شعارهای عاشورایی
بحث امسال ما با رویکرد تحلیل شِعارهای عاشوراست عرض کردیم اصحاب ابیعبدالله بنیهاشم خود امام حسین یک رجزهایی خواندند یک شعرهایی خواندند حالا ولو همشم نرسیم ولی از هر کدام یک بیت دو بیتش را این شبها بتوانیم نقل کنیم هم اهداف آنها را میشناسیم و هم یک مقداری تاریخ و زوایای مخفی تاریخ ناگفتة تاریخ بیشتر آشنا میشویم من خیلی دغدغه دارم که بحثهام تکرای نباشه خب الان چند ساله اینجا منبر میریم هر سال هم سعی دارم یک رویکرد جدیدی به بحث باشه امسال بحث شِعارها و رجزها و شعرهای عاشورا را انتخاب کردیم که بسیار مهمه این افرادی که اومدند وقت هم نداشتند دیگه طرف را میکشتند شهید میکردند نمیتوانست یک سخنرانی مفصلی بکند باید گزیده و گویا و خلاصه خیلی پُر معنا تو دو تا سه تا بیت شعر حرفهاشُ میزده اونم چه اصحابی من یک جملهای امروز عصر دیدم برایم خیلی جالب بود حالا بگم شماها هم یه خورده هم دلتان شاد بشه به این جمله و هم بدانید پا مجلس چه کسانی نشستید روز عاشورا در نقل دارد دیگه اون زمانی که خیلی از دشمن کشته شده بود کشتهها خب آمارش بالا بوده یک وقتی عمرسعد ملعون نگاه کرد دید خیلی از افراد بنام از بین رفتن یک شخصی بود به نام عمرو بن حجاج این را فرستاد گفت برو یک تشری بزن یک جوری جمع کن کار را این آمد وسط لشکر خیلی جالبه گفت یا حمقاء رو کرد به لشکر عمرسعد گفت: آی احمقها یا حمقاء هولاء فرسان المصر و فرسان الحر؛ شما با یک آدمهای عادی نمیجنگید اینها شیرها و شجاعهای شهر هستند اینها حرها و آزادهها هستند ذلتناپذیر هستند إنهم اینها کسانی هستند شهادت و کشته شدن را دارند بهش سبقت میگیرند یسارعون فی القتل؛ یک خورده جدیتر بیائید به میدان حالا هم این حرف دشمن است خودشان را حمقاء معرفی کرد نادان و احمق و سپاه ابیعبدالله را فرسان المصر فرسان الحر اینها یک چنین آدمهایی هستند که در روایت دارد قتلنا قتلا النبیین؛ کشتگان کربلا مثل کشتگان کنار انبیاء هستند با این جایگاه با این عظمت امشب آقایون خواهرا جوانها من میخوام رجز و شعر یکی از شهدای کربلا را به نام اَنَس بن حارث اسدی کاهلی دیشب اگر یادتون باشد کی گفتم ابوثُمامه امشب میخوام رجز ایشون را بگم که خیلی جالبه منتهی یک نکتهای از تاریخ زندگیشم بگم ایشون کسی است که خودش میگه از پیغمبرخدا روایت شده حالا نمیدونم خودش شنیده یعنی عمرش اینقدری بوده که پیغمبر را درک کنه که ظاهر بعضی کتابها اینه یا براش نقل شده میگه از پیغمبر خدا من شنیده بودم رُوی عن رسولالله پیغمبر خدا فرموده بود «ان ابنی هذا»؛ یعنی همین پسرم«الْحُسَینُ یُقْتَلُ به ارض یُقالُ لَها کَرْبَلا»؛ در یک سرزمینی کشته میشود به نام کربلا «فَمَنْ شَهِد»؛ هر کسی آن روز باشه حالا یک کسی نیست حضرت عیسی هم به حواریونش گفت اگر بودید امام حسین را یاری کنید خب حواریون که نبودند حضرت عیسی قبل از بعثت پیغمبر ماست ایشون پیغمبر خدا فرمود: هر کی اون روز باشه فَلْیَنصُرْه؛ باید یاری کند دو تا نکته اینجا بگم دقت کنید:
یاری رساندن امام حسین علیه السلام
نکتة اول فهم بعضیها را ببینید این آقای انسبنحارث خانه و زندگیاش را رها کرد آمد نزدیکی همین سرزمین کربلا که اونجا روستا بود دیگه اونجا سکونت پیدا کرد ظاهراً هم یک خانهای برای خودش درست کرد و در این سرزمین گاهی هم میآمد اینجا قدم میزد سالها قبل از شهادت امام حسینآ که ابنسعد ابنسعد این غیر از عمربنسعدآ این یک نویسنده است به نام محمد بن سعد یک کتاب دارد به نام الطبقات الکبری کتاب خیلی قدیمی است سنی هم است شیعه نیست ایشون میگه خوب دقت کنید ابنسعد در الطبقات الکبری میگه یک آقایی بود به نام هیثم این میاومد رد میشد از این کربلا تو مسیرش بود دیگه میدید که این آقای انس اینجا سکنی گزیده اینجا زندگی میکنه تو بیابان بهش میگفت تو اینجا چه میکنی؟ میگفت من شنیدم از رسولخدا که در این سرزمین امام حسین کشته میشه میترسم این واقعه اتفاق بیفته من نباشم من عمداً اومدم زندگیامو گذاشتم اینجا که هر موقع این اتفاق افتاد من ببین خیلی مهمه حاضر باشم این کجا؟ با آن آقایی که سینة امام حسین بوسیده آقا بهش میگه خودش هم به امام حسین میگه شما حقی کشته میشی آقا میگه منو یاری کن میگه نه من نمیام یعنی ابیعبدالله به عبدالله بن عمر، به عبیدالله بن حرّ جُعفی از اینها دعوت کرده نمیآیند اما این آقا را دعوت نکرده معلوم هم نیست چند سال دیگه قصة کربلا اتفاق بیفته شنیده در این سرزمین امام حسین شهید میشه زندگیاشو آورده اونجا که اگر یک روزی این اتفاق افتاد این یک وقت غایب نباشه باریکالله شنیده بودید اینو یه همچنین آدمی با یه همچنین روحیهای اتفاقاً خب درک کرد قصه را روز عاشورا اومد خدمت ابیعبدالله و گفت آقا من خیلی وقت منتظرم از جدت هم شنیدم اجازه بدهید من بروم میدان مسن هم بوده یک خلاصه پیشانی بند بست وآب