ایستاده ام مقابل آیینه، چادرم را روی سرم تنظیم میکنم. از خریدش خیلی راضیام. به منِ درون قاب آیینه لبخند میزنم. یک لحظه چشمه احساسم میجوشد و من سرشار و سرمست از شوق، خوشحالی، قدردانی، و احساسات مثبت میشوم.
رو به دخترِ درون آیینه، که انعکاس یکی از اوصاف خداست، لب باز میکنم. غرق لذت نگاه به این سیاهیِ مقدس میشوم. و به صاحب اصلی همه این تصاویر به مالک همه آسمانها و زمین سخن میگویم:
_《 معبود مهربانم، ممنونم که خواستی من ارزشمند بمانم، ممنون که اجازه دادی با کرامت زندگی کنم. 》
از درک این احساسات حالا دیگر کلمات کافی نیستند همین میشود که چشمهی چشمم هم روان میشود. ادامه میدهم
_《 خدایا من امروز برای تو و برای خودم این سیاهی چادر را مثل جوانه ی عشق دور خودم میپیچم، تا روحم را هم احاطه کند و این جوانه به آسمان و به تو برسد. کاش میشد با همین چادر هم از دنیا میرفتم و درون قبر قرار داده میشدم و با همین چادر برانگیخته میشدم. خداوندا آنی مرا از چادر و اهدافی که بخاطرش چادر را برایم پسندیدی، جدا نکن.》
#شباهنگ
#حریم
#حجاب
♦✿
@amershavim ✿♦