# و مروت امام حسین(ع) در کربلا روز عاشورا، 💠🌀💠🌀💠 کسی به نام تمیم بن قحطبه که از فرماندهان شجاع و قوی شام بود، به میدان آمد و مبارز طلبید. خود امام حسین(ع) جلو رفت و فرمود: ابن قحطبه، من برای مبارزه با تو آمده ام. گفت: حسین، برگرد؛ تو فرزند پیامبری، من دلم نمی خواهد کشته شوی؛ همه یارانت کشته شده اند و به تنهایی حریف این همه آدم نمی شوی؛ پس تسلیم شو. امام فرمودند: اگر من بجنگم و با عزت کشته شوم، بهتر از این است که مثل یک آدم ذلیل تسلیم شوم. حالا حاضری با من مبارزه کنی؟ گفت: بله. وارد نبرد شدند و در همان اولین لحظات، امام علیه السلام ضربه  محکمی به پای او زد؛ ابن قحطبه از اسب روی زمین افتاد و صدای ناله اش بلند شد. امام با اینکه می توانست او را بکشد، آمد بالای سرش و دید که دارد التماس می کند؛   فرمود: چه می گویی ابن قحطبه؟ می خواهی بگویم قبیله ات بیایند و تو را ببرند؟ گفت: بله آقا، لطف کنید و مرا نکشید. امام فریاد زد:  بیایید فرمانده تان ابن قحطبه را ببرید. افراد قبیله اش آمدند ، زیر بغل هایش را گرفتند و با پای مجروح او را بردند. این شجاعت با مروت است، این شجاعت با جوانمردی است، این شجاعت با ایثار است، این شجاعت با از خودگذشتگی است. او فقط به نتیجة جنگ نمی اندیشد. ادامه دارد 👇👇👇👇