eitaa logo
این عماریون
385 دنبال‌کننده
230.6هزار عکس
62.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
سه‌ شنبه‌ ها آخر شب در تاریکی دعای توسل را زمزمه می‌کرد. دعای کمیل و ندبه‌ اش هم به راه بود. روزهای جمعه دعای ندبه را گوش می‌ داد و صبحانه را آماده می‌کرد. به مستحبات به اندازه ی واجبات اهمیت می‌ داد. 🍃⚘🍃 ماموریت که می‌ رفت ما می‌ رفتیم « درق » و وقتی که بر می‌گشت قبل از این‌ که ما برگردیم همه ی لباس‌ ها را می‌ شست و اتو می‌کرد و می‌گفت: شما همین که ما را تحمل می‌کنید کافیه دیگه زحمت این کارها با شما نباشه. 🍃⚘🍃 به بحث ی رحم هم خیلی می‌ داد و هفته‌ ای یک بار حتی برای ١۰ دقیقه به منزل اقوام سر می‌ زدیم. می‌گفتم بهش که زنگ بزن. می‌گفت : نه ، شاید بخواند جایی برند و از راه بمونند و یا تدارک پذیرایی ببینند. 🍃⚘🍃 میریم اگه بودند یک چایی می‌ خوریم و اگه نبودند بر می‌گردیم. خیلی زیست بود. ترین لباس‌ها را می‌ پوشید و برای من هم می‌خرید. 🍃⚘🍃 برادر شوهرم می‌ خواست به سوریه اعزام بشه همسرم به من گفت که آمادگی داشته باش شاید من هم برم اما هنوز با ما موافقت نشده. روحیه‌ اش را می‌ شناختم. 🍃⚘🍃
در همان مراسم و میان جمع گفتم : « هیچ طلبی از آقا « محمد » ندارم و مهریه ام را حلال می کنم. » بعد از آن که خانواده ی همسرم رفتند ، بعضی از اقوام می گفتند چرا مهریه ی بالا مانند دیگران نخواستی ؟ 🍃⚘🍃 پسر کوچکم « امیرعلی » دو ساله بود که پدرش به رسید و امسال که باید به کلاس اول ابتدایی برود به گونه ای رشد یافته که خودش را با هیچکدام از بچه های فامیل و دوستانش مقایسه نمی کند. 😭 🍃⚘🍃 نبود پدر برای فرزندانم خیلی سخته و هر شب گریه می کنه اما در این سال ها سعی کردم از یک قهرمان بسازم. 😭 🍃⚘🍃 کردن به دیگران را دوست داره ، این واقعیت که باید ، و کمک کند تا باشد در پسر کوچکم نهادینه شده.😭 🍃⚘🍃 زیستی ، کردن به دیگران ، بودن نسبت به غیبت و دادن از های بارز همسرم بود. 🍃⚘🍃 من به محمد می‌گفتم ما که چیزی نداریم که بدهیم اما محمد حتی داخل کابینت آشپزخانه را هم حساب می‌کرد و مالش را پرداخت می‌کرد. 😭😭 🍃⚘🍃
در همان مراسم و میان جمع گفتم : « هیچ طلبی از آقا « محمد » ندارم و مهریه ام را حلال می کنم. » بعد از آن که خانواده ی همسرم رفتند ، بعضی از اقوام می گفتند چرا مهریه ی بالا مانند دیگران نخواستی ؟ 🍃⚘🍃 پسر کوچکم « امیرعلی » دو ساله بود که پدرش به رسید و امسال که باید به کلاس اول ابتدایی برود به گونه ای رشد یافته که خودش را با هیچکدام از بچه های فامیل و دوستانش مقایسه نمی کند. 😭 🍃⚘🍃 نبود پدر برای فرزندانم خیلی سخته و هر شب گریه می کنه اما در این سال ها سعی کردم از یک قهرمان بسازم. 😭 🍃⚘🍃 کردن به دیگران را دوست داره ، این واقعیت که باید ، و کمک کند تا باشد در پسر کوچکم نهادینه شده.😭 🍃⚘🍃 زیستی ، کردن به دیگران ، بودن نسبت به غیبت و دادن از های بارز همسرم بود. 🍃⚘🍃 من به محمد می‌گفتم ما که چیزی نداریم که بدهیم اما محمد حتی داخل کابینت آشپزخانه را هم حساب می‌کرد و مالش را پرداخت می‌کرد. 😭😭 🍃⚘🍃