#حدیثشماره۳۷
بـــــسماللهالـــــــرحمـنالـــــرحیــم
موضـــوع:داستان حضرت موسی و حضرت خضر علیهما السلام
#متن_عربی و
#ترجمه
محمد بن على بن بلال گويد: يونس و هشام درباره اعلميت موسى و خضر اختلافنظر داشتند. آندو از
امام رضا عليه السّلام در اينباره پرسيدند. آن حضرت در پاسخ فرمود: موسى نزد خضر آمد و از او خواست تا از دانش و هدايتى كه دارد او را نيز بهرهمند سازد. ولى خضر به او گفت كه تو توان بر دوش كشيدن آموختههاى من را ندارى. آنگاه از مصيبتهاى محمد و آل محمد بازگو نمود و ناله و شيون هردو به آسمان رسيد. خضر از ستم و تكذيبى كه بر پيامبر اسلام روا خواهند داشت سخن گفت و درباره ژرفاى آيه
«وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصٰارَهُمْ كَمٰا لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ» با موسى سخن گفت. با اين حال خضر همچنان موسى را از همراهى با خودش بازمىداشت و مىگفت:
«إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً `وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلىٰ مٰا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً؛ گفت: بىشك تو در كنار من طاقت نخواهى آورد و چگونه طاقت آورى بر چيزى كه بر آن احاطه ندارى.
ولى موسى گفت:
«سَتَجِدُنِي إِنْ شٰاءَ اَللّٰهُ صٰابِراً وَ لاٰ أَعْصِي لَكَ أَمْراً؛ به زودى مرا به خواست خدا شكيبا خواهى يافت و هيچ دستورى را از تو نافرمانى نخواهم كرد.
✓ثقلــــین(قــرآنواهلبیــــتمعصــوم)
🌐
@ansarolmahdi_saqlain
خضر نيز به او گفت:
«فَإِنِ اِتَّبَعْتَنِي فَلاٰ تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتّٰى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً پس اگر از من پيروى مىكنى از هيچ مپرس تا خودم سخن از آن را
آغاز كنم.»
آندو به همراه يوشع بن نون به راه افتادند و به ساحل دريايى رسيدند و كشتىاى مملو از سرنشين را يافتند و سوار بر آن شدند تا به سفرشان ادامه دهند.
كشتى به جايى كمعمق رسيد. ناگهان خضر چند جاى كشتى را سوراخ كرد و سوراخها را با گل و چوب مسدود كرد. موسى با ديدن اين صحنه گفت:
«أَ خَرَقْتَهٰا لِتُغْرِقَ أَهْلَهٰا لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً؛ آيا كشتى را سوراخ كردى تا اهل آن را غرق كنى؟ به راستى كه كارى شگفت را به بار آوردى».
خضر به او گفت:
«لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً؛ آيا به تو نگفتم كه هرگز نمىتوانى كنار من طاقت آورى؟
موسى از گفتهاش پشيمان شد و به خضر گفت:
«لاٰ تُؤٰاخِذْنِي بِمٰا نَسِيتُ وَ لاٰ تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً؛ مرا براى آنچه كه فراموش كردم مؤاخذه نكن و مرا در كارم به سختى وامدار.»
سرانجام آنها از كشتى پياده شدند و در همان هنگام پسرى چون ماه درخشان را ديدند كه با كودكان بازى مىكند. خضر آن پسر را كشت و موسى شگفتزده گفت:
«أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً؛ آيا نفس بىگناهى را بىآنكه كسى را كشته باشد كشتى؟ بىگمان كارى ناروا به جا آوردى»
✓ثقلــــین(قــرآنواهلبیــــتمعصــوم)
🌐
@ansarolmahdi_saqlain
https://eitaa.com/joinchat/166134493Ce05cda84fd