eitaa logo
این عماریون
365 دنبال‌کننده
241.2هزار عکس
65.5هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
بر سر و و به ویژه مسئله بود تا آنجا که غذای هر مجلسی را استفاده نمی کرد تا آن که مطمئن شود که آن داده شده است. 🍃⚘🍃 از آنجایی که زیادی به سادات زهرای مرضیه (س)⚘و خانواده سادات داشت از خانواده خود درخواست داشت تا از خانواده سادات همسری برای او انتخاب کنند. او در مهرماه 1392 با همسری فاضله از خانواده سادات ازدواج کرد. 🍃⚘🍃 همزمان با ظهور داعش و نا امنی اطراف عمه سادات (س)⚘ از آنجایی که وصف ناشدنی به زینب (س)⚘ داشت، #دفاع از حریم سادات (س)⚘ شد. و مکرراً آن# مکان مقدس جهت از حرم گردید. 🍃⚘🍃
خاطرات رزمان : در منطقه کامیاران با پیران ویسه و عبدالله زاده و مرحوم انوراحمدی برای تعقیب گروهک ضد انقلاب دمکرات اعزام شده بودیم ودر روستای گازرخانی که مقر گروهک بودبادوربین منطقه را زیر نظر گذاشتیم 🍃🌷🍃 ومتوجه سنگر دشمن که 8 نفر مرد و2 دختر درآن بودند شدیم و پیرانویسه به خمینی (ره) قسم خورد که سنگررا رو سرشان خراب می کنم وپس از حدود 5 دقیقه آنرا با خاک یکسان کرد وهمه نفرات چون پودر به هوا رفتند. ساعت پنج ونیم صبح درروستای نروی توسط اسلام اذان صبح قرائت شد. 🍃🌷🍃 و پیرانویسه درمیان توپخانه عراق و های پی درپی دشمن به چشمه ای که در قلب باغهای نروی ومحل استقرار گروهک دمکرات بود رفت وبدون توجه به اصرارما مبنی بر خطرناک بودن محل چشمه وخطر دشمن رفت و وضو گرفت وشروع به خواندن صبح کرد. و را در ترین لحظات نمی کرد. 🍃🌷🍃
‍ ازبچگی روی هاخیلی حساس بود‼️ وقتی کلاس سوم دبیرستان بود،،همیشه میرفت افغانی هارومیبرد کهنز. بچه هاکه مسخرشون میکردن ایشان عصبانی وناراحت میشد. میگفت:ایناهم برادرای ماهستن به شهدا🥀هم علاقه زیادی داشت. یکبار باربه یکی ازدوستانش گفت: چرامداحابرای شهدا🥀نمیخونن؟؟ دوستش گفت خب توبروبخون به گفته خودش صداش بد بود ولی رو داشت آن شب رفت توهیئت"کربلا کربلا ماداریم می آییم" روخواند🎤 که هیئت ازخنده منفجرشد.😁 ‍ وقتی مسجدامیرالمومنین داشت ساخته میشداون موقعی که مسجدفقط چندتاستون داشت وخیلی هم سردبود شبایی که کسی نگهبان نبود، شهید مصطفی صدر زاده🥀وچندتاازدوستانش تومسجدمی خوابیدند ونگهبانی میدادند. توی گعده هایی که توی مسجدداشتند،،درباره ی همه چیزصحبت میشد... ایشان روی یک چیزخیلی بودم وآن هم کردن بود. هرکسی غیبت میکردسریع میگفت: نکن❌ باوجودصحبت های زیادی که میشدواقعاپیش نمیامدکه کسی پیش شهید مصطفی صدرزاده🥀 پشت سرکسی حرف بزند.
از های رسول یا محمد حسن یا همان . انسان بود ،درمورد خیلی فکر میکرد ومطالعه داشت،به شانس معتقد نبود ،همیشه میگفت این که همه اموره. 🍃⚘🍃   از آن بچه هیئتی های پاکار بود،هرهفته هیئت میرفت و خیلی هم رواین قضیه مقید بود. 🍃⚘🍃 سر نترسی داشت وتوهر میدانی بود خیلی ازخودش نشان میداد. 🍃⚘🍃 رونگاه به خیلی بود،محل کارش شمال شهربود و وضع حجابم آنجا ناجور،هیچ کس ندیده بود یکبار سرش بالا باشد واطراف را نگاه کند. 🍃⚘🍃 به ولایت وحضرت اقا♡و ازحریم ولایت خیلی علاقه داشت. خیلی بصیرت دینی داشت ومطیع حرف پدر ومادرش بود،وتوهرامری از آنها مشورت میخواست،حتی انتخاب دوست. 🍃⚘🍃 به رعایت و زیادی میداد،بطوری که قبل از رفتن به حتی پولش رو حساب کرد. 🍃⚘🍃 در رابطه با به معروف  ونهی از منکر خیلی بود وبا هیچکس تعارف نداشت.یکی از دوستانش میگفت بعداز کسی نبود که به ما بگه نگو، نکن..... 🍃⚘🍃
🔴 ولنگاری پیش آمده مانند شرایط سیل است، نه شرایط عادی ♻️ با قانون ایجابی آدرس غلط ندهیم 🔻این روزها برخی می گویند که باید برای قانونی تصویب کنیم که ابعاد ایجابی و همچنین اقدامات قانونی بازدارنده را با هم شامل شود. یعنی باید همه جوانب مربوط به حجاب را در نظر بگیریم و فقط به اقدامات قانونی و مقابله با ولنگاری نپردازیم. ⏪ نکته این است که در وضعیت فعلی که شرایط، است و هر چه زودتر باید به داد جامعه برسیم، اینگونه سخن گفتن یعنی ندیدن واقعیت! ⚠️ موقعی که سیل رخ می دهد، مهمترین کار، نجات جان مردم و فراهم کردن یک محل سکونت موقت و به دور از سیل است. اگر کسی بگوید برویم کارشناسی کنیم و خانه ضد سیل بسازیم و یا برویم دنبال در و پنجره چند جداره بگردیم، باید به او خندید و یا به او شک کرد. زیرا این کارها به درد زمان عادی می خورد، نه زمانی که سیل آمده است. ⏪ در مورد های پیش آمده نیز همین گونه است. ما با تهاجم دشمن و بی بند و بارهای داخلی به حیا، غیرت و ایمان جامعه روبرو شده ایم و در ماه های پس از فتنه، نظام _ که ولنگاران از آن حساب می بردند _ از بین رفت. ⏪ از همین رو، باید برای بازگشت آن اقتدار از بین رفته، چاره بیندیشیم و قانون بازدارنده و قاطع وضع کنیم. ⏪ همیشه فرصت برای قوانین ایجابی هست و نتیجه این قوانین هم ممکن است ۱۰ یا ۲۰ سال دیگر مشخص شود.
🔴 ولنگاری پیش آمده مانند شرایط سیل است، نه شرایط عادی ♻️ با قانون ایجابی آدرس غلط ندهیم 🔻این روزها برخی می گویند که باید برای قانونی تصویب کنیم که ابعاد ایجابی و همچنین اقدامات قانونی بازدارنده را با هم شامل شود. یعنی باید همه جوانب مربوط به حجاب را در نظر بگیریم و فقط به اقدامات قانونی و مقابله با ولنگاری نپردازیم. ⏪ نکته این است که در وضعیت فعلی که شرایط، است و هر چه زودتر باید به داد جامعه برسیم، اینگونه سخن گفتن یعنی ندیدن واقعیت! ⚠️ موقعی که سیل رخ می دهد، مهمترین کار، نجات جان مردم و فراهم کردن یک محل سکونت موقت و به دور از سیل است. اگر کسی بگوید برویم کارشناسی کنیم و خانه ضد سیل بسازیم و یا برویم دنبال در و پنجره چند جداره بگردیم، باید به او خندید و یا به او شک کرد. زیرا این کارها به درد زمان عادی می خورد، نه زمانی که سیل آمده است. ⏪ در مورد های پیش آمده نیز همین گونه است. ما با تهاجم دشمن و بی بند و بارهای داخلی به حیا، غیرت و ایمان جامعه روبرو شده ایم و در ماه های پس از فتنه، نظام _ که ولنگاران از آن حساب می بردند _ از بین رفت. ⏪ از همین رو، باید برای بازگشت آن اقتدار از بین رفته، چاره بیندیشیم و قانون بازدارنده و قاطع وضع کنیم. ⏪ همیشه فرصت برای قوانین ایجابی هست و نتیجه این قوانین هم ممکن است ۱۰ یا ۲۰ سال دیگر مشخص شود.
آدمی بود که براش . می‌گفت : ما برای این روزها ساخته شده‌ ایم و حقوقمون را برای این روزها می‌گیریم و اگه می‌ خوایم باشه باید الان ظاهر بشیم. 🍃⚘🍃 در مسائل کاری خیلی بود و می‌گفت : این مسائل نباید گفته بشه. واقعا حفاظت گفتار داشت. حتی من تا زمان نمی‌دونستم درجه شون چیه و چند بار هم پرسیده بودم که می‌گفت : ما برای خدا کار می‌کنیم و گفت با اعزام ما هم موافقت شده و ان شاءالله شما هم راضی هستید. گفتم که هر چه خدا بخواد اما دلم آشوب بود. راهی بود که شاید برگشت نداشته باشه. 😭 🍃⚘🍃 وقتی که می‌خواست بره از زیر قرآن که رد شد گریه ام گرفت. گفتم : میری و بر نمی گردی. می‌گفت واقعا ؟ برای من دعا کن تا نصیبم بشه. شما رو هم شفاعت می‌کنم. و همسرم رفت. 😭😭😭 🍃⚘🍃 سرانجام محمد تقی اربابی هم در تاریخ ۱۳۹۴/۱۱/۲۳ در آزاد سازی منطقه ی نبل الزهرا به آرزویش که همانا در راه خدا بود رسید. 🍃⚘🍃 مزار شهر درق ، از توابع شهرستان گرمه ی خراسان شمالی. 🍃⚘🍃
در هايي كه به مي گرفت، و كار بود. نسبت به المال ،هر گاه با به مي آمد، المال را خانه مي گذاشت و با من به اش مي كرد. 🍃🌷🍃 يك بار يكي به منزل ما آمد و گفت كه رضا با ماشين او را به جايي برسند. حاضر# نشد از المال استفاده كند و با من او را به مقصد رساند. 🍃🌷🍃 نحوه به روایت از همرزم: دشمن در ارتفاع 143 فكه پاتك سنگين زده بود. به هر ترتيبي بود، خود را به آن جارساندم، چراغي، عباس كريمي، اكبر زجاجي در حال آر پي چي 60 بودند. 🍃🌷🍃 دشمن پاتك سنگيني زده بود. هر چه اصرار كردم كه عقب برگردند، قبول نكردند. روي فقط نفر سالم مانده بودند كه جنگيدند. 🍃🌷🍃
در همان مراسم و میان جمع گفتم : « هیچ طلبی از آقا « محمد » ندارم و مهریه ام را حلال می کنم. » بعد از آن که خانواده ی همسرم رفتند ، بعضی از اقوام می گفتند چرا مهریه ی بالا مانند دیگران نخواستی ؟ 🍃⚘🍃 پسر کوچکم « امیرعلی » دو ساله بود که پدرش به رسید و امسال که باید به کلاس اول ابتدایی برود به گونه ای رشد یافته که خودش را با هیچکدام از بچه های فامیل و دوستانش مقایسه نمی کند. 😭 🍃⚘🍃 نبود پدر برای فرزندانم خیلی سخته و هر شب گریه می کنه اما در این سال ها سعی کردم از یک قهرمان بسازم. 😭 🍃⚘🍃 کردن به دیگران را دوست داره ، این واقعیت که باید ، و کمک کند تا باشد در پسر کوچکم نهادینه شده.😭 🍃⚘🍃 زیستی ، کردن به دیگران ، بودن نسبت به غیبت و دادن از های بارز همسرم بود. 🍃⚘🍃 من به محمد می‌گفتم ما که چیزی نداریم که بدهیم اما محمد حتی داخل کابینت آشپزخانه را هم حساب می‌کرد و مالش را پرداخت می‌کرد. 😭😭 🍃⚘🍃
در همان مراسم و میان جمع گفتم : « هیچ طلبی از آقا « محمد » ندارم و مهریه ام را حلال می کنم. » بعد از آن که خانواده ی همسرم رفتند ، بعضی از اقوام می گفتند چرا مهریه ی بالا مانند دیگران نخواستی ؟ 🍃⚘🍃 پسر کوچکم « امیرعلی » دو ساله بود که پدرش به رسید و امسال که باید به کلاس اول ابتدایی برود به گونه ای رشد یافته که خودش را با هیچکدام از بچه های فامیل و دوستانش مقایسه نمی کند. 😭 🍃⚘🍃 نبود پدر برای فرزندانم خیلی سخته و هر شب گریه می کنه اما در این سال ها سعی کردم از یک قهرمان بسازم. 😭 🍃⚘🍃 کردن به دیگران را دوست داره ، این واقعیت که باید ، و کمک کند تا باشد در پسر کوچکم نهادینه شده.😭 🍃⚘🍃 زیستی ، کردن به دیگران ، بودن نسبت به غیبت و دادن از های بارز همسرم بود. 🍃⚘🍃 من به محمد می‌گفتم ما که چیزی نداریم که بدهیم اما محمد حتی داخل کابینت آشپزخانه را هم حساب می‌کرد و مالش را پرداخت می‌کرد. 😭😭 🍃⚘🍃
مدافع حرم حاج حسن معماری 🍃🌷🍃 در تاریخ سی و یکم شهریور 1357# در اهواز در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. ایشان شهید علی معماری هست. 🍃🌷🍃 اول خانواده بود تحصیلاتش را تا مقطع رشته حقوق در دانشگاه آزاد اهواز ادامه داد. 🍃🌷🍃 بود. در سال 1382# در سن 20 با سیدحمدان موسوی ازدواج کرد و حاصل این ازدواج دو فرزند، یک دختر و یک پسر هست. 🍃🌷🍃 {یاد با ذکر یک شاخه گل 🌷} 🍃🌷🍃 ایشان ، ، ، بود. درحادثه همراه بادوستان وآشنایان به مردم محروم منطقه غیزانیه رفت  و با گونی خاک ، آذوقه و مواد غذایی به می کرد. 🍃🌷🍃 ایشان نسبت به تربیت بچه هایش خیلی بود ودوست داشت که آنها با تربیت بزرگ شوند. نسبت به دخترش خاصی داشت. 🍃🌷🍃
به روایت از برادر : ما در خانواده سه برادر هستیم؛ من برادر بزرگ‌ترم، قاسم وسطی و هم و خانواده و پدر و مادرمان بود. ۱۰ سالی از بزرگ‌تر بودم و همیشه سعی می‌کردم مثل یک بزرگتر (البته از نظر سنی) از او مراقبت کنم.😔 🍃🌷🍃 چهارشنبه سوری سال ۹۲ هم در معصوم (ع)🌷بودم که دلم طاقت نیاورد و ساعت یک ربع به هفت غروب به زنگ زدم و گفتم بیا 🌷 پیش خودم. دلم شورش را می‌زد. بود و به لحاظ شغلی در چنین روز‌هایی خطرات زیادی او و همکارانش را تهدید می‌کرد.😭 🍃🌷🍃 گفت: سر پست هستم و نمی‌توانم ترک کنم. نسبت به وظیفه بود و را همیشه در می‌گذاشت. حتی دو تا خودکار در جیبش می‌گذاشت که مبادا از خودکار استفاده شخصی بکند.😭😭 🍃🌷🍃 آن شب وقتی خانه آمدم، تقریباً یک ربع به ۱۰ شب بود. یک نفر زنگ زد و گفت: شما برادر هادی هستید؟ گفتم: بله. گفت: همکارش هستم و مجروح شده است. قبلاً هم حین انجام بار شده بود.😔 🍃🌷🍃