eitaa logo
این عماریون
385 دنبال‌کننده
230.6هزار عکس
62.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
اما چند روز پیش که من موضوع به اجرا درآمدن قصاص قاتل را به اطلاعشان رساندم، تأکید کردم که هر کاری می‌خواهید بکنید الان وقتشه، منظورم این بود که تصمیمتان را الان یکسره کنید.😔 دیدم خیلی گریه می‌کند. علتش را که پرسیدم گفت: فکر آن جوان (قاتل) را می‌کنم که او هم باید مثل ما درد فقدان عزیزش را بکشد. همان شب من به خود شدم. شب به خوابم آمد.😔 🍃🌷🍃 دیدم آماده است به جایی برود. گفتم: داداش کجا می‌روی؟ گفت: می‌خوام با مادرم برویم خانه‌ای را که دارد خراب می‌شود آباد کنیم.😭😭 🍃🌷🍃 صبح ماجرای را برای تعریف کردم. گفت: تعبیرش این است که راضی به قصاص قاتل نیست. در واقع خود قاتلش را بخشیده بود😭. همان روز با مادرم رفتیم و دادیم.😭😭 🍃🌷🍃
زمانی‌ ڪه تصمیم گرفت به سوریه برود ، گفتم : «به سختے نیرو اعزام می‌ڪنند ، شما براے چه ڪارے می‌خواهے بروے ؟» پاسخ داد ، «براے رسانے می‌روم .» بهمن ماه سال ۱۳۹۴ به سوریه اعزام شد و در اولین اعزام خود ۲۴ فروردین ۱۳۹۵ در حالی‌ ڪه ماموریت وے به اتمام رسیده بود ، با اصرار در منطقه می‌ماند و سرانجام به می‌رسد . فڪر می‌ڪردم در واحد تخریب فعالیت می‌ڪند . پس از متوجه شدم ڪه یڪے از لشڪر‌هاے فاطمیون و مدتے نیز فرمانده تیپ بوده است. 🍃⚘🍃 افراد بسیارے براے زیارت مزار خالے پسرم به بهشت زهرا (س)⚘ می‌آیند . زمانی‌ ڪه از آن‌ها می‌پرسم ، «شما ڪه پسر من را نمی‌شناسید ، چه طور براے او بی‌تابے می‌ڪنید ؟» پاسخ می‌دهند ، «در خواب را دیدیم و به او شدیم . سپس مشڪل‌مان حل و گره از ڪارمان گشوده شده است .» ما نیز هرگاه خواب را می‌بینیم ، لباس نورانے به تن ڪرده و لبخند می‌زند . من معتقد هستم بهترین راه برقرارے ارتباط با اهل بیت (ع)⚘ واسطه قرار دادن . 🍃⚘🍃
به روایت از همرزم : پیرمردی به آمده بود و اصرار داشت در گردان «علی بینا» باشد. ازش پرسیدند: «چرا اصرار داری در گردان او باشی؟» گفت: «او است که و (ص)🌷 است». در قوی داشت و به هرکس مطابق ، می‌داد. به زهرا (س)🌷 داشت در به می‌شد.😭 🍃🌷🍃 زمانی که در بود دینی، شب، و جعفر طیار را به جا می‌آورد. در فراغت، در حال و و و بود. 🍃🌷🍃 به می‌کرد را اول وقت بخوانید و سعی کنید یک باشید و آن‌ها را به و دعوت می‌کرد. 🍃🌷🍃
همه ی و را به از فقیه و ی می‌نمود و از اخلاقی دیگه شون   بودن به و الناس بود. 🍃🌷🍃 وقتی در دچار و شدم به شده و ازشون خواستم که با خود عباس علیه السلام🌷  درست را به بنده بدهند و هم مورد و قرار گرفته ام.😭 🍃🌷🍃 ،روز ۲۴ سال ۸۶ با رمضان با به همراه محمدی در در اشرار شده و بعد از به رسیدند. 😭😭 🍃🌷🍃 سرانجام عباس خالص میر هم درتاریخ    ۱۳۸۶/۶/۲۴# در با اشرار در به آرزویش که همانا در راه 🤍 بود رسید. 🍃🌷🍃 #شهید : زاهدان، بهشت   محمد رسول الله 🌷 قطعه ی 🍃🌷🍃
اما چند روز پیش که من موضوع به اجرا درآمدن قصاص قاتل را به اطلاعشان رساندم، تأکید کردم که هر کاری می‌خواهید بکنید الان وقتشه، منظورم این بود که تصمیمتان را الان یکسره کنید.😔 دیدم خیلی گریه می‌کند. علتش را که پرسیدم گفت: فکر آن جوان (قاتل) را می‌کنم که او هم باید مثل ما درد فقدان عزیزش را بکشد. همان شب من به خود شدم. شب به خوابم آمد.😔 🍃🌷🍃 دیدم آماده است به جایی برود. گفتم: داداش کجا می‌روی؟ گفت: می‌خوام با مادرم برویم خانه‌ای را که دارد خراب می‌شود آباد کنیم.😭😭 🍃🌷🍃 صبح ماجرای را برای تعریف کردم. گفت: تعبیرش این است که راضی به قصاص قاتل نیست. در واقع خود قاتلش را بخشیده بود😭. همان روز با مادرم رفتیم و دادیم.😭😭 🍃🌷🍃
به روایت از #شهید: پدر عزیزم بسیار ، اخلاق، ، ، و دوست بود، تمامی ویژگی های خوب اخلاقی یکجا در پدرم جمع شده بود. 🍃🌷🍃 روز شنبه 8 اول وقت برای کارهای به تهران رفت و ظهر برگشتند، ظهر با ایشون تماس گرفتن و گفتن معلوم نیست کی بشن. عمیقا ناراحت شدند و به قول خودشون به رقیه (س)🌷 شدند. غروب که شد با بابا تماس گرفتند و گفتند فردا صبح ساعت 6 فرودگاه باشند. 🍃🌷🍃 برای ؛ زمان زیادی برای خداحافظی نداشت و فقط میتونستند با اقوام تماس بگیرند و بطلبند؛ از همه خداحافظی کردند و مارو به شوهر عمه ام و عمو عباس سپردند. 🍃🌷🍃 همراه سعید شروع به جمع کردن ساک لباساشون شدیم و هرچیزی که به ذهنم می رسید براشون گذاشتم، زمان اذان مغرب بود که مادرم رفت مسجد و من و تنها بودیم. 🍃🌷🍃