﷽📚🕥 📖 🦋 💠محروم شدن شيطان از خشمگين نمودن ذى‏الكفل‏💠 💠قبلاً ذكر شد كه ذى الكفل داراى سه خصلت بود و تعهد كرده بود كه همواره اين سه خصلت را رعايت كند كه عبارت بودند از: 1 - عبادت شب 2 - روزه روز 3 - خشمگين نشدن. 🎊خشم و غضب از خصال زشتى است كه موجب بداخلاقى و پيامدهاى شوم آن مى‏شود، خشم و غضب - به خصوص در قضاوت‏ها - موجب انحراف از قضاوت صحيح مى‏گردد. مطابق روايات خشم آن چنان اخلاق انسان را تباه مى‏سازد كه سركه، عسل را ضايع ميكند، اينك به داستان زير توجه كنيد: 🦋ابليس به پيروان خود گفت: كيست كه برود و ذى الكفل را خشمگين كند؟ يكى از آن‏ها به نام ابيض گفت: من مى‏روم. ابليس به او گفت: برو شايد او را خشمگين كنى. 💠حضرت ذى الكفل شبها را به عبادت به سر ميبرد و نمى‏خوابيد، صبح‏ها نيز از اول وقت به قضاوت در بين مردم مى‏پرداخت و تن‏ها بعد از ظهر، اندكى مى‏خوابيد. 🎊ذى الكفل طبق معمول، بعد از ظهر به بستر رفت تا بخوابد، ناگاه ابيض به در خانه او آمد و فرياد زد: من مظلوم واقع شده‏ام به داد من برس. 🦋ذى الكفل از بستر برخاست و به در خانه آمد و به او گفت: برو آن شخص را كه به تو لم كرده به اينجا بياور تا حقت را از او بگيرم. 💠ابيض گفت: او نمى‏آيد من از اين جا نمى‏روم تا به حقم برسم. ذى الكفل انگشتر خود را به ابيض داد و فرمود: نزد آن كس كه به تو ظلم كرده برو، با نشان دادن اين انگشتر، او را به اين جا بياور. 🦋ابيض انگشتر را گرفت و رفت. فرداى آن روز در همان ساعت خواب، سراسيمه پشت در خانه ذى الكفل آمد و فرياد زد: من مظلوم واقع شده‏ام، به فريادم برس، و آن كس كه به من ظلم كرده به انگشتر تو اعتنا نميكند و به اين جا نمى‏آيد. 🎊خادم خانه ذى الكفل به ابيض گفت: واى بر تو، دست بردار، بگذار تا ذى الكفل اندكى بخوابد، او ديشب و ديروز نخوابيده است. ابيض گفت: من مظلوم هستم تا حق مرا نگيرد، نمى‏گذارم بخوابد. 🦋خادم نزد ذى الكفل آمد و ماجرا را گزارش داد، ذى الكفل اين بار نامه‏اى براى آن شخص كه به ابيض ظلم كرده بود نوشت، پايين آن را با مهر خود مهر زد، و به خادم داد كه به ابيض بدهد، خادم آن را به ابيض داد، ابيض نامه را گرفت و رفت. 💠او فرداى آن روز در همان ساعت خواب، باز به در خانه ذى الكفل آمد و فرياد زد: من مظلوم واقع شده‏ام به دادم برس، آن ظالم به نامه تو اعتنا نكرد. او همچنان فرياد مى‏كشيد تا اين كه ذى‏الكفل خسته و كوفته از بستر برخاست و نزد ابيض آمد و با كمال بردبارى دست او را گرفت و گفت: نزد آن ظالم برويم تا حق تو را بگيرم. 🎊در اين وقت هوا به قدرى گرم بود كه اگر قطعه گوشتى را در برابر تابش خورشيد مى‏نهادند، پخته مى‏شد. چند قدم كه برداشتند، ابيض دريافت كه نمى‏تواند ذى الكفل را خشمگين كند مأيوس شد و دستش را كشيد و از ذى الكفل جدا گرديد و رفت. 💠خداوند متعال داستان فوق را براى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم بيان نمود، تا در برابر آزار دشمنان صبر و تحمل كند، همانگونه كه پيامبران گذشته در بلاها صبر مى‏كردند.(416) پايان داستان‏هاى زندگى ذى الكفل عليه‏السلام 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈