🌹صحبتی با دختران 🌹👇👇👇
#خواهرم وقتی خودت به فکر #سرمایه خودت نباشی توقع داری #دیگران به فکر باشند
سرمایه تو #قلبته ❤️وقتی بی فکر #بسپاریش دست یکی که هیچ تعهدی نسبت به تو نداره توقع داری مراقبش باشه #ونشکندش
👌#سرمایه تو عاطفه توست ،
👌#حیا و عفت توست
👌#سرمایه تو حجاب توست
وقتی #مفت خرج یکی تو #کوچه میکنی میخوای شکست 💔💔💔عاطفی هم نخوری
سرمایه تو عفت ونجابتته..........
اِگه کسی بخواد باهات #ازدواج کنه میاد سراغ پدر ومادرت وزود ا#قدام میکنه نه اینکه مدتها باهات بچرخه و...
وبعدم .......😭🔥
👈خلاصه آبجی #خودت مراقب سرمایه ات باش
^°حجابوصیتشھدا💌'
#خواهـرم!
سیاهـے چـادر تـو🌸
از سـرخی خونـ❣ من #کـوبنده تر استـ ...!
#شهید_مشلب🕊
#زن_عفت_افتخار
#پدرم اوايل #انقلاب در #كميته استخدام ميشوند و از همان #اوايل #جنگ به #جبهه ميروند.
🍃🌷🍃
#پدرم سال ۵۸# ازدواج ميكنند. سال۵۹# #فرزند اول به دنيا ميآيد، ۶۱# فرزند دوم، ۶۴# فرزند سوم كه من هستم و سال ۶۵# به #شهادت ميرسند. 😭
🍃🌷🍃
بچه كه به دنيا ميآيد يك #انس خاصي به مادر دارد. من خاطرهاي از #پدرم ندارم ولي همان حس ذاتي كه بين #مادر و #فرزند وجود دارد بين #پدر و #فرزند هم وجود دارد. من هم آن #حس را دارم. 😔💔
🍃🌷🍃
برادرم كاملاً #پدر يادش است و #خواهرم هم #خاطراتي دارد.من چون #پدر را يادم نيست از شون #تصویری #ساختهام و فكر ميكنم اين #تصوير درست باشد.💔
🍃🌷🍃
هميشه فكر ميكردم كه اگر بزرگ شوم #بيقراري #پدر در من كمتر ميشود. وارد #اجتماع و #دانشگاه ميشوم، شغل پيدا ميكنم و ذهنم سرگرم موارد اجتماعي ميشود در صورتي كه امروز ميبينم #بدتر شده.😔
🍃🌷🍃
هر سالي كه ميگذرد و هر روزي كه به عمرم اضافه ميشود بيشتر بيقرار #پدر و #ارتباطم با #او خيلي #قويتر از گذشته ميشود. من در طول هفته #دو بار سر #مزار #پدر ميروم، #ارتباطم با #پدر خيلي خاص است.😭💔
🍃🌷🍃
#پدرم اوايل #انقلاب در #كميته استخدام ميشوند و از همان #اوايل #جنگ به #جبهه ميروند.
🍃🌷🍃
#پدرم سال ۵۸# ازدواج ميكنند. سال۵۹# #فرزند اول به دنيا ميآيد، ۶۱# فرزند دوم، ۶۴# فرزند سوم كه من هستم و سال ۶۵# به #شهادت ميرسند. 😭
🍃🌷🍃
بچه كه به دنيا ميآيد يك #انس خاصي به مادر دارد. من خاطرهاي از #پدرم ندارم ولي همان حس ذاتي كه بين #مادر و #فرزند وجود دارد بين #پدر و #فرزند هم وجود دارد. من هم آن #حس را دارم. 😔💔
🍃🌷🍃
برادرم كاملاً #پدر يادش است و #خواهرم هم #خاطراتي دارد.من چون #پدر را يادم نيست از شون #تصویری #ساختهام و فكر ميكنم اين #تصوير درست باشد.💔
🍃🌷🍃
هميشه فكر ميكردم كه اگر بزرگ شوم #بيقراري #پدر در من كمتر ميشود. وارد #اجتماع و #دانشگاه ميشوم، شغل پيدا ميكنم و ذهنم سرگرم موارد اجتماعي ميشود در صورتي كه امروز ميبينم #بدتر شده.😔
🍃🌷🍃
هر سالي كه ميگذرد و هر روزي كه به عمرم اضافه ميشود بيشتر بيقرار #پدر و #ارتباطم با #او خيلي #قويتر از گذشته ميشود. من در طول هفته #دو بار سر #مزار #پدر ميروم، #ارتباطم با #پدر خيلي خاص است.😭💔
🍃🌷🍃
🌷 مرا بکشید ولی چادرم را برندارید!!
💥 طیبه واعظی دهنوی در سال ۱۳۳۷ در یکی از روستاهای اصفهان متولد شد. او در خانواده ای مذهبی و فقیر رشد کرد و به همین علت خیلی زود با درد و رنج مردم مستضعف آشنا شد. در سن ۷ سالگی خواندن قرآن را در خانه پدرش آموخت. در سال ۱۳۵۰ طیبه با پسر خاله مجاهدش ابراهیم جعفریان ازدواج نمود، و این نقطه عطفی در زندگی او بود و همین ازدواج بود که مسیر زندگی او را به طور کلی دگرگون ساخت و او را وارد مرحله ای نوین نمود. طیبه با کمک شوهرش به مطالعه عمیق کتب مذهبی و آگاه کننده و تفسیر قرآن پرداخت و چون ابراهیم همان صداقت و ایمانی را که لازمه یک فرد مبارز است در وجود طیبه یافت او را در جریان مبارزات تشکیلاتی قرار داد و طیبه به عضویت گروه مهدیون در آمد...
💥به خاطر مبارزه با شاه و تحت تعقیب بودن شوهرش از سال ۱۳۵۴ به زندگی مخفی روی آورد، ولی در نهایت در ۳۰ فرودین ۱۳۵۶ پس از دستگیری شوهرش، دستگیر شد و خواهر شوهرش، فاطمه جعفریان که او هم مبارز بود در این روز کشته شد... در سال ۱۳۵۴ به علت تعقیب ساواک با اتفاق همسر و کودک شیر خواره اش زندگی مخفی را انتخاب نمودند.
روز سی ام فروردین ۵۶، در پی دستگیری یکی از اعضای گروه در تبریز، یکی از گشت های بازرسی به ابراهیم مشکوک شد و او را دستگیر کرد. در بازرسی بدنی او اجاره خانه ی منزل تبریز را پیدا نمودند و خانه تحتنظر قرار میگیرد...
💥طبق قرار قبلی که ابراهیم و طیبه داشتند اگر ابراهیم دیر به خانه می آمد، طیبه می بایست اسناد و مدارک را می سوزاند و خانه را ترک می کرد. طیبه همین کار را انجام داد، غافل از آنکه خانه زیر نظر است... صبح بر سر قرار با برادرش مرتضی می رود، غافل از آنکه مأموران در پی او هستند. در قرار با مرتضی ماجرای نیامدن ابراهیم را می گوید و بدین ترتیب، مرتضی هم شناسایی میشود. سپس به خانه باز می گردد تا خانه را از نارنجک و اسلحه پاکسازی کند غافل از اینکه ساواک منتظر اوست... طیبه پس از اتمام فشنگ هایش به همراه فرزند چهار ماهه اش مهدی دستگیر می شود و با دستگیری طیبه، مرتضی که از دور شاهد ماجرا بود در دفاع از طیبه به مأموران شلیک می کند و در درگیری به شهادت می رسد. از خانه طیبه برگه اجاره خانه مرتضی را پیدا می کنند وبه خانه آنها می روند
💥فاطمه جعفریان همسر مرتضی حدود سه ساعت مقاومت کرد اما او نیز به شهادت رسید.
وقتی ساواک طیبه را دستگیر و به دست هایش دستبند زده بودند، گفته بود:
🌷 مرا بکشید ولی چادرم را برندارید...
💥طیبه، ابراهیم و پسرشان محمدمهدی را پس از دو چند روز شکنجه از تبریز به کمیته تهران منتقل می کنند و یک ماه تمام آنها را زیر سخت ترین شکنجه ها قرار می دهند و سرانجام در سوم خرداد ۵۶ زیر شکنجه به شهادت می رسند... روز سوم اردیبهشت روزنامه ها خبر شهادت فاطمه و مرتضی را نوشتند ولی دیگر از ابراهیم خبری نشد و بعد از پیروزی انقلاب خانواده از عروج او و طیبه با خبر شدند... محمدمهدی فرزند خردسال آنها توسط ساواک به پرورشگاهی سپرده شد و گفته بودند که پدر و مادر این کودک بر اثر اعتیاد فراوان از دنیا رفته اند و برای اینکه کسی او را نشناسد، نام او را شهرام گذاشته بودند. دو سال بعد فرزند آنها با پیگیری های فراوان در پرورشگاه پیدا شده و به آغوش خانواده باز می گردد...
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصر_کاوه
🌺....صاحب خانه اش گفته بود:
طیبه که به خانه ما آمد ما سربرهنه و بی حجاب بودیم...😇 این قدر پند و نصیحت کرد و از قرآن و دعا برایمان گفت تا دیگه نگذاشتیم یک تارموی مان پیدا شود...👌
🌺... #ساواک که گرفته بودش و دستبند زده بود به دستانش گفته بود...
" مرا بکشید اما #چادرم را برندارید..."😰
برشی اززندگی شهیده انقلاب اسلامی:👇 "طیبه واعظی"
#چفیه ...
#پرچم ...
#چادر ...
همه از یڪ خانواده اند
اما...!
چفیه بردوش #شهدا
پرچم به دست #رزمندگان
و #چادر برسَر ِتوست اے #خواهرم ..
#حفظ_حجاب وصیت شهدا و سلاح تودر برابر هجوم دشمن است.
💬 دختران هم #شهید می شوند
🔻جهیزیه👈 قالی می بافت به چه قشنگی، ولی درآمدش رو برای خودش خرج نمی کرد. هر چی از این راه در می آورد ، یا برای دخترای فقیر جهیزیه می خرید و یا برای بچه ها قلم و دفتر.
🔅 حتی جهیزیه خودش رو هم داد به دختر دم بخت، البته با اجازه من.
یادمه یه بار برای عیدش یه دست لباس سبز و قرمز خیلی قشنگ خریده بودم. روز عید باهاش رفت بیرون و وقتی برگشت درش آورد و گذاشت کنار.
🔅ازش پرسیدم : «چرا شب عیدی لباس نوت رو در آوردی؟» گفت:« وقتی پیش بچه ها بودم با این لباس احساس خیلی بدی داشتم. همش فکر می کردم نکنه یکی از این بچه ها نتونه برای عیدش لباس نو بخره... دیگه نمی پوشمش!»
کتاب زندگی به سبک شهدا
ناصرکاوه
🌷 #شهیده_طیبه_واعظی
➖علت شهادت به دست ساواک، برگرفته ازکتاب، کفش های جامانده در ساحل
خبر دارید... .
هنوز که هنوز است #حمید_باکری از #عملیات فاتحانه خیبر بر نگشته... .
خبر دارید که #غلامحسین_توسلی آن دلیرمرد
خطه #جنوب مهمان نهنگ های خلیج فارس شد و برنگشت...
..از #ابراهیم_هادی خبری دارید... .
بعد از اینکه یارانش را از #کانال_کمیل به عقب بازگرداند
دیگر کسی او را ندید...
از جوانانی که خوراک کوسه های #اروند شدند خبری دارید... .
.هنوز از #شلمچه صدای #اذان بچه ها می آید... .
.هنوز صدای مناجات #رزمندگان از #حسینیه
#حاج_همت به گوش می رسد... .
.هنوز وصیت نامه شهدا خشک نشده؛
#خواهرم #حجاب.... #برادرم #نگاه....
هنوز که هنوز است #شهدا می ترسند
از اینکه #رهبر رو تنها بگذاریم... .
و هنوز که هنوز است شهدا بند پوتینهایشان را باز نکرده اند
و منتظر منتقم #حسین علیه السلام هستند تا دوباره در رکابش شهید شوند.....
خبر دارید...
.
هنوز که هنوز است #حمید_باکری از #عملیات فاتحانه خیبر بر نگشته... .
..
خبر دارید که #غلامحسین_توسلی آن دلیرمرد
خطه #جنوب مهمان نهنگ های خلیج فارس شد و برنگشت...
.
..از #ابراهیم_هادی خبری دارید... .
..
بعد از اینکه یارانش را از #کانال_کمیل به عقب بازگرداند
دیگر کسی او را ندید...
.
از جوانانی که خوراک کوسه های #اروند شدند خبری دارید... .
.
.هنوز از #شلمچه صدای #اذان بچه ها می آید... .
.
.هنوز صدای مناجات #رزمندگان از #حسینیه
#حاج_همت به گوش می رسد... .
.
.هنوز وصیت نامه شهدا خشک نشده؛
#خواهرم #حجاب.... #برادرم #نگاه....
..
هنوز که هنوز است #شهدا می ترسند
از اینکه #رهبر رو تنها بگذاریم... .
..
و هنوز که هنوز است شهدا بند پوتینهایشان را باز نکرده اند
و منتظر منتقم #حسین علیه السلام هستند تا دوباره در رکابش شهید شوند.....