#پارت ۱۷۰
شقایق💝💝💝
به این حجم از وقاحت مهرداد ففط خیره ماندم. این که من بخواهم این بحث را باز کنم و بیشتر توضیح بدهم او محکوم که نمیشد هیچ. بیشتر از این دلم را میسوزاند.
سکوت کردم و او با چهره ایی حقبه جانب گفت
زنه مچ شوهرسو تو اتاق خواب با یه زن غریبه میگیره این ادا و اصول هایی که تو در اوردی رو در نمیاره اونوقت تو به خاطر زن دوستم داری این علم شنگه را به پا میکنی؟
پوزخندی زدم و گفتم
یکی از مشتریهای مزون . زنه به شوهرش خیانت کرده بود رفته بود با یکی دیگه دوست شده بود و یه مدت زیادی با دوست پسرش بود. لو رفته بود شوهرش فهمیده بود. شوهره بهش گفته بود عشقم خودتو ناراحت نکن. فراموشش میکنیم. انگار نه انگار که اتفاقی افتاده.
مهرداد که از شدت ناراحتی کبودشده بود گفت
الان این مثل دروغ و مسخره ت چه معنی میده؟
با کنایه گفتم
چطور تو میگی طرف شوهرشو تو اتاق....
کلام مرا با عصبانیت برید و گفت
من مردو گفتم زن بحثش فرق میکنه
حرص در بیار خندیدم و گفتم
هیچ فرقی نمیکنه ، همیشه شعبون. یه بارم رمضون
ناگهان برق از چشمم پرید ، دست مهرداد محکم توی دهانم فرود امد جیغی کشیدم و هرچه توان داشتم در سر انگشتانم اوردم و دو دستی به صورت مهرداد حمله ور شدم تا جایی که میتوانستم او را با یک دست سالم و دست شکسته خنج مال و زخم کردم.
ماشین به چپ و راست رفت و محکم به ماشین روبرویی خورد.
بلافاصله در را باز کردم پیاده شدم. با تمام خشم و عصبانیت طوریکه عنان از کف داده بودم. در عقب را باز کردم قفل فرمان را برداشتم و محکم توی شیشه صندلی عقب ماشین زدم و با عربده رو به مهردادی که هاج و واج مرا نگاه میکرد گفتم
تو گه خوردی زدی تو دهن من