زمانی که حضرت سید الشهداء(ع) گلوی بریده را روی خاک گذاشت، حضرت زین العابدین(ع) فرمود: «و أما الاخرة و بنور وجهک المشهد»، حالا آخرت روشن شد؛ حالا ملکوتیها هم میبینند که تو، که هستی و چه امتیازاتی داری. به أنبیا گفته شد: کسانی که مطیع شما هستند، نجات یافتند؛ به ائمه دیگر هم گفتهاند: هر کس مستقیماً مطیع شما است، اهل نجات است؛ ولی به حسین(ع) گفتهاند: همه کسانی که مطیع تواَند و هم آنهایی که یک لحظه رابطهای با مطیعان تو داشتهاند، اهل نجات هستند. ما هنوز به اعلی علیین نرسیدهایم؛ چرا این کبریت احمر را به کار نمیگیریم؟ یار در این انجمن یوسف خونین بدن  آینه خار جهان گو به همه رو به رو       جوان با محبتی آمد و چند دقیقه کنار ابا عبدالله(ع) نشست؛ عرض کرد: «آقا جان، من مسیحی هستم و تازه عروسی کردهام.» لحظاتی نگذشت که گفت: «من میخواهم با شما باشم.» حسین را دید و دل و جانش رفت؛ با کیمیای کبریت احمر به راه حقیقت برگشت. وقتی که به خیمه خود برگشت، عروس جوان گفت: «طور دیگری شدهای، بوی دیگری میدهی!» مادرش گفت: «کجا بودی، با که ملاقات کردی؟!» همسرش گفت: «این چهرهای که تو دیدی، من هم میتوانم ببینم؟» مادرش گفت: «پسرم، من هم میتوانم ببینم؟» آمد اجازه گرفت؛ حضرت فرمود: اشکالی ندارد، بیایند. بعد از ملاقات، مادر و عروس به پسر گفتند: ما که کوفه برو نیستیم؛ ما طاقت دوری اباعبدالله(ع) را نداریم. خوشحال شد و گفت: من هم میخواستم همین را به شما بگویم؛ پس شما به سراغ زینب بروید، من هم به سراغ حسین(ع) میروم. ادامه دارد 👇👇👇👇