ـــــــــــــــــــــــ خاموشیَت مباد که فریادِ میهنی! در ستایشِ حافظ مستی و هوشیاری و راهی و رهزنی ابری و آفتابی و تاریکْ‌روشنی هرکس درونِ شعر تو جویایِ خویش و تو آیینه‌دارِ خاطرِ هر مرد و هر زنی در پایتختِ سلسلهٔ شب، که شهرِ ماست همواره روح را به سوی روز، روزنی نشناخت کس تو را و شگفتا که قرن‌هاست حاضر میانِ انجمن و کوی و برزنی این سان که در سرودِ تو خون و طراوت است صد بیشه‌ْ ارغوانی و صد باغْ سوسنی ای هرگز و همیشه و نزدیک و دیر و دور! در هر کجا و هیچ کجا، در چه مأمنی؟ در مسجدی و گوشهٔ میخانه‌ات پناه آلودهٔ شرابی و پاکیزه دامنی. هر مصرعت عصارهٔ اعصار و ای شگفت! کاینده را به آینگی صبحِ روشنی نَشگِفت اگر که سلسلهٔ عاشقانِ دهر امروز خامُش‌اند و تو گرمِ سرودنی آفاق از چراغِ صدای تو روشن است خاموشیَت مباد که فریادِ میهنی! محمدرضا شفیعی کدکنی از دفترِ مرثیه‌های سرو کاشمر، سخن، تهران: ۱۳۸۹ ___ ▪️با اطمینان می‌توان گفت که هیچ ملتی، شاعری از نوع حافظ ندارد. فردوسی بیش‌و‌کم نظایری در جهان دارد و سعدی نیز. حتی جلال‌الدین مولوی هم. ولی حافظِ ما در فرهنگ بشری بی‌مانند است؛ شاعری که شعرِ فارسیِ او را زاهدان و عارفان در قنوت نماز به جای ادعیه و آیات عربی بخوانند و در عین حال زندیقان هر دوره‌ای شعر او را آینهٔ اندیشه‌های خود بدانند و از نظر «پیر خطا‌پوش» حافظ که بر قلمِ صنع چنان اعتراض خطرناکی کرده است شادمان باشند و در زندگیِ روزانه، مردمِ ما، دیوانش را در کنار قرآن مجید، سرِ سفرهٔ عقد و هفت‌سین سالِ نو قرار دهند و با آن فال بگیرند و استخاره کنند، چنین شاعری در جغرافیای کرهٔ زمین و در تاریخ بشریت منحصربه‌فرد است و همانند ندارد. محمدرضا شفیعی کدکنی این کیمیای هستی، جلد دوم، صص ۱۹–۱ ۲۰ مهرماه و بزرگداشت فریاد میهن؛ حافظ شیرازی @arayehha