🔴به #دخترم قول دادیم
امشب بعد دکتر میبریمشون پارک، رسیدیم ولی با این صحنه و آجرهای کف خیابون مواجه شدیم!!!
لعنت به آزادیای که توش برای بازی بچهها امنیت وجود نداره.
رفتن #غلامرضا برای #مادرشان خیلی #سخت بود. #غلامرضا می گفت تا شما #راضی نشوید# نمی روم. می رفت #آموزش. وزنش کمی زیاد بود. خیلی #ورزش می کرد تا وزنش به تناسب برسد. ما باهاش می رفتیم جنگل قائم.
🍃🌷🍃
آنجا #تمرین می کرد، می دوید و #من و #دخترم #تماشایش می کردیم. از #خوابش می زد. #نمازهایش را #اول وقت می خواند. #هیئت هم که از #برنامه ی #زندگی اش #حذف ن#می شد؛ مخصوصاً ایام #محرم و ایامه #فاطمیه.😭
🍃🌷🍃
یک بار با #گردان #فاطمیون می خواست برود #سوریه. تا تهران هم رفت، اما آنجا متوجه شدند و برش گرداندند.
😭
🍃🌷🍃
یک روز گفت یک نفر بهم گفته اگر می خواهی بروی #سوریه، #مادر و #همسرت را بفرست #کربلا. همین #کار را کرد. ما رفتیم #کربلا. من #باردار بودم. کنار #ضریح اباعبدا... علیه السلام🌷 برایش خیلی دعا کردم.
🍃🌷🍃
گفتم: "خدایا اگر رفتن #غلامرضا به #سوریه
به نفع #اسلام است،
اگر او می تواند به #اهل بیت علیه السلام🌷 و
#خانم #حضرت زینب (س)🌷 #خدمت کند،
#خدایا #خودت #کمکش کن.
🍃🌷🍃
از #کربلا که آمدیم، زیاد #طول نکشید. #کارش جور شد و صدایش زدند برای رفتن به #سوریه. #شهریور ماه بود.😭😭
🍃🌷🍃
من آن روز متوجه نشدم که معنای این جملهاش چه بود؟ فکر میکردم منظورش اینه که آخرین #مأموریت #برونمرزیشان است اما انگار میدانست که این #مأموریت #برگشتی ندارد.😭😭
🍃🌷🍃
بعد از #اعزام با هم در تماس بودیم، هر بار از وضعیت و اوضاع #منطقه میپرسیدم میگفت همه چیز خوبه من نمیدانستم که مقر و محل خدمتش جای #حساسی است. برای اینکه نگران نشوم، چیزی نمیگفت.
🍃🌷🍃
خیلی #سفارش #دخترمان را میکرد. میگفت #دختر بابا میخواهد. الان که #شهید شده بیشتر برای #دخترم #ناراحتم.😭
🍃🌷🍃
من از #شهادت #حجت بیاطلاع بودم. یعنی از طریق رسانهها چیزی متوجه نشدم. دو روزی میشد که با خانه تماس نداشت. نگران شده بودم.😭
🍃🌷🍃
روز #سهشنبه 21#فروردین بود که از پادگان محل خدمت #حجت تماس گرفتند و گفتند میخواهند به خانه ما بیایند. گفتند #حجت مجروح شده.😔
🍃🌷🍃
بعد از اینکه گوشی را قطع کردم با خود گفتم #مجروح نشده، #شهید شده. در منزل پدرم مانده بودم تا #حجت از #مأموریت برگردد. دوستانش به در خانه آمدند و هر چه اصرار کردیم وارد نشدند.
🍃🌷🍃
رفتن #غلامرضا برای #مادرشان خیلی #سخت بود. #غلامرضا می گفت تا شما #راضی نشوید# نمی روم. می رفت #آموزش. وزنش کمی زیاد بود. خیلی #ورزش می کرد تا وزنش به تناسب برسد. ما باهاش می رفتیم جنگل قائم.
🍃🌷🍃
آنجا #تمرین می کرد، می دوید و #من و #دخترم #تماشایش می کردیم. از #خوابش می زد. #نمازهایش را #اول وقت می خواند. #هیئت هم که از #برنامه ی #زندگی اش #حذف ن#می شد؛ مخصوصاً ایام #محرم و ایامه #فاطمیه.😭
🍃🌷🍃
یک بار با #گردان #فاطمیون می خواست برود #سوریه. تا تهران هم رفت، اما آنجا متوجه شدند و برش گرداندند.
😭
🍃🌷🍃
یک روز گفت یک نفر بهم گفته اگر می خواهی بروی #سوریه، #مادر و #همسرت را بفرست #کربلا. همین #کار را کرد. ما رفتیم #کربلا. من #باردار بودم. کنار #ضریح اباعبدا... علیه السلام🌷 برایش خیلی دعا کردم.
🍃🌷🍃
گفتم: "خدایا اگر رفتن #غلامرضا به #سوریه
به نفع #اسلام است،
اگر او می تواند به #اهل بیت علیه السلام🌷 و
#خانم #حضرت زینب (س)🌷 #خدمت کند،
#خدایا #خودت #کمکش کن.
🍃🌷🍃
از #کربلا که آمدیم، زیاد #طول نکشید. #کارش جور شد و صدایش زدند برای رفتن به #سوریه. #شهریور ماه بود.😭😭
🍃🌷🍃
یک روز همراه #دخترم به #سید محمد(گلزار) رفتیم . #شادی رو به من گفت: مامان نگاه ، #عکس #بابا!!!
هر چه نگاه کردم چیزی ندیدم .
وقتی برگشتم #علی زنگ زد و #جریان را برایش تعریف کردم.
🍃🌷🍃
#علی خندید و گفت: واقعا #دخترم دیده #درست داره میگه ، من جام توی #گلزار #شهداست...
#ده روز بعد #خبر #شهادتش را آوردند...😭😭
🍃🌷🍃
#اولین بار که به #مرخصی آمده بود. اکثرا #گریه می کرد . و می گفت: #بچه ها در #محاصره #تنها هستند، #حضرت زینب(س)🌷 #تنهاست و ما باید #بریم دوباره #تصمیم گرفت که #بره.😭
🍃🌷🍃
#زمانی که به آنجا #می رود با همه #بچه های #پایگاه خداحافظی میکند و از همه #حلالیت می طلبد و می گوید: من #شهید میشوم ، #لباسم #امانت و#یادگار پیش شما باشد ...😭😭
🍃🌷🍃
دو روز بعد ۲۳#مهر #عصر #پنجشنبه من اصلاً منتظر تماسش نبودم داشتم با برادرم تلفنی صحبت میکردم که دیدم پشت خطم #مسلم هست، خیلی با هم صحبت کردیم و بیشتر #نگران #مبینا بود که نکنه بچه #بهانه #پدر را بگیرد که هم من و هم خودش اذیت بشیم.
😭😭
🍃🌷🍃
هر وقت #مسلم #مأموریت میرفت نمیگذاشتم که با #مبینا #تلفنی #صحبت کند، چون بعد از اینکه #مبینا #صدای #پدرش را میشنید #بهانههایش #بیشتر
می شد.😭😭
🍃🌷🍃
اما آن روز تا گفت گوشی را بده به #دخترم، #مبینا را صدا کردم و گوشی را به او دادم و بعد از اینکه با #مبینا صحبت کرد گوشی را خودم گرفتم.😭
🍃🌷🍃
گفت: سلام به پدر و مادرت برسان و #مواظب #خودت باش و خداحافظی کرد. فردای آن روز #مسلم #زخمی شده بود😭. هرچند هیچوقت تصور نمیکردم روزی #مسلم من نیز به #شهادت برسه.😭😭
🍃🌷🍃
#سید فاضل بسیار #خانواده دوست، #مهربان و #خوش اخلاق بود و رفتار #محترمانهای داشت، در خانه به من #کمک میکرد و به #بچهها میرسید. بعد از بازنشستگی ساعتهای بیشتری را در خانه بود. به همین خاطر من و بچهها خیلی به ایشان وابسته شده بودیم. وقتی #سید فاضل #شهید شد من دو سه ماهی سردرگم بودم و نمیتوانستم باور کنم که دیگر نیست.😭😭
🍃🌷🍃
اوایل ازدواجمان #سید فاضل میگفت من دوست دارم همسرم در راه رسیدن به #سعادت اخروی به من کمک کند و دوست دارم که #شهید بشوم، من هم در آن دنیا به او کمک کنم، ازدواج ما از اول برای این دنیا نبود و #سید فاضل حرف از #سعادت ابدی و آخرت میزد.😭
🍃🌷🍃
خبر #شهادت #سید فاضل یکباره به ما نرسید، اول گفتند که ایشان در محاصره هستند، بعد گفتند اسیر شدهاند، بعد گفتند مفقود شده و دست آخر گفتند #شهید شده، شنیدن خبر #شهادت سید فاضل برای من خیلی سخت بود، فکر نمیکردم به این زودی از هم جدا شویم.😭😭
🍃🌷🍃
#سید فاضل وصیت کردند که دوست دارم #دخترم# زینبیوار و #پسرم #عباسوار زندگی کنند و برای دیگران اسوه باشند و من سعی میکنم به وصیت #شهید عمل کنم.
🍃🌷🍃
#اولین #پرستار #شهیده #مدافع سلامت کشور و #گیلان، #نرجس خانعلی زاده
🍃🌷🍃
در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۳۷۴
در شهرستان رودسر، استان گیلان، درخانواده ای مهربان و مذهبی متولد شد.
🍃🌷🍃
ایشان #پرستار بیمارستان در شهر رودسربود.
#شهیده ۲۵#ساله بود و نامزد داشت، قراربود دوسه ماه دیگه ازدواج کند.
🍃🌷🍃
از زبان پدر #شهیده :
#دخترم همچون #شهدا #عاشق #کار، #تلاش، #زحمت کشیدن و #خدمترسانی به #مردم بود.
🍃🌷🍃
#دخترم #کارهایش را با #توسل و #ارادت به #شهدا دنبال میکرد و اگر به #مشکلی #برخورد میکرد #ذکر لبش #توسل به #شهدا بود و #خودش را #دختر #حاج قاسم میدانست.😭
🍃🌷🍃
#دخترم بهمعنای #واقعی کلمه #مدافع #سلامت بود و در #خط مقدم مبارزه با ویروس کرونا #حضور داشت.😭
🍃🌷🍃
زمانیکه #نخستین بیماران کرونایی را به #بیمارستان میلاد #لاهیجان آورده بودند #دخترم با #شجاعت و #بدون داشتن #تجهیزات #بیمار را #پذیرش کرد و #شخصاً #تمام #کارهایش را #انجام داد.
🍃🌷🍃
#دخترم ،یک #فرشته بود که دست ما #امانت بود و #خدماترسانی به #بیماران را #دوست داشت از طرفی قبلاً #بیماری در قسمت سرویس بهداشتی بیمارستان لاهیجان افتاده بود که نیاز به #کمک داشت و #دخترم بدون #کمک کسی #بیمار را #حمل و #تخت او را #آماده کرد و #کارهایش را #انجام داد.
😭
🍃🌷🍃
#دخترم در #بحران #برف اخیر و زمانیکه تمام #راهها و #مسیرها #مسدود شده بودند اما همچنان در #شیفت #کاری خود #حاضر میشد.
🍃🌷🍃
در یکی از #شبهای برفی #خانوادهای با #بچه کوچک بهدلیل #مسدود شدن #راهها در #لاهیجان #گیر کرده بودند و #دخترم با #اختیارات خودش آن #خانواده را در #بخش ایزوله بیمارستان #جای داد تا از #سرما #یخ نزنند.😭
🍃🌷🍃
#دخترم #فداکارانه #جان خود را #نثار #راه #خدمت به #مردم کرد ، #نرجس من #عاشق #کار،# تلاش و #زحمت کشیدن بود و به #شغل خود یعنی #پرستاری #علاقه #بسیار داشت.😭
🍃🌷🍃
البته قبلاً کاری #اداری در یک بهداری برایش #مهیا شده بود اما #معتقد بود که باید در #شغلی که #درسش را خوانده و برای آن #زحمت کشیده #مشغول به #کار شود و #تکلیف #خود را #انجام دهد.
🍃🌷🍃
#دخترم با #اراده و #تلاش خود در #بیمارستانهای مختلف دنبال #کار گشت و آنقدر #پیگیری و #تلاش کرد تا اینکه توانست در #شغلی که #درسش را #خوانده بود یعنی #پرستاری #مشغول به#کار شود چون #عاشق #خدمت کردن به #مردم و #شغلش بود.😭
🍃🌷🍃
یک بار یکی از #بیماران نتوانسته بود #هزینه #درمان خود را در #بیمارستان #پرداخت کند و #دخترم برای #کمک به این #بیمار #پیشقدم شد.
🍃🌷🍃
و بدون #مراجعه به# کمیته امداد یا #خیریه برای #دریافت #کمک به آن #بیمار، #خودش و #همکارانش از #حقوق #خودشان #هزینه #درمان #بیمار #نیازمند را #پرداخت کردند.
🍃🌷🍃
زمانیکه این #بیماری در کشور چین گسترش پیدا کرد و هنوز وارد ایران نشده بود همسرم به #دخترم هشدار داد که دخترم این بیماری خیلی خطرناکه و شما هم در بیمارستان در معرض خطر هستی😔 اما #دخترم گفت که #مردم به من #نیاز دارند و باید به آنان #کمک کنم.
😭
🍃🌷🍃
#دخترم #راهش را #انتخاب کرده بود و هرچه از #او #بگویم تنها #ذرهای از #صفات #نیکوی #اوست؛ من #او را #هدیهای از طرف #خدا🤍 #میدانم که #تقدیم راه او شد و #راضی هستم به #رضای خداوند.😭😭
🍃🌷🍃
خودم بیش از 35#سال در راه نظام و ولایت کار و تلاش کردم و در دوران #دفاع مقدس هم با #شرکت در #عملیاتهای #مختلف همواره به دنبال #شهادت بودم.😭😭
🍃🌷🍃
اما #توفیق #شهادت نصیبم نشد😭 تا اینکه #امروز #دخترم در راه #ولایت و #خدمت به #مردم به #شهادت رسید.😭#دخترم #لایق #شهادت بود.😭
🍃🌷🍃
#اولین #پرستار #شهیده #مدافع سلامت کشور و #گیلان، #نرجس خانعلی زاده
🍃🌷🍃
در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۳۷۴
در شهرستان رودسر، استان گیلان، درخانواده ای مهربان و مذهبی متولد شد.
🍃🌷🍃
ایشان #پرستار بیمارستان در شهر رودسربود.
#شهیده ۲۵#ساله بود و نامزد داشت، قراربود دوسه ماه دیگه ازدواج کند.
🍃🌷🍃
از زبان پدر #شهیده :
#دخترم همچون #شهدا #عاشق #کار، #تلاش، #زحمت کشیدن و #خدمترسانی به #مردم بود.
🍃🌷🍃
#دخترم #کارهایش را با #توسل و #ارادت به #شهدا دنبال میکرد و اگر به #مشکلی #برخورد میکرد #ذکر لبش #توسل به #شهدا بود و #خودش را #دختر #حاج قاسم میدانست.😭
🍃🌷🍃
#دخترم بهمعنای #واقعی کلمه #مدافع #سلامت بود و در #خط مقدم مبارزه با ویروس کرونا #حضور داشت.😭
🍃🌷🍃
زمانیکه #نخستین بیماران کرونایی را به #بیمارستان میلاد #لاهیجان آورده بودند #دخترم با #شجاعت و #بدون داشتن #تجهیزات #بیمار را #پذیرش کرد و #شخصاً #تمام #کارهایش را #انجام داد.
🍃🌷🍃
#دخترم ،یک #فرشته بود که دست ما #امانت بود و #خدماترسانی به #بیماران را #دوست داشت از طرفی قبلاً #بیماری در قسمت سرویس بهداشتی بیمارستان لاهیجان افتاده بود که نیاز به #کمک داشت و #دخترم بدون #کمک کسی #بیمار را #حمل و #تخت او را #آماده کرد و #کارهایش را #انجام داد.
😭
🍃🌷🍃
#دخترم در #بحران #برف اخیر و زمانیکه تمام #راهها و #مسیرها #مسدود شده بودند اما همچنان در #شیفت #کاری خود #حاضر میشد.
🍃🌷🍃
در یکی از #شبهای برفی #خانوادهای با #بچه کوچک بهدلیل #مسدود شدن #راهها در #لاهیجان #گیر کرده بودند و #دخترم با #اختیارات خودش آن #خانواده را در #بخش ایزوله بیمارستان #جای داد تا از #سرما #یخ نزنند.😭
🍃🌷🍃
#دخترم #فداکارانه #جان خود را #نثار #راه #خدمت به #مردم کرد ، #نرجس من #عاشق #کار،# تلاش و #زحمت کشیدن بود و به #شغل خود یعنی #پرستاری #علاقه #بسیار داشت.😭
🍃🌷🍃
البته قبلاً کاری #اداری در یک بهداری برایش #مهیا شده بود اما #معتقد بود که باید در #شغلی که #درسش را خوانده و برای آن #زحمت کشیده #مشغول به #کار شود و #تکلیف #خود را #انجام دهد.
🍃🌷🍃
#دخترم با #اراده و #تلاش خود در #بیمارستانهای مختلف دنبال #کار گشت و آنقدر #پیگیری و #تلاش کرد تا اینکه توانست در #شغلی که #درسش را #خوانده بود یعنی #پرستاری #مشغول به#کار شود چون #عاشق #خدمت کردن به #مردم و #شغلش بود.😭
🍃🌷🍃
یک بار یکی از #بیماران نتوانسته بود #هزینه #درمان خود را در #بیمارستان #پرداخت کند و #دخترم برای #کمک به این #بیمار #پیشقدم شد.
🍃🌷🍃
و بدون #مراجعه به# کمیته امداد یا #خیریه برای #دریافت #کمک به آن #بیمار، #خودش و #همکارانش از #حقوق #خودشان #هزینه #درمان #بیمار #نیازمند را #پرداخت کردند.
🍃🌷🍃
زمانیکه این #بیماری در کشور چین گسترش پیدا کرد و هنوز وارد ایران نشده بود همسرم به #دخترم هشدار داد که دخترم این بیماری خیلی خطرناکه و شما هم در بیمارستان در معرض خطر هستی😔 اما #دخترم گفت که #مردم به من #نیاز دارند و باید به آنان #کمک کنم.
😭
🍃🌷🍃
#دخترم #راهش را #انتخاب کرده بود و هرچه از #او #بگویم تنها #ذرهای از #صفات #نیکوی #اوست؛ من #او را #هدیهای از طرف #خدا🤍 #میدانم که #تقدیم راه او شد و #راضی هستم به #رضای خداوند.😭😭
🍃🌷🍃
خودم بیش از 35#سال در راه نظام و ولایت کار و تلاش کردم و در دوران #دفاع مقدس هم با #شرکت در #عملیاتهای #مختلف همواره به دنبال #شهادت بودم.😭😭
🍃🌷🍃
اما #توفیق #شهادت نصیبم نشد😭 تا اینکه #امروز #دخترم در راه #ولایت و #خدمت به #مردم به #شهادت رسید.😭#دخترم #لایق #شهادت بود.😭
🍃🌷🍃