eitaa logo
این عماریون
325 دنبال‌کننده
263.1هزار عکس
73.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
ازم طلبیدند، دلم لرزید،اشک توی چشمام حلقه زد😭، ولی ثانیه هم به فکر نمیکردم.😭 طلبید ولی من نتونستم بطلبم.😭 🍃🌷🍃 دلم راضی نمیشد حتی یک در صد به نبود فکر کنم، بغلم کرد منو بوسید یه خنده مهربون کرد 😭و بهم اطمینان داد تا دنیا دنیاس حواسش به من هست و رفت ...😭😭 🍃🌷🍃 برادر بزرگترم آقا مجتبی خبر سعیدم رو بهم دادن روز 8 ساعت 8# صبح بود و من خونه یکی از اقوام بودم.😭 🍃🌷🍃 با ناباوری داشتم حرفای داداش مجتبی رو می شنیدم ولی اصلا حرف هایش برام قابل درک نبود؛ میگفت شده ولی من اصلا متوجه نبودم. ؟؟؟؟ من؟؟؟😭😭 🍃🌷🍃 چیزی که به خطور کرد این بود که من تا وقتی توی این هستم رو نخواهم دید به شدت به بابام وابسته بودم بیشتر از خواهر و برادرم بودم.😭😭 🍃🌷🍃 ماه ۹۴# رفت و ۲۸# روز بعد در# ششم در به رسید. ۹ هم آمد.😭😭 🍃🌷🍃
قارلقی سال از بود و سال ۶۷ شد. ما خیلی به می‌رفتیم و اتفاقاً هم در همان جایی که خیلی داشت شدند.😭 🍃🌷🍃 {{یاد با ذکر یک شاخه گل صلوات🌷}} 🍃🌷🍃 یک عمر بود، ماند و همین هم باعث شد تا بخیر شود.😭😭 🍃🌷🍃 به روایت از پسر آقا مجتبی: ما سه فرزند هستیم،  من و دوخواهرم. «روزی که خبر دادند کار جور نشده و نمی‌تواند برود ایشان را آن‌قدر ندیده بودم.😭 🍃🌷🍃 بعد به بالکن خانه رفت و همان‌جا مشغول شد، نمی‌دانم چه به 🤍گفت که روز بعد تماس گرفتند و گفتند برای بلیت گرفته‌ایم و باید رهسپار شود.»😭 🍃🌷🍃 پس از 28# روز در و مستشاری وقتی خبر می‌رسد که داعشی‌ها قصد منفجر کردن سد را دارند 🍃🌷🍃 به همراه فاضل برای به اوضاع رهسپار می‌شود که روی انفجاری دشمن می‌رود و به می‌رسد.😭😭 🍃🌷🍃 بهم  کرده بودند که از ، عاشورا را در شون کنم.😭😭 🍃🌷🍃