اونایی که
به رئیسی فحش دادید
به پزشکیان رأی
اکنون چگونهاید؟
اونایی که رای هم ندادید
فرق داره کی رئیس جمهور بشه یا فرق نداره؟
اونایی که مدام به کاندیدای انقلابی رقیب ایراد گرفتید و تو سر و کله هم زدید
ازینکه هر دو طرف موفق شدین بع اطرافیان خودتون ثابت کنید کاندیدای انقلابی رقیب بی کفایته چه حسی دارید؟ پیروز دعوای شما دو دسته حتی دسته سومم نبود!
فعلا آمریکا و اسرائیل دارن با علیفشون گردو میشکنن
#عبرت_بگیریم
#شباهنگ
دیگه بماند که موقع برگشتن توی ماشین مامانم فهمید بی صدا دارم گریه میکنم شروع کرد به دلداری دادنم. پارسا، داداش کوچیکهی خانوم ابریشمی هم جلو نشسته بود. راننده هم وقتی متوجه حرفای مامانم شد،پرسید زائرین حاج خانوم؟ مامانم گفت آره پسرم. گفت دیگه میخواید برید از مشهد؟ باز مادرم گفت آره پسرم. گفت چند بلیط دارید؟ گفتیم یک ساعت دیگه
آقاهه هم فرمونو چرخوند از یه دوراهی پیچید گفت باید ازین راه میرفتم که برسیم به راه آهن، ولی بیاید ازینجا میشه با ماشین دور حرم بگردیم تقریبا تا یه خداحافظی بکنید دوباره. منم دعا کنید.
انگار دنیا رو بهم دادن. چقد خوشحال شدم. چون حس کردم امام رضا علیه السلام هم منو دوست دارن. این عشق یکطرفه نیست!
وقتی هم رفتیم راه آهن به آقاهه گفتیم کرایه بیشتر بزنیم گفت نه فقط برام دعا کنید. راستش هر وقت یادم میاد از اعماق قلبم براش دعای خیر روانه میکنم خدا کنه قبول شه که خودش و خانوادش هر چی خیره نصیبشون بشه...
خلاصه همه اینا رو گفتم تا به اینجا برسم. همش به حرف اون خانومه فکر میکردم. دیگه آخرش یه روز گفتم مرگ یه بار شیون یه بار بذار زنگ بزنم دفتر مرجع تقلید سوال کنم
زنگ زدم و اتفاقا آقاهه که جواب داد گفت اگه جلب توجه نامحرم بشه بله دیگه نباید بپوشید. منم دیگه نپوشیدم. با اینکه اون پالتو رو با عشق دوخته بودم...
به خانوم ابریشمی هم گفتم که اینجوری گفتن...
خلاصه امربهمعروف و نهیازمنکر کلا خیره...
اینم بگم اومدم کنگاور چند وقت پیش رفتم حوزه علمیه خواهران که هم کتابا رو ببرم هم بهشون پیشنهاد دوره تربیت مربی عفاف و حجاب رو بدم. اولش مدام اون خانومه یادم میومد. ولی وقتی رفتم اینا خیلی خوش اخلاق بودن.
با اینکه حوزویها همیشه برام محترم بودن، ولی اون خانوم خیلی تاثیر بدی گذاشت روی ذهنیتم. ما هم به عنوان یه فرد مذهبی سعی کنیم خیلی خوش اخلاق باشیم در کل... مواردی که اجازه تذکر با تندی رو داریم خییییییییییلی محدوده. قاعده الایسر فالایسر رو رعایت کنیم... هم تذکر بدیم هم تا اونجا که میشه سعی کنیم باعث زدگی نشیم
ممنونم که تا اینجا خوندین خیلی بلند شد این خاطره...
#خاطره
#شباهنگ
بسم الله الرحمن الرحیم ✨🌹
یه کار براتون آماده کردم مخصوص اول صبح 😍
صبحتون پر از اطاعت فرمانروا الله ♥️
بفرست برای اونی که دوسش داری 😉
#عند_ملیک_مقتدر
#شباهنگ
پ.ن
کار استیکر نخورده جهت نشر موجوده
پیوی پیام بدین تحویل بگیرید
♥️@amershavim♥️
بسم الله الرحمن الرحیم ✨🌹
بیاین روزامونو با خدا شروع کنیم 🥰
یه کار براتون آماده کردم مخصوص اول صبح 😍
صبحتون پر از اطاعت فرمانروا الله ♥️
بفرست برای اونی که دوسش داری 😉
#عند_ملیک_مقتدر
#شباهنگ
پ.ن
کار استیکر نخورده جهت نشر موجوده
پیوی پیام بدین تحویل بگیرید
♥️@amershavim♥️
بارون رحمت الهیه
همه دوسش دارن
با خودش طراوت میاره
اصلا هر چیزی که خدا میده همینطوره
حتی دستور
مثلا دستور به امربهمعروف ونهیازمنکر 🥰😇✨
#شباهنگ
♥️@amershavim♥️
توی کلاسهای نویسندگی
به ما میگن
نگو
نشان بده
مثلا میگن این شخصیت داستان تو چه ویژگیهایی داره؟
میگی مثلا مهربونه
میگن خب
یه موقعیت بساز
که توی اون
وقتی مخاطب کار و کردار شخصیت داستانتو میخونه بفهمه که عه؟! این شخصیت چقدر مهربونه ! و چشمای مخاطب قلبی قلبی بشه
این هنر توی کل زندگی روزمره به درد میخوره
توی رفتار با خانواده و اطرافیان
یا حتی توی کنشهای اجتماعی یا سیاسی
برچسبهای خوب یا بد
نظر شخصی من و شما حساب میشن و در درون مخاطب ما حسی رو ایجاد نمیکنن
مثلا برادر شما میاد میگه فلانی چقدر آدم با شخصیتیه!
خب در شما ممکنه دید مثبتی بوجود بیاد اما دقیقا نمیدونید چرا و چقد اون طرف با شخصیته
و در مواقع لزوم نمیدونید چطوری روی طرف حساب کنید
حالا تازه اگه شما با برادرتون بینش مشترکی داشته باشید و قبولش داشته باشید بازم ایشون نمیتونه درست به شما منتقل کنه که اون شخص چه ویژگیهایی داره
در عوض اگه براتون تعریف کنه که این دوستم
هر وقت میخواد صحبت کنه با لبخند و لحن آروم صحبت میکنه کلمات رو شمرده میگه و چون وقتی ازش سوال میکنم اول مکث میکنه و بعد جواب میده دوست دارم. و همیشه کلمات مثبتی انتخاب میکنه
مثلا اون اوایل که آشنا شده بودیم ازش پرسیدم کجا کار میکنی ؟ از حقوقت راضی هستی؟ به جای اینکه بگه توی فلان محله که زیادم تعریفی نداره
گفت الحمدلله، خدا همیشه هوامو داشته. بازم با دعای شما کمکهاش بیشترم میشه.
میلنگید
ازش پرسیدم پات چی شده؟ خندید گفت محل امتحان الهی
بعدا از بقیه شنیدم تصادف کرده. ولی رضایت داده و از طرف دیه نگرفته چون طرف دستش تنگ بوده.
حالا هم
کاش فعالان فجازی به جای اینکه به شخصیت های مختلف سیاسی و اجتماعی برچسب و فلان و بیسار بزنن
بیان تبیین کنن
در شرایطی که نیاز به ساخت نیروگاه داشتیم فلان شخصیت گفت نداریم نمیسازیم ولی از طرف دیگه داشتن که به رفیق فرانچسکو سکه هدیه دادن.
این باعث میشه مخاطب خودش متوجه بشه که کی کجا چکار میکنه
نه اینکه شما بگید
#شباهنگ
3.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما نان و نمک خوردهی درگاه شماییم
دلخوش به دعاهای سحرگاه شماییم
#شباهنگ
من فهمیدم ناراحت شدن از آدما اصلا عاقلانه نیست
چرا؟
مثال میزنم
وقتی کسی پول نداره
دیگران ازش توقع کمک مالی دارن؟
نه!
وقتی کسی توان بدنی نداره
بقیه ازش توقع کمک یدی دارن؟
نه!
وقتی کسی توان تکلم نداره
دیگران ازش توقع سخنرانی دارن؟
نه!
چون اصلا اون آدم بدون هیچ عمدی اون تواناییها رو نداره! نه که نخواد! اصلا نیست چیزی!
خب
میگه انتم الفقرا الی الله
هممون فقیر در خونه خداییم!
ما هر چی میخواهیم باید از خزانهدار بخواهیم!
از صاحب و مالک همه چیز
حالا یعنی اگه کسی باهامون بد تا کرد هیچی نگیم؟
بستگی داره
اینکه چیزی بگیم یا نه بستگی داره به اینکه چطوری قراره اونم به خزانهداری وصل کنیم
ولی حرف من این نیست که واکنش نشون بدیم یا نه
اون بسته به هدف الهی ما تعیین میشه
ولی
من میگم
ناراحت نشیم! همین
چرا؟
چون اینجوری ما تغییر نمیکنیم توی مسیر الهی خودمون باقی میمونیم
شاید نشه آدم هیچوقت ناراحت نشه
میدونم
ولی وقتی ناراحت میشیم
اگه به طرف با این دیدگاه فکر کنیم که اصلا اون توانی که من ازش توقع دارم نداره! و اونوقت تازه دلت میخواد از فضلی که خدا بهت عنایت کرده صرف اون کنی تا اونم مثل تو توانا بشه
برات آسون میشه
همه فقیر در خونه خداییم
حتی خودمون
اینو هی با خودمون مرور کنیم
شاید فوری غنی نشیم
ولی تمرین که میتونیم بکنیم
درخواست از خزانهدار که میتونیم بکنیم
برای هممون
#عند_ملیک_مقتدر
#عاشقانه_های_منو_فرمانروا
#شباهنگ
عزیزم
خدا
سلام
خدایا
بیا یه اعترافی بکنم
تو با همه احکامت
مخصوصا
امربهمعروف ونهیازمنکر
به من یه زندگی تازه دادی
یه زندگی با طعم شیرین دوست داشتن
صبر کردن و ادامه دادن
یاد گرفتن و موفق شدن و موفق شدن و موفق شدن
تو به من یاد دادی با امربهمعروف ونهیازمنکر
به یاد تو بودن رو تمرین کنم
تو
جدا
بیهمتایی ♥️
ازت بابت زندگی قبلیم معذرت میخوام
و بابت زندگی جدید ممنونم
تو واقعا با درایت و با محبتی
هیچکس مثل تو تا انتهای عشق و صبوری نرفتهها
#عاشقانه_های_منو_فرمانروا
#عند_ملیک_مقتدر
#شباهنگ
زمان:
حجم:
472.1K
🎙ما همان مردم عصر جاهلی هستیم که با ظاهری امروزی سوار بر ماشین زمان به این عصر آمدهایم
یه متن قدیمی
تمرین
#شباهنگ
بالهای پرواز
همین دیشب به یکی وصیت امام حسین علیه السلام رو فرستادم خواهش کردم بذارن کانال نذاشتن بهشون کلیپ حضر
درباره این دسته
تصمیم دارم
مثل حاج قاسم عمل کنم
یادتون میاد چه اتفاقاتی افتاد دیگه...(پیوی سوال نکنید چون انتظار دارم خودتون متوجه باشید)
مثل رهبر
مثل امیرالمؤمنین علی علیه السلام
اینا هم کم با این دسته مواجه نشدن
هنر اینه که با روشهای مختلف مجبورشون کنی توی زمین تو بازی کنن
برای گل شدن توپی که بردش مال توئه(امربهمعروف و نهیازمنکر ) بدوئن و شوت بزنن
همه رو باید بکار بگیری
اون آدم الان اونجاست
خب
چی به نفع اسلامه؟
سکوت و کنار اومدن؟ نه
رها کردن و حواله کردن یه 《به جهنم》 غلیظ ؟ نه!
مثل رهبر باشیم که با سیاست تمام، بزرگترای اینا رو هم میچرخونه و خیلی جاها مانعشون میشه و مجبورشون میکنه برای اسلام کار کنن
شاید بگید آخه آقا قدرت دارن ما چی؟
ما هم داریم
به قول رهبر
حرف ما از مشت پولادین حکومتها قدرتش بیشتره (مضمون)
قدرت ما در آگاهی خودمون و آگاه کردن دیگرانه
ما خیلی کارها میتونیم بکنیم
بنظرتون شرایط ما سختتره یا شرایط تک تک اهل بیت علیهم السلام؟
پس همیشه راههایی هست
فقط باید دنبال هدفمون باشیم
حتی امیرالمؤمنین علی علیه السلام هم کم با این دسته گرفتار نبودن
خب چه کردن؟
از اسلام کوتاه اومدن؟ نه! یه جاهایی بخاطر اسلام مدارا کردن تا اسلام بمونه و رشد کنه
تا به دست ما برسه
با همون فرمول
باید کار امربهمعروف ونهیازمنکر رو پیش ببریم
مهم نیست چه کسی مقابل ما قرار داره
مهم اینه که ما هم شیعه مردی هستیم که هیچوقت از اسلام کوتاه نیومد! از حق خودش بخاطر خدا گذشت برعکسش هرگز!
#دلزدگان
#مومن_کَیِس_باش !
#شباهنگ
رفته بود پارک.خودکار و دفترش را درآورد.
شروع کرد به تمرین خوشنویسی با خودکار.
همه تلاشش را میکرد که مثل سرمشق بنویسد.
گاهی دست از نوشتن میکشید. سرش را بالا میگرفت. با دستش دفتر را میبرد دورتر. با دقت نگاه میکرد. مشقها را با سرمشق مقایسه میکرد.
تا آن لحظه
اصلا متوجه دختربچهها با موهای خرگوشی و دم اسبی نبود. یا پسربچه هایی که روی الاکلنگ داشتند بازی میکردند.
زیر سایه یکی از درختها روی یکی از نیمکتها نشسته بود.
یک توپ افتاد نزدیکش. سرش را بلند کرد.
پسر نوجوانی را دید. داشت به سمت توپ میآمد. روی تیشرت سفیدش با خط نسخ نوشته بودند یا مهدی . یک عج کوچک هم کنارش بود.
به دلش نشست. لبخند زد. چشمهایش را ریز کرد. خیلی وقت بود نسخ کار نکرده بود.
شروع کرد به نوشتن یک بیت شعر
با منتظرانش علنی باز بگویید
از آمدن آن همه سرباز بگویید
هنوز بیت دوم را شروع نکرده بود که دستی روی شانهاش نشست.
#تمرین
#شباهنگ