🌸جایگزین های صدقه
پیامبر اکرم صلےاللهعلیهوآله:
بر هر مسلمانی است که #هرروز صدقه بدهد.
عرض شد: کسی که مال #ندارد چکار کند؟
حضرت فرمودند :
🌼 #برداشتن چیزهای آسیب رسان از ســر راه، صـدقـه است.
🌼 #نشان دادن راه به کسی صدقه است.
🌼 #عیادت بیمــار صدقه است.
🌼 #امر به معروف صدقه است.
🌼 #نهی از منکر صدقـه است.
🌼 #جـواب سـلام دادن صدقه است.
📚 بحارالانوار ، ج ۷۵ ، ص ۵۰
این عماریون
چند روز بعد برادرشون به منزلمان آمد وگفتندکه با ایشان تماس گرفتن و از #مجروحیت #رضا او را مطلع کردند. با شنیدن این خبر انگار سقف آسمان در سرم خراب شد😭، حال بدی داشتم اشک از چشمانم جاری شد. #چهار پنج روز بعد از این خبر بود که #شهادت #رضا را از طریق #ستاد فرماندهی و اینکه #مفقودالاثر است قطعی شد.😭😭
🍃🌷🍃
شرط داعشی ها و# پیکر #شهید #سردار
به ما اعلام کرده اند که داعشیان، تحویل #اجساد #شهدا را منوط به# آزاد کردن ده اسیر داعشی و یا مقداری زیادی پول، خواسته آنها بود که من با شنیدن این خبر بدون هیچ مکثی گفتم #رضا را برای
#رضای خدا🤍 دادیم و او را #پس #نمی گیریم.😭
🍃🌷🍃
تعدادی از #همرزمانش در #محاصره دشمن بودند و در پی #نجات و #رهایی آنها از حصر، #رشادت هایی از #خود #نشان داد و مورد #اصابت تیر دشمن قرار گرفت. ولی نتوانستند #پیکر #او را به #عقب #برگردانند.😭
🍃🌷🍃
تا #یک سال بعد که #پیکرشون به #کشور #بازگشت.
😭😭
🍃🌷🍃
يك بار خيلي به #مشكل برخوردم و حالم خيلي بد بود و در محل كار، بغض گلويم را گرفته بود و ميخواستم گريه كنم و ميگفتم خدايا كاش #پدرم بود و #حمايتم ميكرد.😭
🍃🌷🍃
در همين افكار بودم كه دوستم زنگ و گفت من الان سر #مزار #پدرت هستم حرفي نداري به #پدرت بگويي. گاهي #پدر #حضورش را اينگونه به من #نشان داده است.😔
🍃🌷🍃
زياد خواب پدرم را نميبينم، شايد مصلحتهايي باشد كه به خواب نيايد ،و اگر بخواهد به خوابم بيايد من #بيقرارتر ميشوم و #توقعم بيشتر ميشود كه چرا زود به زود به خوابم نميآيد.
🍃🌷🍃
من۲۰۰ روز از ۳۶۵ روز سال را بر سر#مزار #پدرم ميروم، من موقع #عيد نوروز، #شب يلدا، #شبهاي احيا و هر #بهانهاي كه باشد و فرصت و مجال پيدا كنم بر سر #مزار #پدر ميروم.
🍃🌷🍃
همیشه ميگويم #حضرت علي(ع)🌷 هم يتيم بوده و #پدري نداشته و #پيامبر و بستگانش حمايتش ميكردند. همين باعث ميشود من #دلگرمي بگيرم.
🍃🌷🍃
يك بار خيلي به #مشكل برخوردم و حالم خيلي بد بود و در محل كار، بغض گلويم را گرفته بود و ميخواستم گريه كنم و ميگفتم خدايا كاش #پدرم بود و #حمايتم ميكرد.😭
🍃🌷🍃
در همين افكار بودم كه دوستم زنگ و گفت من الان سر #مزار #پدرت هستم حرفي نداري به #پدرت بگويي. گاهي #پدر #حضورش را اينگونه به من #نشان داده است.😔
🍃🌷🍃
زياد خواب پدرم را نميبينم، شايد مصلحتهايي باشد كه به خواب نيايد ،و اگر بخواهد به خوابم بيايد من #بيقرارتر ميشوم و #توقعم بيشتر ميشود كه چرا زود به زود به خوابم نميآيد.
🍃🌷🍃
من۲۰۰ روز از ۳۶۵ روز سال را بر سر#مزار #پدرم ميروم، من موقع #عيد نوروز، #شب يلدا، #شبهاي احيا و هر #بهانهاي كه باشد و فرصت و مجال پيدا كنم بر سر #مزار #پدر ميروم.
🍃🌷🍃
همیشه ميگويم #حضرت علي(ع)🌷 هم يتيم بوده و #پدري نداشته و #پيامبر و بستگانش حمايتش ميكردند. همين باعث ميشود من #دلگرمي بگيرم.
🍃🌷🍃
#شهید سید مصطفی علمدار
#مشاور رئیس دانشگاه علوم پزشکی مازندران در امور #ایثارگران بود.
#جانباز و #شهید «سید مجتبی علمدار» هم #پسرعموی ایشان هستند
🍃🌷🍃
{یاد #شهیدان با ذکر یک شاخه گل صلوات 🌷}
🍃🌷🍃
سال 1360# اولین بار به مریوان رفت، آن موقع ۱۵#سالش بود آنجا #جنگ با نیروهای بعثی نبود، جنگ با گروهک های ضدانقلاب بود.
🍃🌷🍃
افرادی که بیشتر گرایش به جریان چپ کمونیستی داشتند، تحت عنوان کومله و دموکرات شعارشون نجات خلق کُرد بود ولی ماهیت شان مزدور ارتش بعث عراق بودند، ایشان 120#روز آنجا بود.
🍃🌷🍃
چون سنش #کم بود،پدرش راضی نبود که به #جبهه برود، چون به ایشان علاقه خاصی داشت، می گفت #برادرت هست، از یک خانواده که نباید #چند نفر باشند.
🍃🌷🍃
ایشان در جواب گفت هر کس به #وظیفه #خود #عمل می کنه،آن دنیا برای #عمل خیر #برادرم به من #اجر و #پاداش #نمی دهند، #رفتنم به #جبهه بیشتر شباهت به #فرار داشت تا #اعزام شدن.
🍃🌷🍃
خانواده ایشان یک خانواده #مذهبی و #انقلابی بود، پدر و مادرش کاملاً شرایط را درک می کردند، #تربیت شده خودشان بودند، وقتی #امام خمینی را #ولی #امر خود می دانستند، می بایست در #عمل هم #نشان
می دادند.
🍃🌷🍃
این را به آقاجون هم گفته بودم، وقتی داشت برایم از مشکلات زندگی با یک #جانباز میگفت. آقاجون سکوت کرد. سرم را گرفت و پیشانیم را بوسید. توی چشمهایم نگاه کرد و گفت:
بچهها بزرگ میشوند، ولی ما بزرگترها باور نمیکنیم. بعد رو به مامان کرد «شهلا آنقدر بزرگ شده است که بتواند در مورد زندگیاش تصمیم بگیرد. از این به بعد کسی به شهلا کاری نداشته باشد.»
🍃🌷🍃
#ایوب گفت: «من #عصب دستم قطع شده و برای اینکه به #دستم تسلط داشته باشم گاهی #دستبند آهنی میبندم. #عضله بازویم از بین رفته و تا حالا چندبار #عملش کردهاند و از #جاهای دیگر بدنم به آن#گوشت پیوند زدهاند
🍃🌷🍃
توی #پا و #صورت و #قلب من #ترکش هست. دکترها گفتهاند به خاطر #ترکش توی #سرم حتی ممکن است #نابینا شوم.»
🍃🌷🍃
#ظاهرش هیچ کدام از اینها را #نشان نمیداد. نفس عمیقی کشیدم و گفتم: «برادر بلندی اگر قسمت باشد که شما #نابینا بشوید، #چشمهای من میشوند #چشمان شما.
🍃🌷🍃
کمی مکث کرد و ادامه داد: «#موج انفجار من را گرفته، گاهی به شدت #عصبی میشوم. وقتهایی که#عصبانی هستم باید #سکوت کنید تا آرام شوم. #عصبی بشوم شاید یکی دوتا #وسیله بشکنم.»
🍃🌷🍃
و این در حالی بود که ساواک با پخش این مطلب که «حوزه به خاطر لوطیای عکس العمل نشان نخواهد داد »، سعی در #تحقیر ایشان داشت.با همه اختناقی که رژیم اعمال کرده بود، در #سرتاسر #کشور برای ایشان #مجالس #ختم برپا شد.
🍃🌷🍃
در #هفتم #شهادت ایشان #جمعی از #مبارزان #سرشناس و #متدین #بازاری و #روحانی با عنوان « هیئتهای مؤتلقه اسلامی» #اعلامیهای #صادر کردند.
🍃🌷🍃
به هنگام #اعدام از #روحیهای #قوی برخوردار بود چنانکه از #عکاسان و #خبرنگاران #خواسته بود که #دوربینشان را خوب #تنظیم کنند و #عکس #زیبایی از ایشان #بگیرند.
🍃🌷🍃
به ایشان گفتندحالا میخواهند تو را #اعدام کنند و تو دیگر زنده نیستی که #عکس #خودت را ببینی.#خندید و به #عکاسها گفت شما #نمیفهمید اگر این #عکسها را #خوب بگیرید در #آخرت به ما #نشان #میدهند.
🍃🌷🍃
این را به آقاجون هم گفته بودم، وقتی داشت برایم از مشکلات زندگی با یک #جانباز میگفت. آقاجون سکوت کرد. سرم را گرفت و پیشانیم را بوسید. توی چشمهایم نگاه کرد و گفت:
بچهها بزرگ میشوند، ولی ما بزرگترها باور نمیکنیم. بعد رو به مامان کرد «شهلا آنقدر بزرگ شده است که بتواند در مورد زندگیاش تصمیم بگیرد. از این به بعد کسی به شهلا کاری نداشته باشد.»
🍃🌷🍃
#ایوب گفت: «من #عصب دستم قطع شده و برای اینکه به #دستم تسلط داشته باشم گاهی #دستبند آهنی میبندم. #عضله بازویم از بین رفته و تا حالا چندبار #عملش کردهاند و از #جاهای دیگر بدنم به آن#گوشت پیوند زدهاند
🍃🌷🍃
توی #پا و #صورت و #قلب من #ترکش هست. دکترها گفتهاند به خاطر #ترکش توی #سرم حتی ممکن است #نابینا شوم.»
🍃🌷🍃
#ظاهرش هیچ کدام از اینها را #نشان نمیداد. نفس عمیقی کشیدم و گفتم: «برادر بلندی اگر قسمت باشد که شما #نابینا بشوید، #چشمهای من میشوند #چشمان شما.
🍃🌷🍃
کمی مکث کرد و ادامه داد: «#موج انفجار من را گرفته، گاهی به شدت #عصبی میشوم. وقتهایی که#عصبانی هستم باید #سکوت کنید تا آرام شوم. #عصبی بشوم شاید یکی دوتا #وسیله بشکنم.»
🍃🌷🍃
ایشان برای #ادامه تحصیل در #رشته #جغرافیای #سیاسی در #دانشگاه امام حسین🌷 ساری پذیرفته شد و #لیسانس گرفت و در حین #تحصیل برای #اولین بار در #سپاه #بهشهر مشغول به #خدمت شد، پس از آن به #توپخانه #نکا منتقل و بعد در خود #لشکر و بعد هم در #پادگان قدس #خدمت کرد.
🍃🌷🍃
#سپاه #تهران خیلی سعی کرد ایشان را در #مقام #استادی به #تهران #منتقل کند و سامکانات زیادی هم به ایشان #پیشنهاد کردند ولی نپذیرفت،چندین بار هم #پیشنهاد #دوره #دافوس به ایشان شد ولی #قبول #نکرد.
🍃🌷🍃
اصلا #دوست #نداشت کسی #بفهمد #پاسدار و#هیچ #تمایلی به رفتن #کلاسهای #آموزشی برای #کسب #درجه و #مقام #نشان #نمیداد.
🍃🌷🍃
همه ی #آشنایان و #فرزندانش را به #پیروی از #ولایت فقیه و #ادامه ی #راه #شهیدان #توصیه مینمود و از #خصوصیات اخلاقی دیگه شون #قانع بودن به #حق و #رعایت #حق الناس بود.
🍃🌷🍃
#بارها وقتی در #زندگی دچار #گرفتاری و #سردرگمی شدم به #پدرم #متوسل شده و ازشون خواستم که با #آبروی خود #نزد #حضرت عباس علیه السلام🌷 #راه درست را به بنده #نشان بدهند و #همیشه هم مورد #لطف و #عنایت قرار گرفته ام.😭
🍃🌷🍃
#پدرم ،روز ۲۴#شهریور سال ۸۶#مصادف با #سوم رمضان با #زبان #روزه به همراه #سرباز #عباس محمدی در #مرز #میرجاوه در #کمین اشرار #گرفتار شده و بعد از #درگیری #مسلحانه به #شهادت رسیدند.
😭😭
🍃🌷🍃
سرانجام#شهید عباس خالص میر هم درتاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۴# در #درگیری با اشرار در #مرز #میرجاوه به آرزویش که همانا#شهادت در راه #خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷🍃
#مزار#شهید :
زاهدان، بهشت #حضرت محمد رسول الله 🌷
قطعه ی #شهدا
🍃🌷🍃
#شهید سید مصطفی علمدار
#مشاور رئیس دانشگاه علوم پزشکی مازندران در امور #ایثارگران بود.
#جانباز و #شهید «سید مجتبی علمدار» هم #پسرعموی ایشان هستند
🍃🌷🍃
{یاد #شهیدان با ذکر یک شاخه گل صلوات 🌷}
🍃🌷🍃
سال 1360# اولین بار به مریوان رفت، آن موقع ۱۵#سالش بود آنجا #جنگ با نیروهای بعثی نبود، جنگ با گروهک های ضدانقلاب بود.
🍃🌷🍃
افرادی که بیشتر گرایش به جریان چپ کمونیستی داشتند، تحت عنوان کومله و دموکرات شعارشون نجات خلق کُرد بود ولی ماهیت شان مزدور ارتش بعث عراق بودند، ایشان 120#روز آنجا بود.
🍃🌷🍃
چون سنش #کم بود،پدرش راضی نبود که به #جبهه برود، چون به ایشان علاقه خاصی داشت، می گفت #برادرت هست، از یک خانواده که نباید #چند نفر باشند.
🍃🌷🍃
ایشان در جواب گفت هر کس به #وظیفه #خود #عمل می کنه،آن دنیا برای #عمل خیر #برادرم به من #اجر و #پاداش #نمی دهند، #رفتنم به #جبهه بیشتر شباهت به #فرار داشت تا #اعزام شدن.
🍃🌷🍃
خانواده ایشان یک خانواده #مذهبی و #انقلابی بود، پدر و مادرش کاملاً شرایط را درک می کردند، #تربیت شده خودشان بودند، وقتی #امام خمینی را #ولی #امر خود می دانستند، می بایست در #عمل هم #نشان
می دادند.
🍃🌷🍃