eitaa logo
این عماریون
385 دنبال‌کننده
230.6هزار عکس
62.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸جایگزین های صدقه پیامبر اکرم صلےالله‌علیه‌وآله: بر هر مسلمانی است که صدقه بدهد. عرض شد: کسی که مال چکار کند؟ حضرت فرمودند : 🌼 چیزهای آسیب رسان از ســر راه، صـدقـه است. 🌼 دادن راه به کسی صدقه است. 🌼 بیمــار صدقه است. 🌼 به معروف صدقه است. 🌼 از منکر صدقـه است. 🌼 سـلام دادن صدقه است. 📚 بحارالانوار ، ج ۷۵ ، ص ۵۰ این عماریون
چند روز بعد برادرشون  به منزلمان آمد وگفتندکه با ایشان تماس گرفتن و از او را مطلع کردند. با شنیدن این خبر انگار سقف آسمان در سرم خراب شد😭، حال بدی داشتم اشک از چشمانم جاری شد. پنج روز بعد از این خبر بود که را از طریق فرماندهی و اینکه است قطعی شد.😭😭 🍃🌷🍃 شرط داعشی ها و# پیکر به ما اعلام کرده اند که داعشیان، تحویل را منوط به# آزاد کردن ده اسیر داعشی و یا مقداری زیادی پول، خواسته آنها بود که من با شنیدن این خبر بدون هیچ مکثی گفتم را برای خدا🤍 دادیم و او را گیریم.😭 🍃🌷🍃 تعدادی از در دشمن بودند و در پی و آنها از حصر، هایی از داد و مورد تیر دشمن قرار گرفت. ولی نتوانستند را به .😭 🍃🌷🍃 تا سال بعد که به . 😭😭 🍃🌷🍃
يك بار خيلي به برخوردم و حالم خيلي بد بود و در محل كار، بغض گلويم را گرفته بود و مي‌خواستم گريه كنم و مي‌گفتم خدايا كاش بود و مي‌كرد.😭 🍃🌷🍃 در همين افكار بودم كه دوستم زنگ و گفت من الان سر هستم حرفي نداري به بگويي. گاهي را اينگونه به من داده است.😔 🍃🌷🍃 زياد خواب پدرم را نمي‌بينم، شايد مصلحت‌هايي باشد كه به خواب نيايد ،و اگر بخواهد به خوابم بيايد من مي‌شوم و بيشتر مي‌شود كه چرا زود به زود به خوابم نمي‌آيد.  🍃🌷🍃 من۲۰۰ روز از ۳۶۵ روز سال را بر سر مي‌روم، من موقع نوروز، يلدا، احيا و هر كه باشد و فرصت و مجال پيدا كنم بر سر مي‌روم.  🍃🌷🍃 همیشه مي‌گويم علي(ع)🌷 هم يتيم بوده و نداشته و و بستگانش حمايتش مي‌كردند. همين باعث مي‌شود من بگيرم. 🍃🌷🍃
يك بار خيلي به برخوردم و حالم خيلي بد بود و در محل كار، بغض گلويم را گرفته بود و مي‌خواستم گريه كنم و مي‌گفتم خدايا كاش بود و مي‌كرد.😭 🍃🌷🍃 در همين افكار بودم كه دوستم زنگ و گفت من الان سر هستم حرفي نداري به بگويي. گاهي را اينگونه به من داده است.😔 🍃🌷🍃 زياد خواب پدرم را نمي‌بينم، شايد مصلحت‌هايي باشد كه به خواب نيايد ،و اگر بخواهد به خوابم بيايد من مي‌شوم و بيشتر مي‌شود كه چرا زود به زود به خوابم نمي‌آيد.  🍃🌷🍃 من۲۰۰ روز از ۳۶۵ روز سال را بر سر مي‌روم، من موقع نوروز، يلدا، احيا و هر كه باشد و فرصت و مجال پيدا كنم بر سر مي‌روم.  🍃🌷🍃 همیشه مي‌گويم علي(ع)🌷 هم يتيم بوده و نداشته و و بستگانش حمايتش مي‌كردند. همين باعث مي‌شود من بگيرم. 🍃🌷🍃
سید مصطفی علمدار رئیس دانشگاه علوم پزشکی مازندران در امور بود. و «سید مجتبی علمدار» هم ایشان هستند 🍃🌷🍃 {یاد با ذکر یک شاخه گل صلوات 🌷} 🍃🌷🍃 سال 1360# اولین بار به مریوان رفت، آن  موقع ۱۵ بود آنجا با نیروهای بعثی نبود، جنگ با گروهک های ضدانقلاب بود. 🍃🌷🍃 افرادی که بیشتر گرایش به جریان چپ کمونیستی داشتند، تحت عنوان کومله و دموکرات شعارشون نجات خلق کُرد بود ولی ماهیت شان مزدور ارتش بعث عراق بودند، ایشان  120 آنجا بود. 🍃🌷🍃 چون سنش بود،پدرش راضی نبود که به برود، چون به ایشان علاقه خاصی داشت، می گفت هست، از یک خانواده که نباید نفر باشند. 🍃🌷🍃 ایشان  در جواب گفت هر کس به می کنه،آن دنیا برای خیر به من و دهند، به بیشتر شباهت به داشت تا شدن. 🍃🌷🍃 خانواده ایشان  یک خانواده و بود، پدر و مادرش کاملاً شرایط را درک می کردند، شده خودشان بودند، وقتی خمینی را خود می دانستند، می بایست در هم می دادند. 🍃🌷🍃
این را به آقاجون هم گفته بودم، وقتی داشت برایم از مشکلات زندگی با یک می‌گفت. آقاجون سکوت کرد. سرم را گرفت و پیشانیم را بوسید. توی چشم‌هایم نگاه کرد و گفت: بچه‌ها بزرگ می‌شوند، ولی ما بزرگتر‌ها باور نمی‌کنیم. بعد رو به مامان کرد «شهلا آنقدر بزرگ شده است که بتواند در مورد زندگی‌اش تصمیم بگیرد. از این به بعد کسی به شهلا کاری نداشته باشد.» 🍃🌷🍃 گفت: «من دستم قطع شده و برای اینکه به تسلط داشته باشم گاهی آهنی می‌‎بندم. بازویم از بین رفته و تا حالا چندبار کرده‌اند و از دیگر بدنم به آن پیوند زده‌اند 🍃🌷🍃 توی و و من هست. دکتر‌ها گفته‌اند به خاطر توی حتی ممکن است شوم.» 🍃🌷🍃 هیچ کدام از این‌ها را نمی‌داد. نفس عمیقی کشیدم و گفتم: «برادر بلندی اگر قسمت باشد که شما بشوید، من می‎شوند شما. 🍃🌷🍃 کمی مکث کرد و ادامه داد: « انفجار من را گرفته، گاهی به شدت می‎شوم. وقت‌هایی که هستم باید کنید تا آرام شوم. بشوم شاید یکی دوتا بشکنم.» 🍃🌷🍃
و این در حالی بود که ساواک با پخش این مطلب که «حوزه به خاطر لوطی‌ای عکس العمل نشان نخواهد داد »، سعی در ایشان داشت.با همه اختناقی که رژیم اعمال کرده بود، در برای ایشان برپا شد. 🍃🌷🍃 در ایشان از و و با عنوان « هیئتهای مؤتلقه اسلامی» کردند. 🍃🌷🍃 به هنگام از برخوردار بود چنانکه از و بود که را خوب کنند و از ایشان . 🍃🌷🍃 به ایشان گفتندحالا می‌خواهند تو را کنند و تو دیگر زنده نیستی که را ببینی. و به گفت شما اگر این را بگیرید در به ما . 🍃🌷🍃
این را به آقاجون هم گفته بودم، وقتی داشت برایم از مشکلات زندگی با یک می‌گفت. آقاجون سکوت کرد. سرم را گرفت و پیشانیم را بوسید. توی چشم‌هایم نگاه کرد و گفت: بچه‌ها بزرگ می‌شوند، ولی ما بزرگتر‌ها باور نمی‌کنیم. بعد رو به مامان کرد «شهلا آنقدر بزرگ شده است که بتواند در مورد زندگی‌اش تصمیم بگیرد. از این به بعد کسی به شهلا کاری نداشته باشد.» 🍃🌷🍃 گفت: «من دستم قطع شده و برای اینکه به تسلط داشته باشم گاهی آهنی می‌‎بندم. بازویم از بین رفته و تا حالا چندبار کرده‌اند و از دیگر بدنم به آن پیوند زده‌اند 🍃🌷🍃 توی و و من هست. دکتر‌ها گفته‌اند به خاطر توی حتی ممکن است شوم.» 🍃🌷🍃 هیچ کدام از این‌ها را نمی‌داد. نفس عمیقی کشیدم و گفتم: «برادر بلندی اگر قسمت باشد که شما بشوید، من می‎شوند شما. 🍃🌷🍃 کمی مکث کرد و ادامه داد: « انفجار من را گرفته، گاهی به شدت می‎شوم. وقت‌هایی که هستم باید کنید تا آرام شوم. بشوم شاید یکی دوتا بشکنم.» 🍃🌷🍃
ایشان برای تحصیل در در امام حسین🌷 ساری پذیرفته شد و گرفت و در حین برای بار در مشغول به شد، پس از آن به منتقل و بعد در خود و بعد هم در قدس کرد. 🍃🌷🍃 خیلی سعی کرد ایشان را در به کند و سامکانات زیادی هم به ایشان کردند ولی نپذیرفت،چندین بار هم به ایشان شد ولی . 🍃🌷🍃 اصلا کسی   و به رفتن برای و ­‌داد. 🍃🌷🍃
همه ی و را به از فقیه و ی می‌نمود و از اخلاقی دیگه شون   بودن به و الناس بود. 🍃🌷🍃 وقتی در دچار و شدم به شده و ازشون خواستم که با خود عباس علیه السلام🌷  درست را به بنده بدهند و هم مورد و قرار گرفته ام.😭 🍃🌷🍃 ،روز ۲۴ سال ۸۶ با رمضان با به همراه محمدی در در اشرار شده و بعد از به رسیدند. 😭😭 🍃🌷🍃 سرانجام عباس خالص میر هم درتاریخ    ۱۳۸۶/۶/۲۴# در با اشرار در به آرزویش که همانا در راه 🤍 بود رسید. 🍃🌷🍃 #شهید : زاهدان، بهشت   محمد رسول الله 🌷 قطعه ی 🍃🌷🍃
سید مصطفی علمدار رئیس دانشگاه علوم پزشکی مازندران در امور بود. و «سید مجتبی علمدار» هم ایشان هستند 🍃🌷🍃 {یاد با ذکر یک شاخه گل صلوات 🌷} 🍃🌷🍃 سال 1360# اولین بار به مریوان رفت، آن  موقع ۱۵ بود آنجا با نیروهای بعثی نبود، جنگ با گروهک های ضدانقلاب بود. 🍃🌷🍃 افرادی که بیشتر گرایش به جریان چپ کمونیستی داشتند، تحت عنوان کومله و دموکرات شعارشون نجات خلق کُرد بود ولی ماهیت شان مزدور ارتش بعث عراق بودند، ایشان  120 آنجا بود. 🍃🌷🍃 چون سنش بود،پدرش راضی نبود که به برود، چون به ایشان علاقه خاصی داشت، می گفت هست، از یک خانواده که نباید نفر باشند. 🍃🌷🍃 ایشان  در جواب گفت هر کس به می کنه،آن دنیا برای خیر به من و دهند، به بیشتر شباهت به داشت تا شدن. 🍃🌷🍃 خانواده ایشان  یک خانواده و بود، پدر و مادرش کاملاً شرایط را درک می کردند، شده خودشان بودند، وقتی خمینی را خود می دانستند، می بایست در هم می دادند. 🍃🌷🍃