eitaa logo
این عماریون
351 دنبال‌کننده
220.8هزار عکس
59.1هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
به روایت از آقای شهرام ترابی یکی دیگر از دوستان : «دغدغه‌های فقط مختص به نمی‌شد. چهار سال پیش، وقتی لاهیجان بودم و به زنگ زدم او گفت که وضع تالاب سوستان خراب و پر از زباله است. و آمده‌ایم و تایی داریم اینجا را می‌کنیم. من هم سریع با سه نفر از دوستانم تماس گرفتم تا به آنها کمک کنیم. 🍃🌷🍃 بعد از خیلی کرد تا را پا کند.😔 تنها نبود و به دستان او گره خورده بود. به خاطر مبینا هم که شده بود، پا شد.😭 🍃🌷🍃 زندگی را تازه شروع کرده بود که این بلا سرش آمد😭 🍃🌷🍃 می خواهم از قاتل بپرسم جواب این بچه را چه خواهی داد؟ مبینایی که زندگی‌اش را گرفتی. فقط ضربه را پشت سر هم بر بدن زدی چون عصبانی بودی😭 🍃🌷🍃 چون با مخالفت شده بود. نفر در و برای این کشور کرده‌اند؛ این همه به خاطر ؟ یک شد.»😭 🍃🌷🍃
اما نمی دانم چرا ، چه حسی بود که نمی توانستم خودم را کنترل کنم و مدام گریه می‌کردم، اصلا انگار اختیار اشک‌هایم را نداشتم . هر کاری می کرد که من را آرام کند من قرار‌تر می شدم.😭😭 🍃🌷🍃 در بین صحبت‌هاش می‌کرد که باشم و رفت؛ 😭دل من انگار که همه عالم بر سرش آمده، نمی‌دانم چرا این‌قدر بودم.😭 🍃🌷🍃 چند روز بعد از با تماس‌های تلفنی که با هم داشتیم و از حرف‌های شوهرم که حرم بود من متوجه شدم که برای از   رفته .😭 🍃🌷🍃 سال ۹۴# بود که با من تماس گرفت و بعد از حال و احوال گفت : تا یک هفته– ده روز دیگر نمی‌توانم زنگ بزنم منتظر تماسم نباش.😭😭 🍃🌷🍃
دو روز بعد ۲۳ من اصلاً منتظر تماسش نبودم داشتم با برادرم تلفنی صحبت می‌کردم که دیدم پشت خطم هست، خیلی با هم صحبت کردیم و بیشتر بود که نکنه بچه را بگیرد که هم من و هم خودش اذیت بشیم. 😭😭 🍃🌷🍃 هر وقت می‌رفت نمی‌گذاشتم که با کند، چون بعد از اینکه را می‌شنید می شد.😭😭 🍃🌷🍃 اما آن روز تا گفت گوشی را بده به ، را صدا کردم و گوشی را به او دادم و بعد از اینکه با صحبت کرد گوشی را خودم گرفتم.😭 🍃🌷🍃 گفت: سلام به پدر و مادرت برسان و باش و خداحافظی کرد. فردای آن روز شده بود😭. هرچند هیچ‌وقت تصور نمی‌کردم روزی من نیز به برسه.😭😭 🍃🌷🍃