به روایت از مادر#شهید ایرج آموخت :
در روستای کلهبهرام که از روستاهای همجوار شهرستان آبیک ساکن بودیم.
#امیدعلی همسایه ما بود و در زمین کشاورزی ما کار میکرد و مادرش هم برای نان پختن به منزل ما میآمد و با کمک دیگر همسایگان نان میپختیم.
۱۵ ساله بودم که #امیدعلی به همراه برادر بزرگش به دلیل نداشتن پدر، به خواستگاریام آمد و پس از یکسال عقد ازدواج کردیم.
به دلیل کار در مهماتسازی ارتش شمیران تهران، دو سال در این شهرستان زندگی کردیم و #ایرج فرزند اولم به دنیا آمد، اما به دلیل اصرار برادر شوهرم که تنها هستیم، به آبیک بازگشتیم.
🍃🌷🍃
سه فرزند دختر دارم و سه فرزند پسر که #ایرج فرزند #شهیدم #نخستین فرزند خانواده بود، همسرم صبح تا ظهر به کار بنایی مشغول بود.
🍃🌷🍃
و بعدازظهرها به همراه فرزندم #ایرج به #پایگاه ثارالله حوزه مقاومت #بسیج ثارالله فعلی میرفت، وقتی گلایه میکردم که ما شبانهروز شما را نمیبینیم، اظهار میکرد که بچهها مرا کمتر ببینند بهتر است و اگر #شهید شوم ناراحت نمیشوند.😭😭
🍃🌷🍃
#خاطره ی دیگه ای که ازش دارم اینه که :
با ضد انقلاب درگیر شده بودیم. #کلیه اش تیر خورد. تا همین اواخر گرفتارش بود. هر بار بهش می گفتم لااقل بیا برویم بنیاد ، جانبازی ات را پی گیری کن. می گفت : ” بی خیال ، این هم بماند یادگاری از کردستان. ”
🍃⚘🍃
اگر یک تکه استخوان #شهیدم را برایم بیاورند جگر آتش گرفته ام آرام می شود. رفته بودند خانه ی یکی از دوست های #شهیدشان. همین حرف #مادر شهید شد انگیزه شان. محل #شهادتش را تا حدودی می دانستند. با علی محمود وند راه افتادند رفتند منطقه. بدون هیچ وسیله و امکاناتی و فقط با چند تا بیل و کلنگ.
🍃⚘🍃
به روایت از مادر شهید :
عزمش را جزم کرده بود. هر چه گفتیم : ” نرو تو دین خود را نسبت به انقلاب ادا کرده ای ”. می گفت : ” باید بروم. #مادران شهدا منتظرند. ” چند وقت بعد برگشت و زن و بچه اش را هم با خودش برد.😔
🍃⚘🍃
رفتن اندیمشک ، اهواز ، بعد هم دو کوهه ، از آنجا به اینجا. یک خانه اجاره کردند با دوستش #علی محمود وند. چهار تا پتو انداختند کف زمین و با چند دست رختخواب و یک والر ، همین
🍃⚘🍃
با تشكيل بسيج، #مهدي وارد بسيج شد، #موتوري خريده بود كه بچّه ها با آن گشت بدهند و كارهاي پايگاه را انجام دهند.
🍃⚘🍃
روزي مادرش سخت بيمار شد و به دكتر احتياج پيدا كرد، به #مهدي گفتم:
با اين موتور مادر رو تا همين خيابون خاوران ببر دكتر...!
ـگفت: نه ، اين موتور مال #بيت الماله نميشه!
گفتم :#مهدي جان! تو كه پول بنزين را از خودت ميدي گفت،ـ باشه! موتورش كه مال #بيت الماله...!
با اينكه بسيج جا نداشت، موتور را به داخل حياط خانه ميآورد و بعنوان پاركينگ هم استفاده ميكرد حاضر نشد مادرش را ببرد!
🍃⚘🍃
در 16/12/62 در #عمليّات«خيبر» و در سرزمين «جزيره ي مجنون» همچون برادر بزرگوارش #مفقودالاثر گرديد ،وتاكنون ما را چشم به راه گذاشته 😭😭
🍃⚘🍃
هنوز كمتر از #10 ماه از #شهادت اوّلين #شهيدم نگذشته بود كه «حميد» در حال تحصيلات سوم راهنمايي، عازم #جبهه شد
🍃⚘🍃
#مهدي در 22/2/62 حين #عمليّات «والفجر1» #مفقودالاثر شد و هرگز جنازش را نياوردند😔#مهدي آنقدر خوش خلق بود كه پس از #شهادت، اقوام و نزديكان بهمون گفتند: چراغ خانه تون خاموش شد!!
🍃⚘🍃
به روایت از مادر #شهید:
پسرم #علی آقا متولد سال 1343# بود، از زمان #آغاز #جنگ به #بسیج رفت و همیشه برای #اعزام به #جبهه نبرد #تلاش میکرد.
🍃🌷🍃
#اخلاق اسلامی،#انسانی،#تواضع و #فروتنی و #حسن معاشرت با #مردم از #ویژگی های فرزند #شهیدم بود😭 #اخلاق و #رفتار اسلامی فرزندم یکی از #صفات با #ارزشش بود.😭
🍃🌷🍃
پسرم در پایان سال دوم راهنمایی بود که عراق به کشورمون حمله کرد و با #دستکاری در #شناسنامهاش تونست به #جبهه بره.😭
🍃🌷🍃
بارها به #جبهه نبرد اعزام شد، این روال ادامه یافت و با اینکه #جانباز بود خدمت #سربازی او اعلام و اینبار در #لباس سربازی راهی #جبهه شد.
🍃🌷🍃
من هم یک مادر هستم و #دلتنگی و# دوری از فرزندم را با دیدن #عکسش و#نجوای مادرانه، هر روز خود را#تسکین می دهم.😭
🍃🌷🍃
من ۶ فرزند دارم، ۵ دختر و #تنها یک #پسر ( غلامزاده )داشتم، که اسمش رو #علی آقا گذاشتم.
🍃🌷🍃
پسرم خواب دیده بود که ۴۰#یا ۴۵# روز دیگر #زنده است به من نگفته بود که این خواب را دیده، به عمه اش گفته بود من ۴۰# تا ۴۵# روز دیگر زنده ام و درست روز #چهل و پنجم موقع ا#ذان صبح #شهید شد.😭
🍃🌷🍃
وقتی از فرزندانم درخواست میکردم #وصیت نامه ی پسرم را برایم بخواند شور و شوقم برای بافتن آن زیاد می شد و به هیچ چیز دیگری فکر نمیکردم.
برای بافت این فرش خیلی زحمت کشیدم و فرزندانم نیز به من خیلی کمک کردند و این قالیچه را با عمق عشق و #ارادت مادرانه نسبت به فرزند #شهیدم بافتم.😔
این قالیچه در اندازه ی یک متر در دو متر بافته شد و امیدوارم بعد از بافتن بتونم این قالیچه را به رهبر معظم♡ انقلاب تقدیم کنم.
برای بافتن این فرش #همیشه وضو داشتم و با #صلوات و خواندن #دعای فرج شروع به بافتن آن کردم و ثواب این صلوات ها رو هم به روح فرزند شهیدم تقدیم کردم.😔🍃⚘🍃
[هدفم از بافتن این فرش ، #زنده نگه داشتن یاد و نام فرزند شهیدم و #سلامتی مقام معظم رهبری♡ است که امیدوارم خداوند این کار هر چند ناچیز را از من قبول کند.]
حاجیه خانم جمیله فیاض منفرد که در طول دوران #هشت سال دفاع مقدس #سه فرزند خود را تقدیم #اسلام کردند در جریان دیدار فرماندار ورامین اظهار داشتند
#شهیدان برای #دفاع از #ارزشهای اسلامی وارد میدان مبارزه با ظلم و استکبار شدند و #آگاهانه در این مسیر به #شهادت رسیدند، آنان #زندهاند و بر تمامی #رفتارهای ما #ناظرند.
🍃🌷🍃
در تک تک لحظات تنهایی، #فرزندان #شهیدم را کنارم احساس کرده و برای انجام امور با آنها مشورت میکنم و همواره بهترین مسیر را پیش رویم قرار میدهند.
🍃🌷🍃
دعای خانواده #شهدا همواره پشت سر مردم و مسوولان است و از خدا میخواهیم که جوانان را در مسیر خیر و صلاح قرار داده و آینده آنان را ختم به خیر کند.
🍃🌷🍃
#دعای #شهیدان و #خانواده آنان بدرقه راه کادر درمان است تا بتوانند بر این ویروس منحوس غلبه کرده و مردم جامعه بار دیگر زندگی عادی خود را سپری کنند.
🍃🌷🍃
به روایت از آقا کیومرث ،برادر بزرگتر#شهید:
خانواده ما همه اکثراً بچههای #جنگ هستند، من خودم هم نظامی بودم و خانواده ما با #فرهنگ #ایثار و #شهادت و #جهاد #مأنوس بوده است.
به همین دلیل برای همه ما حل شده بود که کسی مثل #یدالله به موضوعاتی مثل #دفاع مقدس #علاقهمند باشد و سراغ مباحثی همچون #سوریه و #دفاع از حرم برود.
🍃🌷🍃
عشق عجیبی به #ولایت داشت و #عاشق #حضرت آقا بودند و #گوش به فرمان ایشان.
🍃🌷🍃
#برادر#شهیدم ، پیش همه خانواده چه دور و چه نزدیک یک #محبوبیت خاصی داشت، مخصوصاً #بچههای کوچک در خانه واقعاً او را دوست داشتند.
🍃🌷🍃
حتی #یک نفر را سراغ نداریم که یک #بدی از او دیده باشد. دوست داشت همیشه همه #اعضای خانواده دور هم #جمع باشند و با هم #خوب باشند.همه #دوستش داشتند.
🍃🌷🍃
در#سوریه ابتدا #خمپاره نزدیک #او میخورد و #ترکشی به #بدن #او #اصابت میکند و بهخاطر #جراحت زیاد در نزدیکی #حلب به #شهادت میرسد.
😭😭😭
🍃🌷🍃
به روایت از مادر #شهید:
پسرم #علی آقا متولد سال 1343# بود، از زمان #آغاز #جنگ به #بسیج رفت و همیشه برای #اعزام به #جبهه نبرد #تلاش میکرد.
🍃🌷🍃
#اخلاق اسلامی،#انسانی،#تواضع و #فروتنی و #حسن معاشرت با #مردم از #ویژگی های فرزند #شهیدم بود😭 #اخلاق و #رفتار اسلامی فرزندم یکی از #صفات با #ارزشش بود.😭
🍃🌷🍃
پسرم در پایان سال دوم راهنمایی بود که عراق به کشورمون حمله کرد و با #دستکاری در #شناسنامهاش تونست به #جبهه بره.😭
🍃🌷🍃
بارها به #جبهه نبرد اعزام شد، این روال ادامه یافت و با اینکه #جانباز بود خدمت #سربازی او اعلام و اینبار در #لباس سربازی راهی #جبهه شد.
🍃🌷🍃
من هم یک مادر هستم و #دلتنگی و# دوری از فرزندم را با دیدن #عکسش و#نجوای مادرانه، هر روز خود را#تسکین می دهم.😭
🍃🌷🍃
من ۶ فرزند دارم، ۵ دختر و #تنها یک #پسر ( غلامزاده )داشتم، که اسمش رو #علی آقا گذاشتم.
🍃🌷🍃
پسرم خواب دیده بود که ۴۰#یا ۴۵# روز دیگر #زنده است به من نگفته بود که این خواب را دیده، به عمه اش گفته بود من ۴۰# تا ۴۵# روز دیگر زنده ام و درست روز #چهل و پنجم موقع ا#ذان صبح #شهید شد.😭
🍃🌷🍃
به روایت از آقا کیومرث ،برادر بزرگتر#شهید:
خانواده ما همه اکثراً بچههای #جنگ هستند، من خودم هم نظامی بودم و خانواده ما با #فرهنگ #ایثار و #شهادت و #جهاد #مأنوس بوده است.
به همین دلیل برای همه ما حل شده بود که کسی مثل #یدالله به موضوعاتی مثل #دفاع مقدس #علاقهمند باشد و سراغ مباحثی همچون #سوریه و #دفاع از حرم برود.
🍃🌷🍃
عشق عجیبی به #ولایت داشت و #عاشق #حضرت آقا بودند و #گوش به فرمان ایشان.
🍃🌷🍃
#برادر#شهیدم ، پیش همه خانواده چه دور و چه نزدیک یک #محبوبیت خاصی داشت، مخصوصاً #بچههای کوچک در خانه واقعاً او را دوست داشتند.
🍃🌷🍃
حتی #یک نفر را سراغ نداریم که یک #بدی از او دیده باشد. دوست داشت همیشه همه #اعضای خانواده دور هم #جمع باشند و با هم #خوب باشند.همه #دوستش داشتند.
🍃🌷🍃
در#سوریه ابتدا #خمپاره نزدیک #او میخورد و #ترکشی به #بدن #او #اصابت میکند و بهخاطر #جراحت زیاد در نزدیکی #حلب به #شهادت میرسد.
😭😭😭
🍃🌷🍃
#محمدرضا به امام حسن (ع)⚘ علاقه شدیدے داشت ، تنها وصیت عمومے پسرم این بود ڪه مے گفت : مردم باید یڪدست و یڪدل و #مطیع رهبر♡ باشند ،#حرف حرف رهبر♡است و باید همان را انجام داد . مے گفت جان به ڪف باید جانمان را براے رهبر♡ بدهیم . از مردم تقاضا دارم گوش به فرمان رهبر♡باشند همانطور ڪه #شهدا سفارش ڪرده اند.
🍃⚘🍃
#شهدا جایے قدم برداشتند ڪه همه آرزوے آن را دارند . با بسیارے از خانواده هاے #شهدا ڪه صحبت مے ڪنم دلشان را آرام مے بینیم . چون #شهدا قوت قلب و نیرویے غیر قابل وصف به خانواده هاے خود مے دهند . من هم حس نمے ڪنم ڪه #پسرم را از دست داده ام .
تنها خواستهام از فرزند #شهیدم دعا براے عاقبت بخیرے و شفاعتمان در پیشگاه
حضرت زهرا (س)⚘است تا آن دنیا شرمنده نباشیم .😭😭
🍃⚘🍃
یڪے از خصوصیات اخلاقیش این بود ڪه #خسته نمیشد و پاے اعتقادات ایستاده بود تا آخرین قطره خونش همش میگفت تڪلیف اینه ڪه ما بریم الان #سوریه ، هیچ وقت این بشر خواب نداشت براے #نماز صبح ڪه بیدار میشد تا ساعت دو شب تو پایگاه ڪوثر بود همیشه به این منظور ڪه باید بحث #امـــــربه معــــــــــروف و نـــــهے از منڪر را به جدیت روش ڪار ڪنیم ، باید سعے ڪنیم قدرت جذبمون رو ببریم بالا.
🍃⚘🍃
یڪے از دغدغه هاش ڪار فرهنگے ڪردن بود تو تمام محله هاے تهران ، تو یک به یک محله هاے تهران و حوزه هاے بسیج پرونده داشت بعنوان مسئول عملیات ، شناسایے و... اصلا چیزے بعنوان ترس تو وجودش نبود #علے خیلے #نترس و #جسور بود ، بزرگترین دغدغش #رهبــــــــــرے♡ بود و همیشه میگفت آقامون تنهاس.
🍃⚘🍃
با تشكيل بسيج، #مهدي وارد بسيج شد، #موتوري خريده بود كه بچّه ها با آن گشت بدهند و كارهاي پايگاه را انجام دهند.
🍃⚘🍃
روزي مادرش سخت بيمار شد و به دكتر احتياج پيدا كرد، به #مهدي گفتم:
با اين موتور مادر رو تا همين خيابون خاوران ببر دكتر...!
ـگفت: نه ، اين موتور مال #بيت الماله نميشه!
گفتم :#مهدي جان! تو كه پول بنزين را از خودت ميدي گفت،ـ باشه! موتورش كه مال #بيت الماله...!
با اينكه بسيج جا نداشت، موتور را به داخل حياط خانه ميآورد و بعنوان پاركينگ هم استفاده ميكرد حاضر نشد مادرش را ببرد!
🍃⚘🍃
در 16/12/62 در #عمليّات«خيبر» و در سرزمين «جزيره ي مجنون» همچون برادر بزرگوارش #مفقودالاثر گرديد ،وتاكنون ما را چشم به راه گذاشته 😭😭
🍃⚘🍃
هنوز كمتر از #10 ماه از #شهادت اوّلين #شهيدم نگذشته بود كه «حميد» در حال تحصيلات سوم راهنمايي، عازم #جبهه شد
🍃⚘🍃
#مهدي در 22/2/62 حين #عمليّات «والفجر1» #مفقودالاثر شد و هرگز جنازش را نياوردند😔#مهدي آنقدر خوش خلق بود كه پس از #شهادت، اقوام و نزديكان بهمون گفتند: چراغ خانه تون خاموش شد!!
🍃⚘🍃
از همان #روزهای نخست شیوع #کرونا در #خط مبارزان با بیماری در #بیمارستان ها #خدمت رسانی می کرد و در #بیمارستان #ایرانشهر و #بیمارستان #امام زمان♡و #بیمارستان #پیامبران ،ایشان مشغول به #کار بود.
🍃🌷🍃
به روایت از برادر #شهید :
#فرهاد بین #فرزندان #پدر #شهیدم از همه #بهتر بود. #خوبیهای او با ما که برادرانش بودیم قابل #مقایسه #نبود. در #درس خواندن، #کمالات #انسانی و #بخشش #الگو و #مورد #توجه #همه بود.
🍃🌷🍃
در #محیط #کاری و #درسی #زبانزد بود. حالا که 30#سال از زمان #تحصیلش #میگذرد، هنوز #دوستان و #همکلاسیهایش از #او #یاد میکنند.
🍃🌷🍃
#تعریفهای #دیگران،#دوستان و #همکاران باعث میشود ما هم بیشتر به #شخصیت #والای #برادرم پی ببریم. #فرهاد #همیشه برای #شهادت #آماده بود.
😭
🍃🌷🍃
با توجه به #خصوصیات #اخلاقی و #منشی که #برادرم داشتند، با وجود #شیوع #کرونا از #درمان #بیماران #سرباز #نمیزد😭خیلی از #همکاران #او بودهاند که #درمان #بیماران #کرونایی را #نمیپذیرفتند.
🍃🌷🍃
وقتی #برادرم را در #بیمارستان بستری میکردم، احساس میکردم حالش خوب نیست و اشکم جاری شد اما #فرهاد میگفت: «نگران چی هستی؟😭😭
🍃🌷🍃
من حالم خوب میشه و دو سه روز دیگر از بیمارستان مرخص میشم.» اما همانجا به #شهادت رسید و ما را #عزادار خود کرد.😭😭
🍃🌷🍃
#تیرماه بود که #برادرم بر اثر #ابتلا به #کرونا به #شهادت رسید😭.#ده روز قبل از آن #بیماری را #جراحی کرده بود که به دلیل #انسداد روده،اورژانسی به اتاق عمل رفته بود.
🍃🌷🍃
قبل از #جراحی #تست #کرونای بیمار #منفی بود اما #بعد از #عمل #تست او #مثبت شد و بعد از چند روز هم با ظهور #علائم اولیه در #برادرم،تست کرونا از او گرفته شد که #مثبت بود.😭😭
🍃🌷🍃
#برادر #شهیدم #نمونه کامل یک #پزشک #متعهد و #تلاشگر بود که برای #مداوای #بیمارانش از #هیچ #تلاشی #فروگذاری نمیکرد.😭
🍃🌷🍃
#عموی #شهیدم #حمید قارلقی #سه سال از #بابا #کوچکتر بود و سال ۶۷#شهید شد. ما خیلی به #زیارت #مزار #عمو میرفتیم و اتفاقاً #بابا هم در همان جایی که خیلی #دوست داشت #دفن شدند.😭
🍃🌷🍃
{{یاد #شهیدان با ذکر یک شاخه گل صلوات🌷}}
🍃🌷🍃
#پدرم یک عمر #بسیجی بود، #بسیجی ماند و همین #روحیه #بسیجی هم باعث شد تا #عاقبت بخیر شود.😭😭
🍃🌷🍃
به روایت از پسر #شهید آقا مجتبی:
ما سه فرزند هستیم، من و دوخواهرم.
«روزی که خبر دادند کار #اعزام #پدرم جور نشده و نمیتواند برود #هیچوقت ایشان را آنقدر #ناراحت ندیده بودم.😭
🍃🌷🍃
بعد به بالکن خانه رفت و همانجا مشغول #دعا شد، نمیدانم چه به #خدایش🤍گفت که روز بعد تماس گرفتند و گفتند برای #چهارشنبه بلیت گرفتهایم و باید رهسپار #سامرا شود.»😭
🍃🌷🍃
پس از 28# روز #حضور در #سامرا و #فعالیتهای مستشاری وقتی خبر میرسد که داعشیها قصد منفجر کردن سد #سامرا را دارند
🍃🌷🍃
به همراه #مترجمش #شهید فاضل برای #سرکشی به اوضاع #منطقه رهسپار میشود که روی #تله انفجاری دشمن میرود و به #شهادت میرسد.😭😭
🍃🌷🍃
#پدرم بهم #وصیت کرده بودند که #قبل از #خاکسپاریاش، #زیارت عاشورا را در #مزار شون #قرائت کنم.😭😭
🍃🌷🍃