شهید امیر حاجامینی:
ای کسانیکه این نوشته را میخوانید!
اگر من به آرزویم رسیدم و دل از این دنیا کندم، بدانید که نالایقترین بندهها هم میتوانند به خواست #او، به بالاترین درجات دست یابند. 🌷 شادی روح شهدا صلوات 🌷
به جرات میگویم در طے این چهار سال ، امیر 🥀یڪ بار از من و طه غافل نبوده است . هرگاه #او را صدا میڪنم ، اجابتم میڪند . هرڪجا گرفتار مشڪلے میشوم ، امیر🥀ڪمڪم میڪند.
طه خاطره چندانے از بابا ندارد ؛ هفت ماه بیشتر نداشت ڪه پدرش به شهادت🥀 رسید ؛ اما عاشق پدر است . بهشت زهرا (س) ڪه میرویم ، مینشیند و سنگ مزار بابا را میبوسد.😔
میداند پدر او براے جنگ با دشمن به سوریه رفته و در آنجا شهید🥀شده و پیش خدا است . گاهے میپرسد : بابا امیر من ڪے میآید ؟😭 و پاسخ میدهم : او پیش خداست ، ما روزے پیش بابا میرویم و پسرم آرام میشود.
به روایت از همسر #شهید :
#آقا مرتضی، به شدت #تابع #مقام معظم رهبری♥️ بودند و #خودش را در برابر #ایشان #مسئول می دانست بیشتر #سخنرانی هایشان را دنبال می کردند.
🍃🌷🍃
به #خانواده و #ما هم #پیروی از #ایشان را #توصیه می کردند حتی می گفتند #سکوت کنیم تا راحت #گفته های #رهبری را #گوش کنند.
🍃🌷🍃
#نیروی سپاه #منطقه و#کارش، #چابهار بود و #نیروهای آن جا به #سوریه اعزام نمی شدند البته چند نفر از #همکارانش از آن جا عازم #سوریه شده و باز گشته بودند بنابراین #شهادت او را تصور نمی کردم.😭
🍃🌷🍃
و چون #پیگیری و #اصرار #مرتضی را برای رفتن می دیدم، رفتن و بازگشتش را مانند #همکارانش در چابهار تصور می کردم. دیگر حرفی باقی نمی ماند.
🍃🌷🍃
در #صحبت ها #مرتضی می گفت انتخاب با خودت هست، جواب #حضرت زینب (س)🌷
و #امام حسین (ع)🌷را خودت باید بدهی، #شهید شدن و خانواده #شهید بودن #لیاقت می خواهد.😭
🍃🌷🍃
هر چه بود بین #او و #خدایش🤍 بود، #عهدی در #سکوت که حتی با من هم بازگو نکرد اما راه #سوریه را برایش خواستنی کرد. تا این که بالاخره رفتنش برای 21#اسفند 96# قطعی شد.😭
🍃🌷🍃
به روایت از #آقای محمدپور، #فرمانده #آتشنشانان اعزامی #ايستگاه27 :
وقتي به محل حادثه رسيديم با دود و آتشزيادی روبهرو شديم طوری كه اصلا باور نميكرديم اين #حريق و #دود متعلق به يك #ساختمان #مسكونی باشد.
🍃🌷🍃
#ايستگاه ما،#نخستين گروهی بود كه به آنجا رسيد.با ديدن حريق دستورات لازم را دادم. #گروهی به #جدال با #شعلههای آتش پرداختند و #گروه ديگر سعی
می كردند #ساكنان خانه را #نجات دهند.
🍃🌷🍃
ما از طريق #نردبان و هر #روزنهای كه پيدا می شد، #تلاش می كرديم، #ساكنان را خارج كنيم. #علی قانع هم وقتی شنيد عدهای در #زيرزمين هستند، به #دل #آتشزد تا آنها را #نجات دهد.
🍃🌷🍃
لحظات #سخت و #وحشتناكی بود. همچنان در حال #هدايت #آتشنشانان بودم كه به من خبر دادند #علی دچار #حادثه شده.😭
#علی مثل پسرم بود.😭😭😭
🍃🌷🍃
مدتی قبل از #ايستگاه ديگری به ايستگاه ما آمده بود اما در همين مدت #خودش را توی #دل همه جا كرده بود. هر جا با #مشكلی روبهرو ميی شديم، در نهايت #او بود كه #چارهجویی می كرد.😭
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید :
#آقا مرتضی، به شدت #تابع #مقام معظم رهبری♥️ بودند و #خودش را در برابر #ایشان #مسئول می دانست بیشتر #سخنرانی هایشان را دنبال می کردند.
🍃🌷🍃
به #خانواده و #ما هم #پیروی از #ایشان را #توصیه می کردند حتی می گفتند #سکوت کنیم تا راحت #گفته های #رهبری را #گوش کنند.
🍃🌷🍃
#نیروی سپاه #منطقه و#کارش، #چابهار بود و #نیروهای آن جا به #سوریه اعزام نمی شدند البته چند نفر از #همکارانش از آن جا عازم #سوریه شده و باز گشته بودند بنابراین #شهادت او را تصور نمی کردم.😭
🍃🌷🍃
و چون #پیگیری و #اصرار #مرتضی را برای رفتن می دیدم، رفتن و بازگشتش را مانند #همکارانش در چابهار تصور می کردم. دیگر حرفی باقی نمی ماند.
🍃🌷🍃
در #صحبت ها #مرتضی می گفت انتخاب با خودت هست، جواب #حضرت زینب (س)🌷
و #امام حسین (ع)🌷را خودت باید بدهی، #شهید شدن و خانواده #شهید بودن #لیاقت می خواهد.😭
🍃🌷🍃
هر چه بود بین #او و #خدایش🤍 بود، #عهدی در #سکوت که حتی با من هم بازگو نکرد اما راه #سوریه را برایش خواستنی کرد. تا این که بالاخره رفتنش برای 21#اسفند 96# قطعی شد.😭
🍃🌷🍃
به روایت از آقای رمضانی، دوست وهمکار#شهید:
«به تنها چیزی که شباهت نداشت،#پلیس بود؛ #شغلش با #روحیهاش همخوانی نداشت. با این حال هم #پلیسی نمونه بود و هم #عکاسی نمونه. #ظاهری #جدی با #دلی #لطیف شخصیت #او را ساخته بود.»
🍃🌷🍃
در محل کارش بسیار #محتاط و #جدی بود. #شخصیتی #درونگرا داشت. همکاران و نزدیکان از بیماری همسرش خبر نداشتند نمی دانستند که سرطان دارد تا اینکه بیماری شدت پیدا کرد و نفس را از این خانم گرفت.
روحیه بالای #امید نمیگذاشت کسی از #مشکلاتش #خبردار شود.#نمایشگاههای زیادی از #عکسهای #او برگزار می شد. عکسهایی با تصاویر #طبیعت.#طبیعت را دوست داشت و مضمون تمام #عکسهایش #طبیعت بودند.»
🍃🌷🍃
#ولایت مداری و #اطاعت از #رهبری از نمونه های #شاخص #خط مشی سیاسی #شهید بود. از #تبعیض ها و #بی عدالتی ها که در بین جامعه اتفاق می افتاد #ناراحت بودند.
🍃🌷🍃
وقتی جریان #جنگ #سوریه و #محاصره #حرم #حضرت زینب(س)🌷 و #کشتار وحشیانه داعش در همه جا پیچیده شد، #غیرت #رضا به جوش آمده بود و #تاب ماندن در اینجا را #نداشت.
🍃🌷🍃
هروز #اخبار #سوریه را پیگیری میکرد و با #اصرارهای مداوم و #پافشاری هایی که انجام داده بود برای #ثبت نام و #اعزام به #سوریه #او موافقت نمی کردند.
🍃🌷🍃
بعد از #شهادتش از دوستانشان شنیدم که #رضا برای رفتن خیلی #اصرار داشت، حتی با #مخالفت #مسئول ثبت نام که او را با #لحن تندی از اتاق بیرون کرده بودند و گفته بودند شما #دینت را به #اسلام #ادا کردی شما #برادر #شهید هستید.
🍃🌷🍃
این سفر به احتمال زیاد بدون #بازگشت است و از #شما این #مسئولیت سلب شده است. گویا با شنیدن این حرف #رضا با صدای بلند #گریه می کند و کسانی که در آن اتاق بودند تحت تاثیر قرار می گیرند.😭
🍃🌷🍃
چند روز بعد برادرشون به منزلمان آمد وگفتندکه با ایشان تماس گرفتن و از #مجروحیت #رضا او را مطلع کردند. با شنیدن این خبر انگار سقف آسمان در سرم خراب شد😭، حال بدی داشتم اشک از چشمانم جاری شد. #چهار پنج روز بعد از این خبر بود که #شهادت #رضا را از طریق #ستاد فرماندهی و اینکه #مفقودالاثر است قطعی شد.😭😭
🍃🌷🍃
شرط داعشی ها و# پیکر #شهید #سردار
به ما اعلام کرده اند که داعشیان، تحویل #اجساد #شهدا را منوط به# آزاد کردن ده اسیر داعشی و یا مقداری زیادی پول، خواسته آنها بود که من با شنیدن این خبر بدون هیچ مکثی گفتم #رضا را برای
#رضای خدا🤍 دادیم و او را #پس #نمی گیریم.😭
🍃🌷🍃
تعدادی از #همرزمانش در #محاصره دشمن بودند و در پی #نجات و #رهایی آنها از حصر، #رشادت هایی از #خود #نشان داد و مورد #اصابت تیر دشمن قرار گرفت. ولی نتوانستند #پیکر #او را به #عقب #برگردانند.😭
🍃🌷🍃
تا #یک سال بعد که #پیکرشون به #کشور #بازگشت.
😭😭
🍃🌷🍃