#پارت67
🦋پر از خالی🦋
نگاهم را روی میلاد قفل کردم وارام گفتم
اقا رضا اومده اینجا سراغ رویارو ازما میگیره
میلاد خودش را رهانید به طرف گوشی امدو گفت
چرا بهش نمیگی؟
سپس گوشی را از حالت پخش در اورد و گفت
بابای رویا اومده اینجا هرچی از دهنش در اومده به تو و من و کتی میگه ، زده شیشه دفترو شکسته الانم میگه ارش باید بیاد اینجا بگه رویا کجاست.
طوریکه صدایم به گوش ارش برسد و خودم را بی گناه جلوه دهم گفتم
اونطوری نگو زندگیشون میپاشه
میلاد رو به من گفت
به جهنم که میپاشه
اقا رضا از ان گوشه گفت
من کیسه زباله م را هم نمیدم به داداشت بزاره سر کوچه چه برسه به دخترم.
ادای خواهرهایی که به برادرشان توهین شده را در اوردم اخم کردم و گفتم
این چه طرز صحبت کردنه؟ همین الانم مثل اینکه برادر ما رو با مامور شهرداری اشتباه گرفتی که اون اشغالها رو بستی بهش، اصلا ببینم پیش ارش که نیست معلومه دخترت کدوم قبرستونیه؟
میلاد ارتباط را قطع کرد صدای اژیر پلیس امد. نگاه ها به ان طرف چرخید . گام به گام جلو رفتم و از دفتر خارج شدم و رو به پلیس گفتم
اون اقا اومده اینجا زده شیشه های مارو شکسته ابروی مارو هم در محل کارمون برده، به منم کلی فحش رکیک داده
میلاد جلو امدو گفت