| پنجره فولاد مامان حسن قاسمی رو «مادر» صدا میزد. دوتاشون میگفتن که ما ۲۱ روز کنار هم بودیم اما اندازه ۲۱ سال با هم صمیمی شدیم...🍃 بعد شهادت حسن، مصطفی تو یکی از سفرهاش به مشهد از مادر حسن قاسمی پرسیده بود: «این بچه های مشهد چی کار میکنن که تا میرن سوریه شهید میشن.» مادر هم به زبونشون اومده بود و با خنده گفته بودن که: «بچه های مشهد امام رضا دارن، پنجره فولاد دارن..» [ آخه حسنِ خودشون هم می‌گفت سوریه‌اش رو از پنجره فولاد آقا گرفته.] مادر به شوخی گفت اما مصطفی جدی گرفت. رفت دم پنجره فولاد و تا شهادت رو نگرفت ول کن ماجرا نبود! وقتی برگشت هم به مادر گفت که: «مادر راست میگفتی! شهادت رو از پنجره فولاد گرفتم.» چهل روز بعد وقتی مصطفی صدرزاده مهمون ویژه رفیقش حسن قاسمی شده بود تازه مادر فهمید که مصطفی چی میگفته...❤️‍🩹