eitaa logo
این عماریون
384 دنبال‌کننده
230.4هزار عکس
62.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴به قول دادیم امشب بعد دکتر می‌بریمشون پارک، رسیدیم ولی با این صحنه و آجر‌های کف خیابون مواجه شدیم!!! لعنت به آزادی‌ای که توش برای بازی بچه‌ها امنیت وجود نداره.
رفتن برای خیلی بود. می گفت تا شما نشوید# نمی روم. می رفت . وزنش کمی زیاد بود. خیلی می کرد تا وزنش به تناسب برسد. ما باهاش می رفتیم جنگل قائم. 🍃🌷🍃 آنجا می کرد، می دوید و و می کردیم. از می زد. را وقت می خواند. هم که از ی اش ن شد؛ مخصوصاً ایام و ایامه .😭 🍃🌷🍃 یک بار با می خواست برود . تا تهران هم رفت، اما آنجا متوجه شدند و برش گرداندند. 😭 🍃🌷🍃 یک روز گفت یک نفر بهم گفته اگر می خواهی بروی ، و را بفرست . همین را کرد. ما رفتیم . من بودم. کنار اباعبدا... علیه السلام🌷 برایش خیلی دعا کردم. 🍃🌷🍃 گفتم: "خدایا اگر رفتن به به نفع است، اگر او می تواند به بیت علیه السلام🌷 و زینب (س)🌷 کند، کن. 🍃🌷🍃 از که آمدیم، زیاد نکشید. جور شد و صدایش زدند برای رفتن به . ماه بود.😭😭 🍃🌷🍃
من آن روز متوجه نشدم که معنای این جمله‌اش چه بود؟ فکر می‌کردم منظورش اینه که آخرین است اما انگار می‌دانست که این ندارد.😭😭 🍃🌷🍃 بعد از با هم در تماس بودیم، هر بار از وضعیت و اوضاع می‌پرسیدم می‌گفت همه چیز خوبه من نمی‌دانستم که مقر و محل خدمتش جای است. برای اینکه نگران نشوم، چیزی نمی‌گفت. 🍃🌷🍃 خیلی را می‌کرد. می‌گفت بابا می‌خواهد. الان که شده بیشتر برای .😭 🍃🌷🍃 من از بی‌اطلاع بودم. یعنی از طریق رسانه‌ها چیزی متوجه نشدم. دو روزی می‌شد که با خانه تماس نداشت. نگران شده بودم.😭 🍃🌷🍃 روز 21 بود که از پادگان محل خدمت تماس گرفتند و گفتند می‌خواهند به خانه ما بیایند. گفتند مجروح شده.😔 🍃🌷🍃 بعد از اینکه گوشی را قطع کردم با خود گفتم نشده، شده. در منزل پدرم مانده بودم تا از برگردد. دوستانش به در خانه آمدند و هر چه اصرار کردیم وارد نشدند. 🍃🌷🍃
رفتن برای خیلی بود. می گفت تا شما نشوید# نمی روم. می رفت . وزنش کمی زیاد بود. خیلی می کرد تا وزنش به تناسب برسد. ما باهاش می رفتیم جنگل قائم. 🍃🌷🍃 آنجا می کرد، می دوید و و می کردیم. از می زد. را وقت می خواند. هم که از ی اش ن شد؛ مخصوصاً ایام و ایامه .😭 🍃🌷🍃 یک بار با می خواست برود . تا تهران هم رفت، اما آنجا متوجه شدند و برش گرداندند. 😭 🍃🌷🍃 یک روز گفت یک نفر بهم گفته اگر می خواهی بروی ، و را بفرست . همین را کرد. ما رفتیم . من بودم. کنار اباعبدا... علیه السلام🌷 برایش خیلی دعا کردم. 🍃🌷🍃 گفتم: "خدایا اگر رفتن به به نفع است، اگر او می تواند به بیت علیه السلام🌷 و زینب (س)🌷 کند، کن. 🍃🌷🍃 از که آمدیم، زیاد نکشید. جور شد و صدایش زدند برای رفتن به . ماه بود.😭😭 🍃🌷🍃
یک روز همراه به محمد(گلزار) رفتیم . رو به من گفت: مامان نگاه ، !!! هر چه نگاه کردم چیزی ندیدم . وقتی برگشتم زنگ زد و را برایش تعریف کردم. 🍃🌷🍃 خندید و گفت: واقعا دیده داره میگه ، من جام توی ... روز بعد را آوردند...😭😭 🍃🌷🍃 بار که به آمده بود. اکثرا می کرد . و می گفت: ها در هستند، زینب(س)🌷 و ما باید دوباره گرفت که .😭 🍃🌷🍃 که به آنجا رود با همه های خداحافظی میکند و از همه می طلبد و می گوید: من میشوم ،   و پیش شما باشد ...😭😭 🍃🌷🍃
دو روز بعد ۲۳ من اصلاً منتظر تماسش نبودم داشتم با برادرم تلفنی صحبت می‌کردم که دیدم پشت خطم هست، خیلی با هم صحبت کردیم و بیشتر بود که نکنه بچه را بگیرد که هم من و هم خودش اذیت بشیم. 😭😭 🍃🌷🍃 هر وقت می‌رفت نمی‌گذاشتم که با کند، چون بعد از اینکه را می‌شنید می شد.😭😭 🍃🌷🍃 اما آن روز تا گفت گوشی را بده به ، را صدا کردم و گوشی را به او دادم و بعد از اینکه با صحبت کرد گوشی را خودم گرفتم.😭 🍃🌷🍃 گفت: سلام به پدر و مادرت برسان و باش و خداحافظی کرد. فردای آن روز شده بود😭. هرچند هیچ‌وقت تصور نمی‌کردم روزی من نیز به برسه.😭😭 🍃🌷🍃
فاضل بسیار دوست، و اخلاق بود و رفتار داشت، در خانه به من می‌کرد و به می‌رسید. بعد از بازنشستگی ساعت‌های بیشتری را در خانه بود. به همین خاطر من و بچه‌ها خیلی به ایشان وابسته شده بودیم. وقتی فاضل شد من دو سه ماهی سردرگم بودم و نمی‌توانستم باور کنم که دیگر نیست.😭😭 🍃🌷🍃 اوایل ازدواجمان فاضل می‌گفت من دوست دارم همسرم در راه رسیدن به اخروی به من کمک کند و دوست دارم که بشوم، من هم در آن دنیا به او کمک کنم، ازدواج ما از اول برای این دنیا نبود و فاضل حرف از ابدی و آخرت میزد.😭 🍃🌷🍃 خبر فاضل یکباره به ما نرسید، اول گفتند که ایشان در محاصره هستند، بعد گفتند اسیر شده‌اند، بعد گفتند مفقود شده و دست آخر گفتند شده، شنیدن خبر سید فاضل برای من خیلی سخت بود، فکر نمی‌کردم به این زودی از هم جدا شویم.😭😭 🍃🌷🍃 فاضل وصیت کردند که دوست دارم # زینبی‌وار و زندگی کنند و برای دیگران اسوه باشند و من سعی می‌کنم به وصیت عمل کنم. 🍃🌷🍃
سلامت کشور و ، خانعلی زاده 🍃🌷🍃 در تاریخ  ۳۰ اردیبهشت ۱۳۷۴ در  شهرستان رودسر، استان گیلان، درخانواده ای مهربان و مذهبی متولد شد. 🍃🌷🍃 ایشان بیمارستان در شهر رودسربود.   ۲۵ بود و نامزد داشت، قراربود دوسه ماه دیگه ازدواج کند. 🍃🌷🍃 از زبان  پدر : همچون‌ ، ، کشیدن و به بود. 🍃🌷🍃 را با و به دنبال می‌کرد و اگر به می‌کرد لبش به بود و را قاسم می‌دانست.😭 🍃🌷🍃
به‌معنای کلمه بود و در مقدم مبارزه با ویروس کرونا داشت.😭 🍃🌷🍃 زمانی‌که بیماران کرونایی را به میلاد آورده بودند با و داشتن را کرد و را داد. 🍃🌷🍃 ،یک بود که دست ما بود و به را داشت از طرفی قبلاً در قسمت سرویس بهداشتی بیمارستان لاهیجان افتاده بود که نیاز به داشت و بدون کسی را و او را کرد و را داد. 😭 🍃🌷🍃 در اخیر و زمانی‌که تمام و شده بودند اما همچنان در خود می‌شد. 🍃🌷🍃 در یکی از برفی با کوچک به‌دلیل شدن در کرده بودند و با خودش آن را در ایزوله بیمارستان داد تا از نزنند.😭 🍃🌷🍃
خود را به کرد ، من ،# تلاش و کشیدن بود و به خود یعنی داشت.😭 🍃🌷🍃 البته قبلاً کاری در یک‌ بهداری برایش شده بود اما بود که باید در که را خوانده و برای آن کشیده به‌ شود و را دهد. 🍃🌷🍃 با و خود در مختلف دنبال گشت و آنقدر و کرد تا اینکه توانست در که را بود یعنی به‌ شود چون کردن به و بود.😭 🍃🌷🍃 یک بار یکی از نتوانسته بود خود را در کند و برای به این شد. 🍃🌷🍃 و بدون به# کمیته امداد یا برای به آن ، و از را کردند. 🍃🌷🍃
زمانی‌که این در کشور چین گسترش پیدا کرد و هنوز وارد ایران نشده بود همسرم به هشدار داد که دخترم این بیماری خیلی  خطرناکه و شما هم در بیمارستان در معرض خطر هستی😔 اما گفت که به من دارند و باید به آنان کنم. 😭 🍃🌷🍃 را کرده بود و هرچه از تنها از ؛ من را از طرف 🤍 که راه او شد و هستم به خداوند.😭😭 🍃🌷🍃 خودم  بیش از 35 در راه نظام و ولایت کار و تلاش کردم و در دوران مقدس هم  با در همواره به دنبال بودم.😭😭 🍃🌷🍃 اما نصیبم نشد😭 تا اینکه در راه و به به رسید.😭 بود.😭 🍃🌷🍃
سلامت کشور و ، خانعلی زاده 🍃🌷🍃 در تاریخ  ۳۰ اردیبهشت ۱۳۷۴ در  شهرستان رودسر، استان گیلان، درخانواده ای مهربان و مذهبی متولد شد. 🍃🌷🍃 ایشان بیمارستان در شهر رودسربود.   ۲۵ بود و نامزد داشت، قراربود دوسه ماه دیگه ازدواج کند. 🍃🌷🍃 از زبان  پدر : همچون‌ ، ، کشیدن و به بود. 🍃🌷🍃 را با و به دنبال می‌کرد و اگر به می‌کرد لبش به بود و را قاسم می‌دانست.😭 🍃🌷🍃
به‌معنای کلمه بود و در مقدم مبارزه با ویروس کرونا داشت.😭 🍃🌷🍃 زمانی‌که بیماران کرونایی را به میلاد آورده بودند با و داشتن را کرد و را داد. 🍃🌷🍃 ،یک بود که دست ما بود و به را داشت از طرفی قبلاً در قسمت سرویس بهداشتی بیمارستان لاهیجان افتاده بود که نیاز به داشت و بدون کسی را و او را کرد و را داد. 😭 🍃🌷🍃 در اخیر و زمانی‌که تمام و شده بودند اما همچنان در خود می‌شد. 🍃🌷🍃 در یکی از برفی با کوچک به‌دلیل شدن در کرده بودند و با خودش آن را در ایزوله بیمارستان داد تا از نزنند.😭 🍃🌷🍃
خود را به کرد ، من ،# تلاش و کشیدن بود و به خود یعنی داشت.😭 🍃🌷🍃 البته قبلاً کاری در یک‌ بهداری برایش شده بود اما بود که باید در که را خوانده و برای آن کشیده به‌ شود و را دهد. 🍃🌷🍃 با و خود در مختلف دنبال گشت و آنقدر و کرد تا اینکه توانست در که را بود یعنی به‌ شود چون کردن به و بود.😭 🍃🌷🍃 یک بار یکی از نتوانسته بود خود را در کند و برای به این شد. 🍃🌷🍃 و بدون به# کمیته امداد یا برای به آن ، و از را کردند. 🍃🌷🍃
زمانی‌که این در کشور چین گسترش پیدا کرد و هنوز وارد ایران نشده بود همسرم به هشدار داد که دخترم این بیماری خیلی  خطرناکه و شما هم در بیمارستان در معرض خطر هستی😔 اما گفت که به من دارند و باید به آنان کنم. 😭 🍃🌷🍃 را کرده بود و هرچه از تنها از ؛ من را از طرف 🤍 که راه او شد و هستم به خداوند.😭😭 🍃🌷🍃 خودم  بیش از 35 در راه نظام و ولایت کار و تلاش کردم و در دوران مقدس هم  با در همواره به دنبال بودم.😭😭 🍃🌷🍃 اما نصیبم نشد😭 تا اینکه در راه و به به رسید.😭 بود.😭 🍃🌷🍃