#خاطرات_اربعین
#تجربه_با_کودک
امسال سال دوم بود
با بچه 5و8ساله
12شب رسیدیم نجف
بچه کوچیکم تو صحن حرم خوابید همسرم رفت زیارت بچه ها پیش من بودن وبعدش هم من رفتم وبچه ها پیش همسرم
بعدش سه چرخه گرفتیم واز وادی السلام رد شدیم و رسیدیم اول عمود پیاده روی
ساعت 3صبح بود یه موکب بود خوابیدیم و7صبح بیدار شدیم صبحانه خوردیم وشروع کردیم پیاده روی رو
تا نزدیک11ظهر پیاده روی کردیم
البته تو سایه ومابینش هرچندتا عمود میرفتیم صبر میکردیم وپای بچه ها رو میشستم ماساژ میدادم درحد 5شیش دقیقه
بعدش ماشین گرفتیم رفتیم عمود 1400 باز یکم پیاده روی کردیم یه موکب کوچولو پیدا کردیم ونشستیم همسرم رفت زیارت
مداد وکاغذ دادم نقاشی کنن یکم خودم باهاشون بازی کردم و ساعت شد 3ظهر
اومد دنبالمون زیارت کرده بود وما رو هم برد حرم بچه ها تو صحن پیشش بودن هدایای نذری رو پخش کردن ومن هم رفتم زیارت
وبرگشتم وامدیم مرز وبرگشتیم ایران
سفرمون کوتاه کردیم چون بچه داشتیم وشلوغ بود ولی خیلییییییییییی خوب بود بچه هامم اصلا اذیت نشدن صبرشون باورنکردنی بود
سختی داشت گرما داشت... اما
الحمدالله « ما رأیته إلا جمیلا » »
@arbaeen40