#پارت13
خانه کاغذی🪴🪴🪴
میدونم . منم از این وضعیت خسته م دلم میخوذد زودتر باهم بریم توی خانه خودمون
بابات از من چیزی نگفت؟
اصلابه من نگفت که تورو دیده
سکوت کردم. اشکان ادامه داد
فردا باید بری سرکار؟
اره دیگه چطور مگه؟
از اونجا تعطیل شدی بیا کافه
باشه حتما میام عزیزم
منتظرتم. چهار تا از بچه ها قرار گذاشتیم فردا تو کافه دور هم بازی کنیم
چی بازی ؟
حالا دوتاشون میگن برج هیجان دوتا دیگه میگن شطرنج هرچی که نظر جمع باشه
ساعت چند ؟میدونی که من باید قبل ازهشت خونه باشم
بهشون گفتم ساعت چهار بیان که تا بازی تموم میشه تو هم بری خونه.
حتما میام کاری نداری ؟
نه فردا میبینمت
شب بخیر عزیزم
شب توهم بخیر
ارتباط را قطع کردم تلفنم را روی عسلی نهادم بر روی تخت دراز کشیدم.