#شعر امام سجاد علیه السلام
هر چه گفتند همه ، بدتر از آن را دیدم
عمه و دخترکانِ نگران را دیدم
پردهٔ خیمهِ من را عطشی زد به کنار
هم گلو دیدم و هم تیر و کمان را دیدم
پدرم رفت به گودال و میان خیمه
محتضر حال به خود رفتن جان را دیدم
شمر ، بر سینه نشست و نفسش بند آمد
به زمین پا زدنِ جان جهان را دیدم
خیمه ها سوخت دلم سوخت بیابان هم سوخت
بر لب آب فرات آه و فغان را دیدیم
من و هشتاد ، زن و بچه و یک لشگر بغض
تازیانه زدن و بردنشان را دیدم
از روی ناقه مرا کعب نی انداخت زمین
آمدم هوش ولی پای سنان را دیدم
🔸شاعر: حامد آقایی
https://eitaa.com/joinchat/2396127234C1e79c91b0f