#قصه_های_قرآن
#حضرت_ابراهیم(ع)
گفتگوى ابراهيم عليه السلام با ماه پرستان
ابراهيم از جمع ستاره پرستان گذشت، و به راه خود در صحرا و بيابان ادامه داد ناگاه چشمش به جمعيتى افتاد كه در برابر ماه درخشنده، ايستاده بودند و آن را پرستش می كردند، ابراهيم عليه السلام نزد آنها رفت و باز براى اين كه اين گروه نيز او را در جمع خود بپذيرند، در ظاهر از روى انكار و استفهام گفت: به به چه ماه درخشنده و زيبايى! خداى من همين است.
ماه پرستان از ابراهيم استقبال كردند و او را در صف خود قرار دادند، ولى وقتى كه ماه نيز همچون ستاره زهره، غروب كرد، ابراهيم فرصت را به دست آورد و خطاب به ماه پرستان گفت: اين خدا نيست، زيرا ماه نيز در حال حركت و تغيير و جا به جايى است، ولى خدا ثابت و دگرگون ناپذير می باشد، من از اين عقيده برگشتم، اگر خدا مرا هدايت نكند، در صف گمراهان خواهم شد.
به اين ترتيب ابراهيم عليه السلام با اين استدلال نيرومند، بر عقيده ماه پرستان ضربه زد، و بذر اعتقاد به خداى يكتا و بى همتا را در صفحه قلبهاى آنها پاشيد.
🔷کانال آموزش حفظ وتجوید قرآن کریم👇
@amozeshtajvidhefzquran
🌺🍃🌸🍃