#قصه_های_قرآنی
#حضرت_یوسف(ع)
نجات یوسف علیه السلام ازچاه به وسیله کاروان
یوسف مظلوم،شبهاتخلی را درمیان چاه گذراند.
سه روز و سه شب در میان چاه به سر برد.
ولی خدای یوسف در یاد او است.
او را با الهامات حیات بخش دلگرم کرده است.
یوسف هر لحظه منتظر است ازچاه بیرون آید.
اوهرلحظه درفکر آینده به سرمیبرد.
رابطه دلش با خداقطع نمیگردد.
رنجش تاریکی شب رابا تاریکی قعرچاه و تنهایی و وحشت برخود هموار میکند.
تا دست تقدیر با او چه بازی کند؟و دیگر چه لباس امتحانی برتنش کند؟!
کاروانی که به همراه شترها و مال التجاره ازمدین به مصر میرفتند،برای رفع خستگی و استفاده از آب ،کنارهمان چاه آمدند.
بارها را کنار چاه انداختند.مردی راکه مالک بن ذعر نام داشت به طرف چاه فرستادند تا از چاه به وسیله دلو آب کشیده برای آنان و حیواناتشان حاضر کند.
اووقتی که دلو را به چاه دراز کرد،هنگام بیرون آوردن،یوسف ریسمان رامحکم گرفت.
وقتی که مالک دلو را میکشید ناگاه چشمش به پسری ماه چهره افتاد.
فریاد برآورد مژده باد مژده باد.چه بخت بلندی داشتم که به جای آب این گوهرگرانمایه را از چاه بیرون آوردم.
کاروانیان همه به گرد یوسف جمع شدند،واز این نظر که سرمایه خوبی به دستشان آمده،پنهانش کردند ،تا اورا به مصر برده بفروشند و چنان به جمال دل آرا و زیبای یوسف علیه السلام خیره شدند که مهبوت و شگفت زده گشتند.
روایت شده:موقعی که یوسف را ازچاه بیرون آوردند ،یکی از حاضران گفت :به این کودک غریب نیکی کنید.یوسف با اطمینان خاطر درجواب گفت:آن کسی که با خدااست،گرفتارغریب و امهایی نیست.
کاروان:یوسف رابه عنوان مال التجاره به همراه خود به طرف مصر بردند.
طبق احادیثی،ازکنعان تا مصر دوازده شبانه روزه راه بود.
دربین راه،جناب یوسف علیهالسلام به قبر مادرش راحیل رسید.خود را از شتر به زیر انداخت،
کنترل مادر آمد،درد دل کرد،اشک ریخت،از جدایی پدر و دوری وطن سخن گفت،از آزارهای برادران حرف زد و سپس با کاروان به طرف مصر روانه شد.
گروه یوسف ازچاه ووحشت تنهایی قعرآن نجات پیداکرد،ولی اینک بردهای است ودرفکرآینده های تاریک است تاچه برسرش آیدوبا چه طبق های روبرو گردد؟
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉
@amozeshtajvidhefzquran👈