱/ص۱۰۷🌸
✍️ #حجت الاسلام قرائتی
🌸ای معلم اندیشه ساز روزت مبارک🌱
ولی ما را به #لشکر 10 دادند و اصرارهای ما به جایی نرسید و با هم رفتیم #گردان علی اکبر (ع)🌷 #لشکر10 #سیدالشهدا🌷
#او را به #گروهان نصر دادند و من را به دسته #ادوات.
😔
🍃🌷🍃
در #عملیات کربلای 1 با هم شرکت کردیم ،#علی به #شدت دچار #موج گرفتگی شد به طوری که #نمی تونست #آب بر #تن بزنه😔 چون #رعشه به تنش می افتاد این وضع مدتی ادامه یافت تا این که این مشکل کمتر شد.
🍃🌷🍃
در #عملیات کربلای 2 هم باز شرکت کردیم و بعد از #عملیات برگشتیم تهران و باز هم مهر ماه #برگشتیم #گردان.😊
🍃🌷🍃
همین روزها بود که یک #مانور بسیار سخت در اطراف منطقه #قلاجه اسلام آباد غرب برگزار کردیم و بعد از #مانور اومدیم تهران بعد از برگشتن من به #گردان متوجه شدم که #اون #ماموریت گرفته برای #گردان عمار و دیگر #او را ندیدم.
🍃🌷🍃
#20مهر تهران بودم که رفتم به راه آهن بلیط گرفتم برگردم #گردان که رفته بود #اندیمشک بعد از گرفتن بلیط در خیابان #مرتضی چیتگری را دیدم #دوست #امیر بود.
🍃🌷🍃
اون گفت از #امیر خبر داری ؟ گفتم نه . دارم می رم #منطقه ،گفت نرو،گفتم چرا؟
گفت #امیر #شهید شده و الان هم #پیکرش را آوردن تهران برو به خانواده اش خبر بده.😭😭
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید :
#معیارم برای انتخاب #همسر، #مهمترینش #هیئتی و...بود، خودم هم هیئتی بودم. #نمازخوان و #خوش اخلاق و.. که #غلامرضا بسیار #خوش اخلاق بود.
🍃🌷🍃
عکس هایش را که دیده اید همه اش #خنده بر لب است. #غلامرضا خودش بهم گفت از #خدا خواسته #همسرش از #سادات باشد و #محجبه یعنی چادری.
🍃🌷🍃
#غلامرضا #پایه گذار و #عضو #هیئت امام علی علیه السلام🌷 پانصد دستگاه بود. خودش می گفت از نوجوانی بیشتر وقتش را در #هیئت ها می گذرانده.
🍃🌷🍃
#غلامرضا #تعویض روغنی داشت؛ کنار مغازه تعویض روغنی دایی ام. با هم همسایه بودند، دایی ام ما را به هم معرفی کرد و تمام و کمال هم #او را #تأیید می کرد. سال ها #او را می شناخت.
🍃🌷🍃
#غلامرضا همان اوایل ازدواج یک بار از من پرسید اگر خدای ناکرده در کشورمان #جنگ بشود، تو اجازه
می دهی من هم بروم؟
🍃🌷🍃
من هیچ وقت جدی به این موضوع نگاه نمی کردم، می گفتم هر چی #خدا بخواهد. آدم باید توی #موقعیتش قرار بگیرد تا بتواند تصمیم درستی بگیره.
🍃🌷🍃
وقتی خطر داعش در #منطقه بالا گرفت و #حرم حضرت زینب علیها السلام🌷 تهدید شد،#غلامرضا به طور #جدی درباره #رفتنش و #دفاع از #حرم با من صحبت می کرد.😭
🍃🌷🍃
به روایت از آقای موسی اسماعیلی #مسئول ستاد بازسازی عتبات: این دو خانواده اوائل هفته ی قبل برای #زیارت به #سامرا آمدند که به دلیل #ناامن شدن اوضاع، چند روزی را در #سامرا اقامت داشتند.
تا اینکه #چهارشنبه ساعت 15# از #حرمین #عسکریین به قصد #زیارت #کربلا خارج شدند و با #وسیله نقلیه خود به راه افتادند.
وقتی به منطقه "اسحاقی" که یکی از #ناامن ترین مناطق در مسیر #سامرا به "سیدمحمد" است می رسند، #هدف #تیر مستقیم مهاجمین داعش قرار می گیرند.😔
🍃🌷🍃
#اینها تا مدتی در #آتش و #دود #گُم می شوند تا اینکه بعد از #مدتی طی تماسی که با #شهید بطحایی صورت می گیرد، یکی از #عوامل داعش گوشی را می بردارد و اعلام می کند که ما #او را به #قتل رسانده ایم.😔
🍃🌷🍃
#پدرم اوايل #انقلاب در #كميته استخدام ميشوند و از همان #اوايل #جنگ به #جبهه ميروند.
🍃🌷🍃
#پدرم سال ۵۸# ازدواج ميكنند. سال۵۹# #فرزند اول به دنيا ميآيد، ۶۱# فرزند دوم، ۶۴# فرزند سوم كه من هستم و سال ۶۵# به #شهادت ميرسند. 😭
🍃🌷🍃
بچه كه به دنيا ميآيد يك #انس خاصي به مادر دارد. من خاطرهاي از #پدرم ندارم ولي همان حس ذاتي كه بين #مادر و #فرزند وجود دارد بين #پدر و #فرزند هم وجود دارد. من هم آن #حس را دارم. 😔💔
🍃🌷🍃
برادرم كاملاً #پدر يادش است و #خواهرم هم #خاطراتي دارد.من چون #پدر را يادم نيست از شون #تصویری #ساختهام و فكر ميكنم اين #تصوير درست باشد.💔
🍃🌷🍃
هميشه فكر ميكردم كه اگر بزرگ شوم #بيقراري #پدر در من كمتر ميشود. وارد #اجتماع و #دانشگاه ميشوم، شغل پيدا ميكنم و ذهنم سرگرم موارد اجتماعي ميشود در صورتي كه امروز ميبينم #بدتر شده.😔
🍃🌷🍃
هر سالي كه ميگذرد و هر روزي كه به عمرم اضافه ميشود بيشتر بيقرار #پدر و #ارتباطم با #او خيلي #قويتر از گذشته ميشود. من در طول هفته #دو بار سر #مزار #پدر ميروم، #ارتباطم با #پدر خيلي خاص است.😭💔
🍃🌷🍃
به روایت از خواهر #شهید:
ما پنج خواهر بودیم و یک برادر به نام #بارونی. #جنگ که شروع شد بارونی به #جبهه رفت و سال 61#در #عملیات رمضان به #شهادت رسید.😭
🍃🌷🍃
پیکرش هم تا 9#سال #مفقود بود. #نداشتن #برادر خیلی برای مان #سخت بود و #جای خالی اش ما را بسیار #آزار می داد.😭😭
🍃🌷🍃
آرزو می کردیم که بعد از #بارونی، #خداوند به ما #پسری عطا کند که دیگر #جای خالی #او را در زندگی #احساس #نکنیم و طعم #بی برادری را #نچشیم؛ تا اینکه خدا #احسان را #نصیب ما کرد.
🍃🌷🍃
#احسان #پنج ماهه بود که #پیکر#بارونی را هم آوردند.خوشحال بودیم از اینکه خداوند لطف خود را به ما عطا کرد و به جای #بارونی، #برادر دیگری به ما داد که می توانست #جای خالی او را برای مان #پر کند.
😭😭
🍃🌷🍃
#دو سه سال قبل از اینکه به #عضویت #سپاه در بیاید، روزی با هم رفتیم #گلزار #شهدا؛ سر #مزار #برادر بزرگمان #بارونی. با صدای بلند داشتم سر #مزارش #گریه می کردم.😭😭😭
🍃🌷🍃
#احسان گفت: خواهرم با #صدای بلند #گریه #نکن. #افتخار کن که #برادرت #شهید شده. #شهادت #لیاقت می خواهد. #دعا کن این #برادرت هم، مثل آن #برادرت #شهید شود.😭
🍃🌷🍃
#حاج احمد متوسليان را #استاد خود مي دانست، #خصوصيات بارز #اخلاق و #رفتار #نظامي #او را #الگوي #خود قرار داد و از همان اولين روزهاي حضورش در#مريوان، با نشان دادن #شجاعت #جوهر خود را نشان داد.
🍃🌷🍃
بعدا از #كردستان #عازم #جنوب شد. با #تشكيل
#تيپ ۲۷ محمد رسول الله (ص)🌷 #توسط
#حاج احمد، ایشان هم از آن به بعد #همراه #تيپ ۲۷ در #عمليات هاي مختلف #شركت كرد.
🍃🌷🍃
ایشان از اواسط سال۱۳۶۰# تا اواخر #تير ماه سال ۶۱#، #فرماندهي #گردان حمزه (ع)🌷را در #عمليات #فتح المبين و #بيت المقدس بر عهده داشت.
🍃🌷🍃
ایشان پس از #اسارت #حاج احمد متوسليان در #تيرماه ۶۱#در #لبنان و #قبول #فرماندهي #تيپ ۲۷ توسط #شهيد حاج همت، در #عمليات #رمضان و #عمليات #مسلم بن عقيل در #سومار، به عنوان #قائم مقام لشكر #خدمت كرد.
🍃🌷🍃
#شهيد چراغي و #هادي #نيروها را قانع كردند كه۲ عقب بروند و #خودشان #دو نفر #ماندند تا با #تيراندازي به #سوي دشمن از #تهاجم آنان #جلوگيري كنند و ما به #راحتي #برگرديم.😔
🍃🌷🍃
به روایت از پدر #شهید:
#پسرم اهل #پارسايي، #تقوا و #ديانت بود و همیشه نسبت به انجام #واجبات و #ترك محرمات# توجه داشت و اهل #ريا و #رياست #نبود.
🍃🌷🍃
وقتي #او را به #عنوان #فرمانده لشگر معرفي كردند و از #او خواستند به #سپاه منطقه 10 تهران برود و #حكم #فرماندهي اش را بگيرد، گفت #خجالت
مي كشم دنبال اين چيزها بروم.
🍃🌷🍃
#پسرم #عاشق #شهادت بود. در طول #جنگ، ۱۱#بار #مجروح شد و #خودش گفته بود كه اگر #خدا بخواهد، بار #دوازدهم #شهيد ميشم و چنين هم شد.
#پسرم اهل #ولايت بود و#عاشق #اهل بيت (ع)🌷
🍃🌷🍃
بچههای سمنانی که از #ماموریت برگشتند فقط #شهید حمزه و #همسر من در بین آنها #نبودند. از #خرداد این #پرسش که #محمد چه شده با ما بود تا #اسفند سال 97#.😭
🍃🌷🍃
هرچه از #سپاه میآمدند و برایم توضیح میدادند که در #عملیات چه اتفاقی افتاده من دلم #آرام #نمیشد، چون #نشانهای از #او #برنگشته بود #امید زیادی به خودم داده بودم که #اسیر یا #زخمی شده.😭😭
🍃🌷🍃
بعداز ۳#سال ۱۳#اسفندماه ۱۳۹۷#پیکر #همسرم به #کشور #بازگشت.😭😭
🍃🌷🍃
سرانجام#شهید محمد قنبریان هم درتاریخ ۱۳۹۵/۱/۲۵# در #سوریه به آرزویش که همانا #شهادت در راه #خدا 🤍 بود رسید و ایشان۳# سال #گمنام بود تا
#اسفند ۱۳۹۷#که پیکر#شهید عزیز به کشور بازگشت.
🍃🌷🍃
#مزار#شهید :
گلزار #شهدای باغ زندان شهر شاهرود #پیکر #شهید در کنار #برادران #شهیدشان می باشد.
🍃🌷🍃
{#یاد #شهیدان عزیز
با ذکر یک شاخه گل #صلوات🌷}
🍃🌷🍃
#آقا مجید #فرهنگی بودند. قرار بود هفت سال دیگر از #آموزش و پرورش بازنشسته بشوند همسرم کلاً به #امور دینی و #کارهای #فرهنگی #علاقه خاصی داشتند.😭
🍃🌷🍃
#خادم #افتخاری #مسجد جمکران و #حرم #حضرت معصومه(س)🌷 بود، در #بسیج هم #فعالیت میکرد. همچنین #طلبه بود و #دروس حوزوی را #عاشقانه دنبال میکرد، #مربی #حلقه صالحین شده بود و #جوانترها را #آموزش میداد.
🍃🌷🍃
#اخلاق #خوب شون باعث شده بود که #بچهها با ایشان خیلی #راحت باشند. بیشتر #دوست بودند تا #پدر و #فرزند. #همسرم #عاشق #بچهها بود و #وقت زیادی برایشان میگذاشت. بچهها هم #عاشق #پدرشان بودند.😭😭
🍃🌷🍃
#محمدحسن را که #تهتغاریمان بود #جور دیگری #دوست داشت. به خاطر #مشکل #بینایی و #شرایط خاصش، #توجه زیادی به #او نشان میداد. اما از نظر #تربیتی سعی میکرد به هر #سه تایشان #برسد.
🍃🌷🍃
همیشه به من میگفت دعا کن به مرگ طبیعی از دنیا نروی. برای من هم طلب #شهادت کن تا در آن دنیا کنار هم باشیم. به جرئت میتوانم بگویم که #یک لحظه #آرزوی #شهادت از سرش نیفتاد.😭
🍃🌷🍃
به روایت از آقا کیومرث ،برادر بزرگتر#شهید:
خانواده ما همه اکثراً بچههای #جنگ هستند، من خودم هم نظامی بودم و خانواده ما با #فرهنگ #ایثار و #شهادت و #جهاد #مأنوس بوده است.
به همین دلیل برای همه ما حل شده بود که کسی مثل #یدالله به موضوعاتی مثل #دفاع مقدس #علاقهمند باشد و سراغ مباحثی همچون #سوریه و #دفاع از حرم برود.
🍃🌷🍃
عشق عجیبی به #ولایت داشت و #عاشق #حضرت آقا بودند و #گوش به فرمان ایشان.
🍃🌷🍃
#برادر#شهیدم ، پیش همه خانواده چه دور و چه نزدیک یک #محبوبیت خاصی داشت، مخصوصاً #بچههای کوچک در خانه واقعاً او را دوست داشتند.
🍃🌷🍃
حتی #یک نفر را سراغ نداریم که یک #بدی از او دیده باشد. دوست داشت همیشه همه #اعضای خانواده دور هم #جمع باشند و با هم #خوب باشند.همه #دوستش داشتند.
🍃🌷🍃
در#سوریه ابتدا #خمپاره نزدیک #او میخورد و #ترکشی به #بدن #او #اصابت میکند و بهخاطر #جراحت زیاد در نزدیکی #حلب به #شهادت میرسد.
😭😭😭
🍃🌷🍃
#آرمان در یکی از روزها به همراه دوستانش از مکانی عبور میکرد که یکی از اهالی آن محل به مردم اهل سنت توهین کرد که #آرمان بلافاصله وارد عمل شد و گفت به هیچ عنوان حق توهین به اهل سنت ندارید «حضرت آقا فرمودن که توهین به مقدسات اهل سنت کار درستی نیست و بالاخره اون فرد را قانع کرد.
🍃🌷🍃
#سخنان #رهبر عزیزمان در مورد
#شهید آرمان علی وردی :
فرمودند: آن #طلبه جوان و #متدین و #حزباللهی، #آرمان عزیز که در تهران زیر #شکنجه به #شهادت رسید و #پیکر #او را در خیابان رها کردند، چه گناهی کرده بود؟ افرادی که این جنایتها را انجام میدهند چهکسانی هستند و از کجا دستور میگیرند؟ البته اینها قطعاً بچهها و جوانهای ما نیستند، باید عاملان این جنایتها شناسایی ومجازات شوند.
🍃🌷🍃
به روایت از خواهر #شهید:
ما پنج خواهر بودیم و یک برادر به نام #بارونی. #جنگ که شروع شد بارونی به #جبهه رفت و سال 61#در #عملیات رمضان به #شهادت رسید.😭
🍃🌷🍃
پیکرش هم تا 9#سال #مفقود بود. #نداشتن #برادر خیلی برای مان #سخت بود و #جای خالی اش ما را بسیار #آزار می داد.😭😭
🍃🌷🍃
آرزو می کردیم که بعد از #بارونی، #خداوند به ما #پسری عطا کند که دیگر #جای خالی #او را در زندگی #احساس #نکنیم و طعم #بی برادری را #نچشیم؛ تا اینکه خدا #احسان را #نصیب ما کرد.
🍃🌷🍃
#احسان #پنج ماهه بود که #پیکر#بارونی را هم آوردند.خوشحال بودیم از اینکه خداوند لطف خود را به ما عطا کرد و به جای #بارونی، #برادر دیگری به ما داد که می توانست #جای خالی او را برای مان #پر کند.
😭😭
🍃🌷🍃
#دو سه سال قبل از اینکه به #عضویت #سپاه در بیاید، روزی با هم رفتیم #گلزار #شهدا؛ سر #مزار #برادر بزرگمان #بارونی. با صدای بلند داشتم سر #مزارش #گریه می کردم.😭😭😭
🍃🌷🍃
#احسان گفت: خواهرم با #صدای بلند #گریه #نکن. #افتخار کن که #برادرت #شهید شده. #شهادت #لیاقت می خواهد. #دعا کن این #برادرت هم، مثل آن #برادرت #شهید شود.😭
🍃🌷🍃
به روایت از آقا کیومرث ،برادر بزرگتر#شهید:
خانواده ما همه اکثراً بچههای #جنگ هستند، من خودم هم نظامی بودم و خانواده ما با #فرهنگ #ایثار و #شهادت و #جهاد #مأنوس بوده است.
به همین دلیل برای همه ما حل شده بود که کسی مثل #یدالله به موضوعاتی مثل #دفاع مقدس #علاقهمند باشد و سراغ مباحثی همچون #سوریه و #دفاع از حرم برود.
🍃🌷🍃
عشق عجیبی به #ولایت داشت و #عاشق #حضرت آقا بودند و #گوش به فرمان ایشان.
🍃🌷🍃
#برادر#شهیدم ، پیش همه خانواده چه دور و چه نزدیک یک #محبوبیت خاصی داشت، مخصوصاً #بچههای کوچک در خانه واقعاً او را دوست داشتند.
🍃🌷🍃
حتی #یک نفر را سراغ نداریم که یک #بدی از او دیده باشد. دوست داشت همیشه همه #اعضای خانواده دور هم #جمع باشند و با هم #خوب باشند.همه #دوستش داشتند.
🍃🌷🍃
در#سوریه ابتدا #خمپاره نزدیک #او میخورد و #ترکشی به #بدن #او #اصابت میکند و بهخاطر #جراحت زیاد در نزدیکی #حلب به #شهادت میرسد.
😭😭😭
🍃🌷🍃
به جرات میگویم در طے این چهار سال ، امیر 🥀یڪ بار از من و طه غافل نبوده است . هرگاه #او را صدا میڪنم ، اجابتم میڪند . هرڪجا گرفتار مشڪلے میشوم ، امیر🥀ڪمڪم میڪند.
طه خاطره چندانے از بابا ندارد ؛ هفت ماه بیشتر نداشت ڪه پدرش به شهادت🥀 رسید ؛ اما عاشق پدر است . بهشت زهرا (س) ڪه میرویم ، مینشیند و سنگ مزار بابا را میبوسد.😔
میداند پدر او براے جنگ با دشمن به سوریه رفته و در آنجا شهید🥀شده و پیش خدا است . گاهے میپرسد : بابا امیر من ڪے میآید ؟😭 و پاسخ میدهم : او پیش خداست ، ما روزے پیش بابا میرویم و پسرم آرام میشود.
زمانیکه این #بیماری در کشور چین گسترش پیدا کرد و هنوز وارد ایران نشده بود همسرم به #دخترم هشدار داد که دخترم این بیماری خیلی خطرناکه و شما هم در بیمارستان در معرض خطر هستی😔 اما #دخترم گفت که #مردم به من #نیاز دارند و باید به آنان #کمک کنم.
😭
🍃🌷🍃
#دخترم #راهش را #انتخاب کرده بود و هرچه از #او #بگویم تنها #ذرهای از #صفات #نیکوی #اوست؛ من #او را #هدیهای از طرف #خدا🤍 #میدانم که #تقدیم راه او شد و #راضی هستم به #رضای خداوند.😭😭
🍃🌷🍃
خودم بیش از 35#سال در راه نظام و ولایت کار و تلاش کردم و در دوران #دفاع مقدس هم با #شرکت در #عملیاتهای #مختلف همواره به دنبال #شهادت بودم.😭😭
🍃🌷🍃
اما #توفیق #شهادت نصیبم نشد😭 تا اینکه #امروز #دخترم در راه #ولایت و #خدمت به #مردم به #شهادت رسید.😭#دخترم #لایق #شهادت بود.😭
🍃🌷🍃
به روایت از #سرلشکر سید یحیی رحیم صفوی:
#شهید شوشتری #الگوی #ایمان،#شجاعت، #خردمندی، #وفاداری به #اسلام و #مردمداری برای #جوانان دیروز، امروز و فردای این #کشور بودند.
🍃🌷🍃
#شهید شوشتری #عاشق #خدمت به #اسلام و #مردم #محروم #سیستان و بلوچستان بود، #فرزندان بلوچ سیستانی را همچون #فرزندان و #نوههای خود در #آغوش #پرمهرش #میفشرد.😔
🍃🌷🍃
و ذاتا یک انسان #مهربان، #دلسوز و #مردمی بود. #سپاه پاسداران یک #فرمانده #مومن، #شجاع و #خردمند را در راه #آسایش، #امنیت و #خدمت به #مردم #سیستان و بلوچستان #قربانی #راه #خدا کرد.
😭
🍃🌷🍃
من #شهید شوشتری را #اواخر #سال 58# و #اوایل سال 59# در #جنگ #کردستان برای #اولین بار #ملاقات کردم. آنچه در #نگاه اول برای من جلب #توجه میکرد #قد #رشید، #قامت #استوار و #پرصلابت #او بود.
🍃🌷🍃
در #رهایی #سنندج از دست #ضدانقلاب، #پاسداران #خراسان همچون #شهید شوشتری #فداکاری #زیادی کردند و #شوشتری در این #کار که #جزو #کارهای سخت #اوایل #انقلاب بود از خود #رشادت زیادی نشان داد و به #خوبی #فرماندهی کرد.
🍃🌷🍃
#آقا مجید #فرهنگی بودند. قرار بود هفت سال دیگر از #آموزش و پرورش بازنشسته بشوند همسرم کلاً به #امور دینی و #کارهای #فرهنگی #علاقه خاصی داشتند.😭
🍃🌷🍃
#خادم #افتخاری #مسجد جمکران و #حرم #حضرت معصومه(س)🌷 بود، در #بسیج هم #فعالیت میکرد. همچنین #طلبه بود و #دروس حوزوی را #عاشقانه دنبال میکرد، #مربی #حلقه صالحین شده بود و #جوانترها را #آموزش میداد.
🍃🌷🍃
#اخلاق #خوب شون باعث شده بود که #بچهها با ایشان خیلی #راحت باشند. بیشتر #دوست بودند تا #پدر و #فرزند. #همسرم #عاشق #بچهها بود و #وقت زیادی برایشان میگذاشت. بچهها هم #عاشق #پدرشان بودند.😭😭
🍃🌷🍃
#محمدحسن را که #تهتغاریمان بود #جور دیگری #دوست داشت. به خاطر #مشکل #بینایی و #شرایط خاصش، #توجه زیادی به #او نشان میداد. اما از نظر #تربیتی سعی میکرد به هر #سه تایشان #برسد.
🍃🌷🍃
همیشه به من میگفت دعا کن به مرگ طبیعی از دنیا نروی. برای من هم طلب #شهادت کن تا در آن دنیا کنار هم باشیم. به جرئت میتوانم بگویم که #یک لحظه #آرزوی #شهادت از سرش نیفتاد.😭
🍃🌷🍃
به جرات میگویم در طے این چهار سال ، امیر 🥀یڪ بار از من و طه غافل نبوده است . هرگاه #او را صدا میڪنم ، اجابتم میڪند . هرڪجا گرفتار مشڪلے میشوم ، امیر🥀ڪمڪم میڪند.
طه خاطره چندانے از بابا ندارد ؛ هفت ماه بیشتر نداشت ڪه پدرش به شهادت🥀 رسید ؛ اما عاشق پدر است . بهشت زهرا (س) ڪه میرویم ، مینشیند و سنگ مزار بابا را میبوسد.😔
میداند پدر او براے جنگ با دشمن به سوریه رفته و در آنجا شهید🥀شده و پیش خدا است . گاهے میپرسد : بابا امیر من ڪے میآید ؟😭 و پاسخ میدهم : او پیش خداست ، ما روزے پیش بابا میرویم و پسرم آرام میشود.
از همان #روزهای نخست شیوع #کرونا در #خط مبارزان با بیماری در #بیمارستان ها #خدمت رسانی می کرد و در #بیمارستان #ایرانشهر و #بیمارستان #امام زمان♡و #بیمارستان #پیامبران ،ایشان مشغول به #کار بود.
🍃🌷🍃
به روایت از برادر #شهید :
#فرهاد بین #فرزندان #پدر #شهیدم از همه #بهتر بود. #خوبیهای او با ما که برادرانش بودیم قابل #مقایسه #نبود. در #درس خواندن، #کمالات #انسانی و #بخشش #الگو و #مورد #توجه #همه بود.
🍃🌷🍃
در #محیط #کاری و #درسی #زبانزد بود. حالا که 30#سال از زمان #تحصیلش #میگذرد، هنوز #دوستان و #همکلاسیهایش از #او #یاد میکنند.
🍃🌷🍃
#تعریفهای #دیگران،#دوستان و #همکاران باعث میشود ما هم بیشتر به #شخصیت #والای #برادرم پی ببریم. #فرهاد #همیشه برای #شهادت #آماده بود.
😭
🍃🌷🍃
با توجه به #خصوصیات #اخلاقی و #منشی که #برادرم داشتند، با وجود #شیوع #کرونا از #درمان #بیماران #سرباز #نمیزد😭خیلی از #همکاران #او بودهاند که #درمان #بیماران #کرونایی را #نمیپذیرفتند.
🍃🌷🍃
زمانیکه این #بیماری در کشور چین گسترش پیدا کرد و هنوز وارد ایران نشده بود همسرم به #دخترم هشدار داد که دخترم این بیماری خیلی خطرناکه و شما هم در بیمارستان در معرض خطر هستی😔 اما #دخترم گفت که #مردم به من #نیاز دارند و باید به آنان #کمک کنم.
😭
🍃🌷🍃
#دخترم #راهش را #انتخاب کرده بود و هرچه از #او #بگویم تنها #ذرهای از #صفات #نیکوی #اوست؛ من #او را #هدیهای از طرف #خدا🤍 #میدانم که #تقدیم راه او شد و #راضی هستم به #رضای خداوند.😭😭
🍃🌷🍃
خودم بیش از 35#سال در راه نظام و ولایت کار و تلاش کردم و در دوران #دفاع مقدس هم با #شرکت در #عملیاتهای #مختلف همواره به دنبال #شهادت بودم.😭😭
🍃🌷🍃
اما #توفیق #شهادت نصیبم نشد😭 تا اینکه #امروز #دخترم در راه #ولایت و #خدمت به #مردم به #شهادت رسید.😭#دخترم #لایق #شهادت بود.😭
🍃🌷🍃