eitaa logo
این عماریون
384 دنبال‌کننده
230.4هزار عکس
62.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
متأسفانه بعد از دستگیری ضارب، یک بار او را از قتل عمد تبرئه کردند و چند ماه بعد آزاد شد. ما به دنبال احقاق حق و متنبه کردن ضارب بودیم. خیلی پیگیر شدیم و در اعتراضی که به حکم داشتیم با ادله و مستندات و با توجه به اعتراف خود ضارب، اتهام قتل عمد ثابت شد. و سال بعدش هم حکم قصاص دادند. تا همین چند وقت پیش کار‌های اجرای حکم داشت روال قانونی‌اش را طی می‌کرد. اما نه من و نه پدر و مادرم ته دلمان راضی به داغدار شدن یک خانواده دیگر نبودیم.😔 درسته که آن جوان کار اشتباهی انجام داده منتها ما با معامله کردیم و خواستیم را با قاتلش تکمیل کنیم؛ بنابراین در برگه رضایتمان نوشتیم که از حق شرعی و قانونی‌مان مبنی بر قصاص و دریافت هرگونه دیه صرف‌نظر می‌کنیم. 🍃🌷🍃 و آن‌ها بود. آنقدر روی اثر گذاشت که خانه‌شان در تهران را رها کردند و به شهر سراب برگشتند. ما اصالتاً سرابی هستیم. 🍃🌷🍃 شاید بگویید اغراق می‌کنم، اما در این مدت که نزدیک به شش سال از می‌گذرد، حتی یک ذره از در نظر پدر و مادرم کم نشده است. هرچه می‌گذرد دوری‌اش را بیشتر احساس می‌کنند😭😭 🍃🌷🍃
اما چند روز پیش که من موضوع به اجرا درآمدن قصاص قاتل را به اطلاعشان رساندم، تأکید کردم که هر کاری می‌خواهید بکنید الان وقتشه، منظورم این بود که تصمیمتان را الان یکسره کنید.😔 دیدم خیلی گریه می‌کند. علتش را که پرسیدم گفت: فکر آن جوان (قاتل) را می‌کنم که او هم باید مثل ما درد فقدان عزیزش را بکشد. همان شب من به خود شدم. شب به خوابم آمد.😔 🍃🌷🍃 دیدم آماده است به جایی برود. گفتم: داداش کجا می‌روی؟ گفت: می‌خوام با مادرم برویم خانه‌ای را که دارد خراب می‌شود آباد کنیم.😭😭 🍃🌷🍃 صبح ماجرای را برای تعریف کردم. گفت: تعبیرش این است که راضی به قصاص قاتل نیست. در واقع خود قاتلش را بخشیده بود😭. همان روز با مادرم رفتیم و دادیم.😭😭 🍃🌷🍃
اتفاقات شب شنبه سوری سوری، ماه سال ۱۳۹۲# داماد نیروی انتظامی، جوان دلاور 🍃🌷🍃 در تاریخ ۱۳۶۳/۹/۱۱ در شهر تهران در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. دوران کودکی روپشت سرگذاشت و وارد مدرسه شد و ادامه تحصیل داد تا دیپلم، بعد خدمت مقدس سربازی. نامزد داشت. ۲ ماه بود که نامزد کرده بود، ولی هنوز زندگی مشترکس رو شروع نکرده بود. ۱۳۹۲/۹/۲۸ عقد کرده بود. 🍃🌷🍃 بعداز دوره سربازی به استخدام انتظامی درآمد، ادامه تحصیل داد و وارد حقوق قضایی شد، و با درجه فارغ التحصیل شد. 🍃🌷🍃 ۵ فرزند بودند. ۳ برادر و ۲ خواهر ایشان ته تغاری خونواده بود. همه خواهر و برادر هایش و پدرومادرش خیلی دوستش داشتند. 🍃🌷🍃 و و اش بود. اخلاق و بود، نمازش همیشه وقت بود و داشتنی. 🍃🌷🍃
همه کار‌های و بود. خیلی پسر بود. در دینی‌اش بسیار محکم بود. اهل و واجبات بود و تأکید زیادی هم روی این مباحث داشت.، و بود. 🍃⚘🍃 در و در فعالیت‌های بسیجی و به مردم در شکل‌گیری بسیجی‌اش نقش بسزایی داشت. هر چهارشنبه برای توسل، کمیل و به پایگاه بسیج می‌رفت. شب در حضور داشت تا اینکه به استخدام انتظامی درآمد. 🍃⚘🍃 کارش بود. در مدتی که وارد نیرو شده و نتوانسته بود به پایگاه بسیج سربزند، پایگاه به خانه‌مان آمد تا پیگیر حال و احوال شود. از من پرسید چرا به پایگاه بسیج نمی‌آید؟ من هم گفتم استخدام شده و در حال حاضر سراوان است. یکی از پسرم این بود که دوست داشت به کمک کند. سال قبل از وقتی و را گرفت، رفت به استثنایی و برای از سر تا پایشان را خرید کرد، برای هر کدام‌شان یک جفت کفش، شلوار و پیراهن خرید. به من هم گفت امسال هم برای بچه‌ها با هم می‌رویم و خرید می‌کنیم که با این آرزویش محقق نشد.💔 🍃⚘🍃
یک روز آمد و به من گفت اسمم را برای به و از حرم نوشتم. من هم مخالفت کردم و گفتم: نه اجازه نمی‌دهم که بروی. خندید و گفت: چرا مادر؟ چرا می‌گویی نه؟ گفتم: من که جز تو و برادرت کسی را ندارم، اگر خدای نکرده اتفاقی برایت بیفتد من نمی‌توانم تحمل کنم. با همان مهربانی همیشگی‌اش می‌گفت: مادر شما که فیلم مختارنامه را می‌بینی و میگی خدا لعنت‌شان کند! چرا امام حسین (ع)⚘ را خالی کردند. حالا خودت اجازه نمی‌دهی که پسرت برود و از آل‌الله (ع)⚘ دفاع کند. گفتم: قربان زینب (س)⚘بروم، خیلی دوستش دارم عاشقش هستم، اما یک شرط دارم. گفت: چه شرطی مامان؟ گفتم: باهم برویم. گفت: مادر به خانم‌ها که اجازه نمی‌دهند. گفتم چرا پسرم من لباس می‌پوشم. لباس رزم، سر و صورتم را محکم می‌پوشانم، اصلاً نمی‌فهمند من زنم یا مرد. آن‌قدر خندید. اسمش را نوشت و نامش هم برای اعزام درآمد، اما مشکل و بیماری خونی پدرش باعث شد نرود. به خاطر پدرش اعزام نشد. 🍃⚘🍃
با توجه به اتفاقات و اوضاع و احوال عراق و سوریه همه حواس به اخبار بود و دائم آن‌ها را رصد می‌کرد. وقتی حرم را نشان می‌داد، خیلی پای تلویزیون می‌نشست و می‌گفت مامان خوش به سعادتشان. 🍃⚘🍃 می‌گفتم چرا پسرم؟ می‌گفت: مادر ببین پیکر‌های این چقدر با احترام و عزت تشییع می‌شود. همه مردم برای تشییع پیکرشان آمده‌اند. من خیلی ناراحت شدم گفتم نگو پسرم، می‌دانی به خانواده‌های‌شان چه گذشته است؟ می‌دانی به پدر و مادر و بچه‌های این‌ها چه می‌گذرد؟ گفت: نه مادر اشتباه نکن، این دنیا به درد نمی‌خورد. می‌گفت: من #۲۵ سال عمر کردم، خیلی دیگر بخواهم عمر کنم ۲۵ سال دیگر است خب زندگی در این دنیا را می‌خواهم چه کنم؟ 🍃⚘🍃 رو به کردم و گفتم: پسرم با همه این‌ها من نمی‌توانم بدون تو زندگی کنم. هادی تودار بود، چندان صحبت نمی‌کرد، اما این صحبت‌ها را با من در میان می‌گذاشت. با خودم می‌گویم او من را برای روز‌های آماده می‌کرد؛ روز‌هایی که با از ما جدا شد؛ روز‌هایی که باید با یادش زندگی کنیم. من پیش از اینکه مادر شوم، خواهر هستم. علی‌مرادی در ۱۸ مرداد ۱۳۶۲ در سن #۱۳ سالگی به رسید و عزتی هم در ۱۲ اسفند همان سال شد. 🍃⚘🍃
خانواده ما با فرهنگ و عجین بود، ولی فکر و نبود پسرم برایم سخت بود، اما این سختی را به خاطر مسیری که قدم در آن گذاشته بود تحمل می‌کردم. خوشحالم که در رفت و به رسید و شد. را هم برای خدا می‌خواست. 🍃⚘🍃 از شاخصه‌های اخلاقی برادرم از من سؤال می‌کرد؛ اینکه چطور بچه‌ای برای خانواده بود؟ چه رفتار‌هایی داشت که در نهایت منجر به شد. می‌خواست بداند برادرم چطور توانست در آن سن و سال راهی شود و چطور در #۱۳ سالگی شد. 🍃⚘🍃 بسیار به روز‌های و او برای رسیدن به و میدان می‌خورد. زمانی که# برادرم شهید شد، من ۱۱ سال داشتم. وقتی از من در مورد سؤال می‌کرد، من اطلاعات و حرف‌هایی را که از مادر و پدر و اطرافیانم شنیده بودم برایش روایت می‌کردم. برادرم مذهبی را مطالعه می‌کرد؛ کتاب‌هایی نظیر انبیا و... من که می‌خواستم به دست بزنم می‌گفت: نباید به این‌ها دست بزنی پاره می‌شوند. 🍃⚘🍃 خوب یادم است سال‌ها بعد، یک روز رفت خانه مادرم و گفت: انبیای دایی را بدهید من مطالعه کنم، چرا نگهش داشتی مادرجان. مادرم گفت: این‌ها یادگاری است! به مادرم گفت بدهید ما هم مطالعه کنیم تا ثوابش برسد به روح دایی! 🍃⚘🍃
هادی عزتی ‌می‌خواست حرم شود، امنیت شد. 🍃⚘🍃 هادی عزتی متولد۱۳۷۱/۵/۵ سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: در روز از فروردین #۱۳۹۸ در حال اجرای به دست اشرار به می‌رسد. 🍃⚘🍃 آرزو‌های زیادی داشت. نمونه‌ای که می‌خواست در قامت یک حرم حاضر شود تنها به خاطر جسمی پدر از اعزام جا ماند، اما برایش طوری دیگر رقم زد و او با در از و کشورش شد. 🍃⚘🍃 کبری علی‌مرادی مادر هادی عزتی را پیش رو دارید. من دو فرزند پسر داشتم. متولد ۵ مرداد ۱۳۷۱ بود که در روز از بهار سال گذشته حین انجام به رسید. بود و حدود ۵/ ۱ سال پیش عقد کرده و قرار بود بهار سال گذشته جشن عروسی‌شان را برگزار کنیم که شد. 🍃⚘🍃
یکی از همکارانش سر مزار در بهشت رضا به من می‌گفت که به و مقید بود. تعریف می‌کرد که نوبتی با دوستان‌مان صبحانه می‌خریدیم و می‌خوردیم. تا از بودن پولی که برای صبحانه داده شده بود، نمی‌شد، ، حتی به من می‌گفت مادر زمانی که در مرز خدمت می‌کردم، بزرگی از طرف برخی داده می‌شد تا اجناس و کالا‌های قاچاقشان را رد کنم، اما من آن‌ها را تحویل مسئولانم می‌دادم. 🍃⚘🍃 خود را به نحو احسن انجام می‌داد. آن‌قدر و بود که در برابر هم حاضر نشد و کاری و را معامله کند. 🍃⚘🍃 در روزمره خودش و خانواده‌اش هم به حلال توجه داشت. یک روز برای کاری به بیمارستان رفته بودیم، پدرش یک چهار لیتری آب برداشت، رو به پدرش کرد و گفت باباجان چرا این آب را برداشتی؟ درست نیست از اینجا آب بردارید و با خودتان ببرید... 🍃⚘🍃
{{{سرانجام در روز سال ، یک مورد نزاع و درگیری در پی اختلافات خانوادگی در خیابان ارشاد مشهد به مرکز فوریتهای پلیسی 110 اعلام شد که به سرعت مأموران گشت کلانتری سناباد به محل حادثه اعزام شدند. پس از حضور پلیس در محل حادثه، فردی اسلحه به دست به سمت مأموران تیراندازی کرد که در اثر این حادثه هادی صفایی (افسر گشت) و هادی عزتی (راننده گشت) به رسیدند.}}} 🍃⚘🍃 همراه دوستش هادی صفایی به رسید. 🍃⚘🍃 خیلی هم با بودند. اصلاً قرار بود صفایی همراه یک سرباز دیگر به بروند، اما صفایی گفته بود باید عزتی همراه من بیاید، تا نیاید من یک قدم هم برنمی‌دارم، حتی رئیس‌شان گفته بود تو برو من را با ماشین بعدی می‌فرستم. گفته بود نه بیاید باهم می‌رویم که هادی می‌رسد و باهم به می‌روند که اول صفایی به می‌رسد و بعد . {{ دو وطن با ذکر یک شاخه گل ⚘}} 🍃⚘🍃 وقتی مدافع حرم را می‌دید غبطه می‌خورد. در نهایت یک هم نصیب شد. 🍃⚘🍃
🔴 «پاییز سخت ایران» و شکست در شکست 🔻حرکت به سمت مسائل را البته می‌توان از منظری دیگر هم بررسی کرد و آن نیز حرکت به این مسیر است. به صورت مشخص، هجمه‌ای که به ایران در طول چهار ماه گذشته وارد کرده‌اند به ما می‌گوید باید شاهد رویدادهای بعدی باشیم. ✅ از 25 شهریور بر اساس یک برنامه مدون و همه جانبه، تهاجم عمیق و شدید به ایران شروع شد و هنوز هم ادامه دارد . این تهاجم ابعاد متعددی دارد و باید در مورد آن با دقت اظهارنظر کرد؛ اما مشخص است که این تهاجم همانگونه که در همان اواخر شهریور هم گفتیم، به این سادگی به پایان نرسد. 🔻شاید برخی فکر کنند که پروژه طراحی شده شکست خورده، بله در این مرحله شکست خورده اما نوع رفتار غربی‌ها و صهیونیست‌ها نشان می‌دهد که باوجود آنکه را به شکلی شده‌اند اما در حال هستند. ✅ابعاد این میدان گسترده است و مسائل و موارد متعددی را شامل می‌شود و به صورت خلاصه می‌توان اینگونه خلاصه کرد که 🔹🔻دشمن نمی‌خواهد اجازه «خاموش شدن توپخانه» را بدهد، توپخانه‌ای که برای بر پا کردن آن هزینه سنگینی کرده و تا جایی که امکان داشته خائن، وطن‌فروش، شل‌مغز و سبک‌سرِ بی‌اصالت جذب کرده است. 🔻شکست در پروژه «پاییز سخت»، هزینه‌های سنگینی برای «ائتلاف » داشت و «اختلافات شدیدی» هم میان آن‌ها به وجود آورد. با این حال، این پروژه که رژیم باشد و ✅ آن که طرف امریکایی در تلاش هستند تا مشارکت‌کنندگان را دور میز نگه دارند. رابرت مالی در ابتدای شهریور ماه به مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا گفته بود که فرصت دهید، بعد ایرانی‌ها خودشان راهی خواهند شد، اما به چهار ماه افزایش زمان داد و ایران به جای عزیمت به وین، پیام‌های طرف امریکایی را در مسقط مبادله کرد. 🔻کشورهای اروپایی که با طناب پوسیده بخش اطلاعاتی ناتو به چاه «سرنگونی حکومت ایران» رفته بودند، این روزها به شدت به هم ریخته هستند. تقریباً از کشور اصلی و فعال عضو این اتحادیه به صورت مستقیم توسط دستگاه امنیتی ایران دستگیر شده است👏👏. نهادهای امنیتی این کشورها با این استدلال ناتو افسران خود را راهی ایران (در واقع میدان مین) کردند که به آن‌ها گفته شده بود پروژه به نتیجه می‌رسد و ایران ناچار گردن کج کرده، خواسته‌های ما را می‌پذیرد، به وین می‌آید هر آنچه که مقابلش خواهیم گذاشت امضا خواهد کرد و در نهایت نیز به عنوان کشور شکست‌خورده و مطیع شده، هیچ آسیبی به افسران شما نخواهد رسید. 🔻البته این آسیب صرفاً به افسران وارد نشد، بلکه به ساختار و شبکه‌های این کشورها در ایران هم آسیب جدی وارد شد. علیرضا اکبری کشورهای اروپایی را به وحشت انداخت که سرشبکه‌های دستگیر شده آن‌ها در ایران آیا ممکن است به سرنوشت دچار شوند؟ چه بلایی بر سر افسران خودشان درخواهد آمد؟ اگر امروز می‌بینید که رابرت مالی در مورد جاسوس‌های امریکایی دستگیر شده به هم ریخته، به این دلیل است که از ممکن بودن اعدام آن‌ها هراس دارد. او مامور بود تا این جاسوس‌ها را در مذاکرات به امریکا بازگرداند اما در این پرونده هم مانند هسته‌ای شکست خورد. 🔻اینکه امروز مشاهده می‌کنید در حال پراندن در آسمان هستند و از اعدام جاسوس خودشان در تهران به زمین و زمان می‌زنند، همین شرایط را دارند. انگلیسی‌ها پس از شکست پروژه «پاییز سخت ایران»، دنبال آن بودند تا به نوعی این شکست را به کمک دیگر هم‌پیمانان خود به حاشیه ببرند و به نوعی از یک شکست فضاحت‌بار پیروزی بسازند!😂 🔹✅ اعدام اکبری در ظاهر چنین میدانی را در اختیار آن‌ها قرار داد تا افکار را از شکست همه‌جانبه منحرف کنند. کافی است در این زمینه به تولیدشده در مورد اعدام این جاسوس انگلیسی دقت داشته باشید تا متوجه بازی بشوید. 🔻حالا کشورهای اروپایی دیگر هم به ترغیب امریکا و لابی صهیونیست‌ها دارد به این خط می‌پیوندد؛ فرانسه و هلند هر دو کشورهایی هستند که افسران امنیتی آن‌ها در ایران دستگیر شده‌اند و از مشارکت‌کنندگان در پروژه پاییزی بودند. عنصر رسانه، تبلیغات و جنگ روانی و ذهنی آخرین ابزاری است که غربی‌ها برای عبور از این مرحله به آن چنگ زده‌اند. کشورهای اروپایی دیگر که نیم نگاهی به آینده دارند اما می‌دانند که اگر سر به سر ایران بگذارند ممکن است آسیب‌های جدی ببینند و به همین دلیل اگر در حوزه رسانه‌ای حرفی می‌زنند ده‌تا پیام «ببخشید، تحت فشار بودیم، دیدگاه ما این نیست و....» در تهران تحویل می‌دهند. کمی دقت کنیم، می‌توانیم این بازی را هم به آسانی ببریم؛ این شکست در شکست را در تاریخ خواهند نوشت. ‌ .
🏴 احادیث امام هادی علیه السلام ◼️ سالروز امام علیه السلام رو تسلیت عرض می نماییم
چراغي و را قانع كردند كه۲ عقب بروند و نفر تا با به دشمن از آنان كنند و ما به .😔 🍃🌷🍃 به روایت از پدر : اهل ، و بود و همیشه نسبت به انجام و محرمات# توجه داشت و اهل و . 🍃🌷🍃 وقتي را به لشگر معرفي كردند و از خواستند به منطقه 10 تهران برود و اش را بگيرد، گفت مي كشم دنبال اين چيزها بروم. 🍃🌷🍃 بود. در طول ،  ۱۱ شد و گفته بود كه اگر بخواهد، بار ميشم و چنين هم شد. اهل بود و  بيت (ع)🌷 🍃🌷🍃
✅ درس اخلاق آیت الله خوشوقت 🌷 باید دهانش را پر از کرد ... ◀️ پیغمبر اکرم و آل، هر دو سبب هستند برای هدایت ما؛ بنابراین هر دو قابل تقدیر و ستایش هستند در برابر این هدایتی که خدا به دست اینها داده و به ما رسیده، اینها را باید تجلیل و تعظیم کرد... چون خدا جز اینها و راهبر خلق نکرده است... اگر همه به طرف اینها آمدند همه هدایت می شوند و اگر جای دیگر رفتند همه از بین می روند، چون (راه هدایت) جای دیگر نیست، خدا می گوید من (راه هدایت را) به کسی نداده‌ام....بنابراین هدایت اینجاست. هر کسی حرفش، بیانش، منطقش انسان را نسبت به از اینها تقویت کرد، محکم‌تر کرد خدمتگزار بزرگ اسلام و مسلمین است و هر کسی انسان را در از اینها سست کرد ... و خواست به جاهای دیگر منحرف کند، از شیاطین انسی است که هر چه زودتر باید سراغ کارش برود؛ و الا اگر این زنده بماند، هزارها انسان را گمراه خواهد کرد. بنابراین این گونه نیست که هر کسی حرف بزند، جایز باشد که انسان به حرفش گوش بدهد یا هر کسی مقاله بنویسد، جایز باشد انسان مقاله‌اش را بخواند. باید ببینی از کجا حرف می‌زند، اگر از قرآن و عترت حرف می‌زند خوب است و هدایت در این هست، اما اگر از جای دیگر می‌گوید، باید دهانش را پر از کرد. چون جای دیگر هیچ خیری نیست. جای دیگر جز بدبختی و آزادی حیوانی هیچ چیز گیر نمی‌آید، لذا اسلام تحریم کرده مقاله‌ای که انسان را از این خط منحرف می‌کند و گفته است ، ، کردنش، و و است و جایز نیست، چون وسیله انحراف است و خدا راضی نیست
کجای قرآن از علی(ع) گفته است⁉️ 📜روزی معاویه «لعنة‌الله‌علیه» وارد مکه شد، گروهی بر معاویه وارد شدند و گفتند: آیا می‌دانی که ابن عباس تفسیر قرآن می‌کند❓👇👇👇 👈معاویه گفت: خب ابن عباس پسر عمهٔ پیغمبر بوده، او از هاشمیان است! اگر او نکند که تفسیر کند⁉️⬇️⬇️ ⬅️گفتند: آیات را به نفع علی بن ابیطالب تفسیر می‌کند و ما از این قضیه شاکی هستیم! 👈معاویه گفت: خودم رسماً وارد مجلس می‌شوم و جمعشان را بر هم می‌زنم.⬇️⬇️⬇️ ⬅️ معاویه وارد مجلسِ تفسیر ابن عباس شد، ابن عباس با چنان کیفیتی تفسیر آیات می‌کرد که معاویه هیچ جای اعتراضی برخود ندید! بعد از مجلس، معاویه رو به ابن عباس کرد و گفت: ابن عباس تو تفسیر آیات می‌کنی، یا فضائل علیّ بن ابیطالب را بازگو می‌کنی⁉️⬇️⬇️ ⬅️ابن عباس گفت: معاویه! به من بگو کجای قرآن است که فضائل علی بن ابیطالب نیست؟ 💠💠بگو ببینم آیهٔ﴿انَّما اَنتَ مُنذِرٌ و َلِکُلِ قَومٍ هاد﴾ خطاب به کیست معاویه❓ ✅معاویه گفت : رسول خدا فرمودند که: این امّت منم و ، وجود علیّ بن ابیطالب است👉 ولی ابن عباس! حتماً باید این آیه را بخوانی⁉️ 💠💠ابن عباس گفت : ﴿اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیراً﴾ برای کیست معاویه❓ معاویه گفت: قصهٔ طهارت و عصمت علیّ بن ابیطالب و اهل بیتش، قبول ولی... ⁉️ 💠💠ابن عباس گفت :﴿اِنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولُه وَالَّذینَ یُقیمونَ الصَّلوٰةَ وَ یُؤْتونَ الزَّکوٰةَ وَ هُم راکِعونَ﴾ خطاب به کیست❓ معاویه گفت: زمانی که علی بن ابیطالب انگشتر در راه خدا داد،اما... ‼️ 💠💠ابن عباس گفت:﴿عَمَّ یَتَساءَلون عَنِ النَّبَإِ العَظیمِ﴾ در حق کیست❓ معاویه گفت : رسول خدا فرمود، خبر عظیم علی بن ابیطالب است، درست است اما آیا... ⁉️ 💠💠ابن عباس گفت :﴿وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقوا﴾ برای کیست❓ معاویه گفت : پیغمبر فرمود: حبل الله علی بن ابیطالب است، ولی تو باید همین را تفسیر کنی⁉️ 💠💠ابن عباس گفت :﴿کَفیٰ بِاللهِ شَهیداً بَینیٖ وَ بَینَکُم﴾ این آیه برای چیست معاویه❓ معاویه گفت: این قصهٔ علمِ علی بن ابیطالب است که در سیرهٔ علی است، چرا... ⁉️ 💠💠ابن عباس گفت:﴿قُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ﴾ بگو که این آیه برای کیست❓ معاویه گفت: ماجرای مباهله با اهل نجران، که خدا علی بن ابیطالب را نفس پیغمبر میخواند، خب... ‼️ 💠💠ابن عباس گفت :﴿سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذابٍ واقِع﴾ این آیه برای چیست معاویه❓ معاویه گفت: نزول عذاب الهی در روز غدیر، بر کسی که گفت تابِ ولایتِ علی را ندارم... ❗️ 💠💠ابن عباس گفت:﴿یا اَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغْ مَا اُنزِلَ اِلَیکَ﴾ این آیه دیگر برای چیست معاویه❓ معاویه گفت: ابلاغِ ولایت علی بن ابیطالب ! ولی این را حتماً باید بازگو کنی⁉️ 💠💠ابن عباس گفت:﴿اَلیومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم﴾ معاویه این آیه برای کیست❓ معاویه گفت:این آیهٔ اِکمال دیانت در پرتوی ولایت علی بن ابیطالب است اما آیا لازم است که اینها را تفسیر کنی⁉️ آیه‌ای دیگر بخوان‼️ 🔰ابن عباس از جا بلند شد و گفت: معاویه به من بگو کجای قرآن را بخوانم که فضل علی بن ابیطالب نباشد⁉️ کجا را بخوانم که از علی بیان نشده باشد⁉️ ☜☜☜معاویه گفت : اصلاً ابن عباس بخوان ﴿إِذا زُلزِلَتِ الأَرضُ زِلزَالَها﴾ ابن عباس گفت: این آیه هم فضل علی بن ابیطالب است‼️ 🟢 معاویه گفت : علی در این آیه دیگر چه می‌کند ابن عباس⁉️ ❇️ابن عباس گفت : نشنیدی بعد از رسول خدا یک سال نگذشته بود که زلزله‌ای بر مدینه آمد که همهٔ مردم از شدّت وحشت، از خانه به در شده بودند و علی در میانشان حاضر شد و خواند این آیه را و پایش را بر زمین کوبید و فرمود: 🔰🔰🔰🔰 ☜زمین! ابوتراب بر تو امر می‌کند، آرام گیر⁉️ 🔹🔹معاویه که از غضب بر خود می‌پیچید گفت:ابن عباس راحت بگو ⬅️ تا قرآن باشد، علی هم خواهد بود... ☜ابن عباس گفت: آری، قرآن خودِ علی است‼️ 📚بحار الانوار ج ۴۴ ص ۱۲۵
🌏 قسمت ششم 🔻پس از مدتی به آمدم و دیدم سر مرا هادی به زانو گرفته، گفتم: «هادی ببخش حالی ندارم که برخیزم و در این بی ادبی معذورم، تمام شکسته و هنوز نفسم به روانی بیرون نمی‌آید و صدایم ضعیف شده است.» اشکم نیز جاری بود و از جدایی گله‌مند بودم که در نبود او اولین فشار را دیدم. 🔻هادی برای دلداری من گفت: «این خطرات از لوازم منزل اول این است و گردن‌ گیر همه است، هر چه بود گذشت و امید است که بعد از این چنین چیزی پیش نیاید. این عالم از ناحیه خود شماست و این قفسه که تو را در آن گذاشتند ترکیبی از اخلاق بد انسان است که میله هایش با نیش به یکدیگر جوش خورده و روح انسان را در جهان مادی فرا گرفته، و در این جهان به صورت قفسه ظاهر شده و ممکن است که هزار بخورد چون اصل خوی‌های زشت سه تاست؛ حرص و غرور و حسادت که اولی آدم را از بهشت بیرون نمود و دومی شیطان را مردود ساخت و سومی قابیل را به جهنم برد اما این سه هزاران شاخ و برگ پیدا می‌کند که مقدارش در هر کسی متفاوت است.» 🔻هادی در بین این گفتار خود دست به اعضای من می‌کشید و دردها دفع میشد و از مهربانی های او تازه‌ای می‌گرفتم. صورت و اعضایم از کثافات و کدورت، پاک شده بود و داشت و فهمیدم که آن فشار یک نوع تطهیری است برای شخص که پلیدی ها با آن گرفته شود. 🔻از هادی پرسیدم این آویزان به گردنم چیست؟ گفت نامه عمل تو است که در آخر کار و روز باید حساب خرج و دخل تو تصفیه شود و در این عالم به آن نیازی نیست... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب
🌏 قسمت نهم 🔻به راه افتادم، تشنه شده بودم و هم از عقب دورادور می‌آمد. سمت راست سبزه زاری دیدم که مقداری از راه دور بود. جهالت دوید و خود را به من رساند و گفت: در آن محل آ#ب موجود است اگر تشنه ای برویم آب بخوریم. خواستم گوش به حرفش ندهم ولی چون زیاد تشنه و بودم رفتیم. به نزدیک سبزه هایی رسیدیم که ابداً در آن آب وجود نداشت و زمین هم بود که راه رفتن در آن هم سخت بود و مارهای زیادی در آن سنگلاخ می‌لولیدند و آن از درخت‌های جنگلی بود که همه فصول سبز است. 🔻 رو به راه برگشتم و از خستگی و تشنگی و از فراق هادی ناله و گریه میکردم که کار خود را کرده بود، دور از من نشسته و به من لبخند میزد و می‌گفت: «آن تو چه از دستش بر می آید؟ بعد از این که تخم اذیت‌ها را در دنیا برای کمک به من کاشته‌ای و (إنَّ الدنيا مزرعة الآخرة). مگر تو نخوانده ای که «وَ مَن يَعمَل مِثقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه. 🔻مگر هادی برخلاف کاری از دستش بر می‌آید، مگر خودش نگفت که هر وقت کرده ای من از تو گریخته ام و چون توبه نمودی همنشین تو بوده ام». دیدم این جهالت ، عجب بلا و با اطلاع بوده است. 🔻 از کوله پشتی بیرون آوردم و خوردم، زخمهای دستم خوب شد قوتی گرفتم برخاستم و به راه افتادم به سر رسیدم راه دست راست به شهر آبادی می رفت و دیگری به ده خرابه ای می‌رسید. به سمت راست رفتم و داخل شدم اما جهالت به سمت چپ رفت و در خرابه‌ای ساکن شد... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب
🌏 قسمت دهم 🔻داخل شدم در آنجا ساختمان های زیبا و رودهای جاری و سبزه های دلنشین و های میوه و خدمت گذاران مهربان بودند. من که در آن بیابان‌های نا امن از اذیت‌های آن به سختی افتاده بودم حالا این مکان امن برایم مانند بهشت بود که اگر جذبه محبت نبود از اینجا بیرون نمی‌رفتم. 🔻در اینجا چند نفر از دوستان را ملاقات کردم، را استراحت نموده و صبح قدم زنان در خارج این شهر که هوای او از نارنج معطر شده بود با هم بودیم و سرگذشت روز گذشته خود را برای هم تعریف می‌کردیم و از خلاصی از دست سیاهان بودیم. در تمام این مدت قلبمان پر از فرح و آرامش بود و از ها و لذائذ آنجا بهره مند شدیم. 🔻 حرکت زده شد و کوله پشتی‌ها به پشت بستیم و رفتیم تا رسیدیم به دو راهی که راه آن به این متصل میشد و سیاهان چون دود سیاه از دور نمایان شدند. از راهنمای آنجا پرسیدم ممکن است این با ما نباشند گفت: اینها صورت های نفوس حیوانی شما هستند که دارای دو قوه و هستند و ممکن نیست از شما جدا شوند ولی اینها رنگ های مختلفی دارند! که سیاه خالص، و سفید و سیاه و خالص. و اگر سفید و مطمئنه شدند برای شما بسیار مفید است و مقامات عالیه را درک می‌کنید، این در حقیقت نعمتی است که خداوند به شما داده ولی شما کفران نموده و با او را به صورت نقمت در آورده اید هر کاری که کرده اید در جهان کرده‌اید. سیاهان به ما رسیدند و هر کدام با سیاه خود به راه افتادیم... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب
اینک بگو که هیبت پوشالی‌ات کجا است دیگر تمام توطئه‌های تو برملا است موشک فقط جواب رجزخوانی شما است فردای انتقام به زودی رسیدنی است نابودی دوبارهٔ طاغوت دیدنی است ┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈
اتفاقات شب شنبه سوری سوری، ماه سال ۱۳۹۲# داماد نیروی انتظامی، جوان دلاور 🍃🌷🍃 در تاریخ ۱۳۶۳/۹/۱۱ در شهر تهران در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. دوران کودکی روپشت سرگذاشت و وارد مدرسه شد و ادامه تحصیل داد تا دیپلم، بعد خدمت مقدس سربازی. نامزد داشت. ۲ ماه بود که نامزد کرده بود، ولی هنوز زندگی مشترکس رو شروع نکرده بود. ۱۳۹۲/۹/۲۸ عقد کرده بود. 🍃🌷🍃 بعداز دوره سربازی به استخدام انتظامی درآمد، ادامه تحصیل داد و وارد حقوق قضایی شد، و با درجه فارغ التحصیل شد. 🍃🌷🍃 ۵ فرزند بودند. ۳ برادر و ۲ خواهر ایشان ته تغاری خونواده بود. همه خواهر و برادر هایش و پدرومادرش خیلی دوستش داشتند. 🍃🌷🍃 و و اش بود. اخلاق و بود، نمازش همیشه وقت بود و داشتنی. 🍃🌷🍃
به روایت از برادر : ما در خانواده سه برادر هستیم؛ من برادر بزرگ‌ترم، قاسم وسطی و هم و خانواده و پدر و مادرمان بود. ۱۰ سالی از بزرگ‌تر بودم و همیشه سعی می‌کردم مثل یک بزرگتر (البته از نظر سنی) از او مراقبت کنم.😔 🍃🌷🍃 چهارشنبه سوری سال ۹۲ هم در معصوم (ع)🌷بودم که دلم طاقت نیاورد و ساعت یک ربع به هفت غروب به زنگ زدم و گفتم بیا 🌷 پیش خودم. دلم شورش را می‌زد. بود و به لحاظ شغلی در چنین روز‌هایی خطرات زیادی او و همکارانش را تهدید می‌کرد.😭 🍃🌷🍃 گفت: سر پست هستم و نمی‌توانم ترک کنم. نسبت به وظیفه بود و را همیشه در می‌گذاشت. حتی دو تا خودکار در جیبش می‌گذاشت که مبادا از خودکار استفاده شخصی بکند.😭😭 🍃🌷🍃 آن شب وقتی خانه آمدم، تقریباً یک ربع به ۱۰ شب بود. یک نفر زنگ زد و گفت: شما برادر هادی هستید؟ گفتم: بله. گفت: همکارش هستم و مجروح شده است. قبلاً هم حین انجام بار شده بود.😔 🍃🌷🍃
متأسفانه بعد از دستگیری ضارب، یک بار او را از قتل عمد تبرئه کردند و چند ماه بعد آزاد شد. ما به دنبال احقاق حق و متنبه کردن ضارب بودیم. خیلی پیگیر شدیم و در اعتراضی که به حکم داشتیم با ادله و مستندات و با توجه به اعتراف خود ضارب، اتهام قتل عمد ثابت شد. و سال بعدش هم حکم قصاص دادند. تا همین چند وقت پیش کار‌های اجرای حکم داشت روال قانونی‌اش را طی می‌کرد. اما نه من و نه پدر و مادرم ته دلمان راضی به داغدار شدن یک خانواده دیگر نبودیم.😔 درسته که آن جوان کار اشتباهی انجام داده منتها ما با معامله کردیم و خواستیم را با قاتلش تکمیل کنیم؛ بنابراین در برگه رضایتمان نوشتیم که از حق شرعی و قانونی‌مان مبنی بر قصاص و دریافت هرگونه دیه صرف‌نظر می‌کنیم. 🍃🌷🍃 و آن‌ها بود. آنقدر روی اثر گذاشت که خانه‌شان در تهران را رها کردند و به شهر سراب برگشتند. ما اصالتاً سرابی هستیم. 🍃🌷🍃 شاید بگویید اغراق می‌کنم، اما در این مدت که نزدیک به شش سال از می‌گذرد، حتی یک ذره از در نظر پدر و مادرم کم نشده است. هرچه می‌گذرد دوری‌اش را بیشتر احساس می‌کنند😭😭 🍃🌷🍃
اما چند روز پیش که من موضوع به اجرا درآمدن قصاص قاتل را به اطلاعشان رساندم، تأکید کردم که هر کاری می‌خواهید بکنید الان وقتشه، منظورم این بود که تصمیمتان را الان یکسره کنید.😔 دیدم خیلی گریه می‌کند. علتش را که پرسیدم گفت: فکر آن جوان (قاتل) را می‌کنم که او هم باید مثل ما درد فقدان عزیزش را بکشد. همان شب من به خود شدم. شب به خوابم آمد.😔 🍃🌷🍃 دیدم آماده است به جایی برود. گفتم: داداش کجا می‌روی؟ گفت: می‌خوام با مادرم برویم خانه‌ای را که دارد خراب می‌شود آباد کنیم.😭😭 🍃🌷🍃 صبح ماجرای را برای تعریف کردم. گفت: تعبیرش این است که راضی به قصاص قاتل نیست. در واقع خود قاتلش را بخشیده بود😭. همان روز با مادرم رفتیم و دادیم.😭😭 🍃🌷🍃
✨کجای قرآن از علی(ع) گفته است⁉️ 📜روزی معاویه «لعنة‌الله‌علیه» وارد مکه شد، گروهی بر معاویه وارد شدند و گفتند: آیا می‌دانی که ابن عباس تفسیر قرآن می‌کند❓👇👇👇 👈معاویه گفت: خب ابن عباس پسر عمهٔ پیغمبر بوده، او از هاشمیان است! اگر او نکند که تفسیر کند⁉️⬇️⬇️ ⬅️گفتند: آیات را به نفع علی بن ابیطالب تفسیر می‌کند و ما از این قضیه شاکی هستیم! 👈معاویه گفت: خودم رسماً وارد مجلس می‌شوم و جمعشان را بر هم می‌زنم.⬇️⬇️⬇️ ⬅️ معاویه وارد مجلسِ تفسیر ابن عباس شد، ابن عباس با چنان کیفیتی تفسیر آیات می‌کرد که معاویه هیچ جای اعتراضی برخود ندید! بعد از مجلس، معاویه رو به ابن عباس کرد و گفت: ابن عباس تو تفسیر آیات می‌کنی، یا فضائل علیّ بن ابیطالب را بازگو می‌کنی⁉️⬇️⬇️ ⬅️ابن عباس گفت: معاویه! به من بگو کجای قرآن است که فضائل علی بن ابیطالب نیست؟ 💠💠بگو ببینم آیهٔ﴿انَّما اَنتَ مُنذِرٌ و َلِکُلِ قَومٍ هاد﴾ خطاب به کیست معاویه❓ ✅معاویه گفت : رسول خدا فرمودند که: این امّت منم و ، وجود علیّ بن ابیطالب است👉 ولی ابن عباس! حتماً باید این آیه را بخوانی⁉️ 💠💠ابن عباس گفت : ﴿اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیراً﴾ برای کیست معاویه❓ معاویه گفت: قصهٔ طهارت و عصمت علیّ بن ابیطالب و اهل بیتش، قبول ولی... ⁉️ 💠💠ابن عباس گفت :﴿اِنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولُه وَالَّذینَ یُقیمونَ الصَّلوٰةَ وَ یُؤْتونَ الزَّکوٰةَ وَ هُم راکِعونَ﴾ خطاب به کیست❓ معاویه گفت: زمانی که علی بن ابیطالب انگشتر در راه خدا داد،اما... ‼️ 💠💠ابن عباس گفت:﴿عَمَّ یَتَساءَلون عَنِ النَّبَإِ العَظیمِ﴾ در حق کیست❓ معاویه گفت : رسول خدا فرمود، خبر عظیم علی بن ابیطالب است، درست است اما آیا... ⁉️ 💠💠ابن عباس گفت :﴿وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقوا﴾ برای کیست❓ معاویه گفت : پیغمبر فرمود: حبل الله علی بن ابیطالب است، ولی تو باید همین را تفسیر کنی⁉️ 💠💠ابن عباس گفت :﴿کَفیٰ بِاللهِ شَهیداً بَینیٖ وَ بَینَکُم﴾ این آیه برای چیست معاویه❓ معاویه گفت: این قصهٔ علمِ علی بن ابیطالب است که در سیرهٔ علی است، چرا... ⁉️ 💠💠ابن عباس گفت:﴿قُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ﴾ بگو که این آیه برای کیست❓ معاویه گفت: ماجرای مباهله با اهل نجران، که خدا علی بن ابیطالب را نفس پیغمبر میخواند، خب... ‼️ 💠💠ابن عباس گفت :﴿سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذابٍ واقِع﴾ این آیه برای چیست معاویه❓ معاویه گفت: نزول عذاب الهی در روز غدیر، بر کسی که گفت تابِ ولایتِ علی را ندارم... ❗️ 💠💠ابن عباس گفت:﴿یا اَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغْ مَا اُنزِلَ اِلَیکَ﴾ این آیه دیگر برای چیست معاویه❓ معاویه گفت: ابلاغِ ولایت علی بن ابیطالب ! ولی این را حتماً باید بازگو کنی⁉️ 💠💠ابن عباس گفت:﴿اَلیومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم﴾ معاویه این آیه برای کیست❓ معاویه گفت:این آیهٔ اِکمال دیانت در پرتوی ولایت علی بن ابیطالب است اما آیا لازم است که اینها را تفسیر کنی⁉️ آیه‌ای دیگر بخوان‼️ 🔰ابن عباس از جا بلند شد و گفت: معاویه به من بگو کجای قرآن را بخوانم که فضل علی بن ابیطالب نباشد⁉️ کجا را بخوانم که از علی بیان نشده باشد⁉️ ☜☜☜معاویه گفت : اصلاً ابن عباس بخوان ﴿إِذا زُلزِلَتِ الأَرضُ زِلزَالَها﴾ ابن عباس گفت: این آیه هم فضل علی بن ابیطالب است‼️ 🟢 معاویه گفت : علی در این آیه دیگر چه می‌کند ابن عباس⁉️ ❇️ابن عباس گفت : نشنیدی بعد از رسول خدا یک سال نگذشته بود که زلزله‌ای بر مدینه آمد که همهٔ مردم از شدّت وحشت، از خانه به در شده بودند و علی در میانشان حاضر شد و خواند این آیه را و پایش را بر زمین کوبید و فرمود: 🔰🔰🔰🔰 ☜زمین! ابوتراب بر تو امر می‌کند، آرام گیر⁉️ 🔹🔹معاویه که از غضب بر خود می‌پیچید گفت:ابن عباس راحت بگو ⬅️ تا قرآن باشد، علی هم خواهد بود... ☜ابن عباس گفت: آری، قرآن خودِ علی است‼️ 📚بحار الانوار ج ۴۴ ص ۱۲۵
✨کجای قرآن از علی(ع) گفته است⁉️ 📜روزی معاویه «لعنة‌الله‌علیه» وارد مکه شد، گروهی بر معاویه وارد شدند و گفتند: آیا می‌دانی که ابن عباس تفسیر قرآن می‌کند❓👇👇👇 👈معاویه گفت: خب ابن عباس پسر عمهٔ پیغمبر بوده، او از هاشمیان است! اگر او نکند که تفسیر کند⁉️⬇️⬇️ ⬅️گفتند: آیات را به نفع علی بن ابیطالب تفسیر می‌کند و ما از این قضیه شاکی هستیم! 👈معاویه گفت: خودم رسماً وارد مجلس می‌شوم و جمعشان را بر هم می‌زنم.⬇️⬇️⬇️ ⬅️ معاویه وارد مجلسِ تفسیر ابن عباس شد، ابن عباس با چنان کیفیتی تفسیر آیات می‌کرد که معاویه هیچ جای اعتراضی برخود ندید! بعد از مجلس، معاویه رو به ابن عباس کرد و گفت: ابن عباس تو تفسیر آیات می‌کنی، یا فضائل علیّ بن ابیطالب را بازگو می‌کنی⁉️⬇️⬇️ ⬅️ابن عباس گفت: معاویه! به من بگو کجای قرآن است که فضائل علی بن ابیطالب نیست؟ 💠💠بگو ببینم آیهٔ﴿انَّما اَنتَ مُنذِرٌ و َلِکُلِ قَومٍ هاد﴾ خطاب به کیست معاویه❓ ✅معاویه گفت : رسول خدا فرمودند که: این امّت منم و ، وجود علیّ بن ابیطالب است👉 ولی ابن عباس! حتماً باید این آیه را بخوانی⁉️ 💠💠ابن عباس گفت : ﴿اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیراً﴾ برای کیست معاویه❓ معاویه گفت: قصهٔ طهارت و عصمت علیّ بن ابیطالب و اهل بیتش، قبول ولی... ⁉️ 💠💠ابن عباس گفت :﴿اِنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولُه وَالَّذینَ یُقیمونَ الصَّلوٰةَ وَ یُؤْتونَ الزَّکوٰةَ وَ هُم راکِعونَ﴾ خطاب به کیست❓ معاویه گفت: زمانی که علی بن ابیطالب انگشتر در راه خدا داد،اما... ‼️ 💠💠ابن عباس گفت:﴿عَمَّ یَتَساءَلون عَنِ النَّبَإِ العَظیمِ﴾ در حق کیست❓ معاویه گفت : رسول خدا فرمود، خبر عظیم علی بن ابیطالب است، درست است اما آیا... ⁉️ 💠💠ابن عباس گفت :﴿وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقوا﴾ برای کیست❓ معاویه گفت : پیغمبر فرمود: حبل الله علی بن ابیطالب است، ولی تو باید همین را تفسیر کنی⁉️ 💠💠ابن عباس گفت :﴿کَفیٰ بِاللهِ شَهیداً بَینیٖ وَ بَینَکُم﴾ این آیه برای چیست معاویه❓ معاویه گفت: این قصهٔ علمِ علی بن ابیطالب است که در سیرهٔ علی است، چرا... ⁉️ 💠💠ابن عباس گفت:﴿قُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ﴾ بگو که این آیه برای کیست❓ معاویه گفت: ماجرای مباهله با اهل نجران، که خدا علی بن ابیطالب را نفس پیغمبر میخواند، خب... ‼️ 💠💠ابن عباس گفت :﴿سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذابٍ واقِع﴾ این آیه برای چیست معاویه❓ معاویه گفت: نزول عذاب الهی در روز غدیر، بر کسی که گفت تابِ ولایتِ علی را ندارم... ❗️ 💠💠ابن عباس گفت:﴿یا اَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغْ مَا اُنزِلَ اِلَیکَ﴾ این آیه دیگر برای چیست معاویه❓ معاویه گفت: ابلاغِ ولایت علی بن ابیطالب ! ولی این را حتماً باید بازگو کنی⁉️ 💠💠ابن عباس گفت:﴿اَلیومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم﴾ معاویه این آیه برای کیست❓ معاویه گفت:این آیهٔ اِکمال دیانت در پرتوی ولایت علی بن ابیطالب است اما آیا لازم است که اینها را تفسیر کنی⁉️ آیه‌ای دیگر بخوان‼️ 🔰ابن عباس از جا بلند شد و گفت: معاویه به من بگو کجای قرآن را بخوانم که فضل علی بن ابیطالب نباشد⁉️ کجا را بخوانم که از علی بیان نشده باشد⁉️ ☜☜☜معاویه گفت : اصلاً ابن عباس بخوان ﴿إِذا زُلزِلَتِ الأَرضُ زِلزَالَها﴾ ابن عباس گفت: این آیه هم فضل علی بن ابیطالب است‼️ 🟢 معاویه گفت : علی در این آیه دیگر چه می‌کند ابن عباس⁉️ ❇️ابن عباس گفت : نشنیدی بعد از رسول خدا یک سال نگذشته بود که زلزله‌ای بر مدینه آمد که همهٔ مردم از شدّت وحشت، از خانه به در شده بودند و علی در میانشان حاضر شد و خواند این آیه را و پایش را بر زمین کوبید و فرمود: 🔰🔰🔰🔰 ☜زمین! ابوتراب بر تو امر می‌کند، آرام گیر⁉️ 🔹🔹معاویه که از غضب بر خود می‌پیچید گفت:ابن عباس راحت بگو ⬅️ تا قرآن باشد، علی هم خواهد بود... ☜ابن عباس گفت: آری، قرآن خودِ علی است‼️ 📚بحار الانوار ج ۴۴ ص ۱۲۵