#به روایت یکی از دوستان شهید :
شهید « محسن حاجی بابا » در
#گمنامی فرمانده بود و در گمنامی
#پر کشید و در گمنامی دل از دنیای وانفسا کند ؛ همانطور که از
#رتبه ی تک رقمی رشته ی
#پزشکی گذر کرد و دل به
#سبزی لباس پاسداری دوخت.😔
نامش با
#عملیات مطلع الفجر و بازی دراز ، آذین شده بود. بلندای غیرتش از او نامی ساخت که هنوز فصل مشترک خاطره بازی های همرزمانش است.
« حاجی بابا »
#فرمانده ی سپاه غرب با همان اندام کوچک و ظریف ،
#فاتح قله های دست نیافتنی بود. او
#گمنامی از جنس فاتحان است که جور تاریخ بر نامش سایه افکنده تا نسل های بعد از جنگ ، چیزی از او در گوشه ی ذهنشان به یادگار نداشته باشند.😭
اِرباً اِرباً شده بود.😭
#چیزی شبیه به پیکر قطعه قطعه شده ی حضرت علی اکبر (ع) بود.
#یک تکه از بدنش در روستای « عظیمیه » در غرب به یادگار ماند و تکه ای دیگر میهمان قطعه ی ٢۶ بهشت زهرا (س) شد.😔
در
#عملیات شناسایی ،
#گلوله ی تانک مامور بود تا او را به آرزوی دیرینه اش که همانا تکه تکه شدن در راه اسلام بود برساند.😔