🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🌱
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃
🍃🍂
🍂
#پارت۵۴
شقایق💝💝💝
از مزون خارج شدم و سوار بر ماشین مهرداد شدم و ارام گفتم
سلام
پاسخم را دادو گفت
خوبی؟
ممنون.
ماشین را به حرکت در اورد و گفت
دوست داری کجا بریم؟
متعجب از رفتارهای مهرداد در دلم ذوق کردم. مثل ندیده های محبت با کوچکترین کلام مهربانانه ایی دست و پایم شل میشد. مهرداد گفت
نزدیک ظهره بریم نهار بخوریم؟
سرتایید تکان دادم و گفتم
بریم.
مرا به باغچه رستوران سنتی ایی برد و گفت
چی میخوری؟
هرچی تو بخوری
خندیدو گفت
من الان دارم حرص میخورم.
از حرف او وخنده ش منم خندیدم و گفتم
چرا حرص؟
از دست و کارهات دیگه. به خاطر یک شب که من دلم برای مادرم سوخت ببین تو چه غشقرقی راه انداختی. دادگاه و پاسگاه و زندان و همه هم فهمیدن که من شب عروسی با تو نخوابیدم.
اهی کشیدم و حرفی نزدم. هرچه من بگویم و دفاع کنم داغ دل مهرداد تازه تر میشود و ماجرا پایان نمیپذیرد.
سفارش غذا را داد. نهارمان را که خوردیم گفت
من ازت معذرت میخوام شقایق. حق با تو بود. من نباید تورو ول میکردم و میرفتم پیش مادرم.
حرف مهرداد اتش درونم را خاموش کرد و مهرداد ادامه داد
فردای اونروز هم من واقعا کنترلم از دست خودم در رفت و اون اشتباه و کردم. منو ببخش.
سرم را پایین انداختم و مهرداد ادامه داد
وسایلتو بیار و سرجاش بچین. برگرد سر زندگیت.
به مهرداد نگاهی کردم و گفتم
بابام نمیزاره.
من مادرمو با عمو جواد میفرستم بیان وساطتت کنن. و برت گردونن
فکری کردم و گفتم
بعد که من برگردم بازهم میخوای به کارهات ادامه بدی؟
کدوم کارهام؟
کم محلی کردن های من و عاشقانه رفتار کردن با مادرت ؟
ازت میخوام منو درک کنی شقایق. مادر من خیلی برای زحمت کشیده و از دار دنیا فقط منو داره
مگه بابای من واسه من زحمت نکشیده
بابای تو بعد از فوت مادرت ازدواج کرد و بچه دار شد. ولی مادر من تنهاست. ناراحتی اعصاب داره. من مجبورم که راضی نگهش دادم. چون دیگه چاره ایی ندارم. تو شرایط منو درک کن منم برات جبران میکنم.
حالا که مهرداد تا به اینجا راه تمده بود باید میخم را سفت تر میکردم.
چه جوری میخوای جبران کنی؟
اگر بهت گفتم بیا شام بریم بیرون بهش نگی. اون فکر کنه که ما کار داشتیم یا دکتر بودیم. اگر من برات کادو یا وسیله ایی خریدم بهش نگی . اگر من باهات حرف زدم یا محبتی بهت کردم به مادرم نگی و جلوش وتنمود کنی که من باهات سردم.
متعجب گفتم
وا ...این چه کاریه؟
مادرم روی تو خیلی حساسه، چون از اول من گفتم فقط شقایق و میخوام. و تا اخر عمرم با هیچ کس زندگی نمیکنم . اون روی تو حساس شد. میترسه من تورو بیشتر دوست داشته باشم و اون فراموش بشه
🍂رمان شقایق🌹
🍂براساس واقعیت🌹
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانوی دارد▪
🍃
🍂🍃
🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂