خانه کاغذی🪴🪴🪴 مقابل در ایستادم . راهش را بستم و گفتم تاوانش چیه بگو؟ کمی به من خیره ماند من گفتم خوب ببخشید دیگه مرا کنار زدو گفت هروقت خواستی بفهمی من چه حالی دارم برعکس فکر کن. فکرکن من یه دوست دختر داشتم که جلوی در ارایشگاه وقتی اومدم دنبال تو اول با اون تلفنی حرف زدم بعد اومدم سراغ تو باهزار دروغ و دغل هم پیچوندمت . خیره به چشمان امیر ماندم و گفتم برای یه دختر خیلی سخته بره منت کشی. من پارو غرورم گذاشتم اومدم جلو دارم میگم ببخشید غلط کردم. چون ترسیدی . نه پشیمونی و نه از این اتفاقات ناراحت. تو میترسی که نکنه موقعیتت به خطر بیفته. چه موقعیتی از من قراره به خطر بیفته تو ترسیدی که مبادا دوباره کتک بخوری. بگذار خیالت و راحت کنم. ضعیفی میترسم بزنمت یه بلایی سرت بیاد . یکم حال و اوضاعت بهتر بشه یه چیزهایی و یادت میدم. کاری باهات میکنم هرز پریدن و خیانت کردن از یادت بره. سکوت کردم امیر انگار ته دلم را میخواند کمی بعد گفت من به این آسونی ها امیر خان نشدم. بیست ساله ورزش کردم. تو قفس جنگیدم. بوکس کار کردم مبارزه کردم. هر پرونده ایی که دست گرفتم پیروز شدم. کلی حواسمو جمع کردم که مبادا کاری کنم شکست بخورم. کلی فکر کردم که چیکار کنم وجه م خراب نشه.هنوز یه معامله اشتباه نداشتم. هنوز یه جا بی انصافی نکردم که شاکی داشته باشم. یه دفعه تو از راه برسی من و انگشت نمای مردم کنی؟ سکوت کردم امیر ادامه داد من به تو اعتماد کنم مثل یه ملکه باهات برخورد کنم بهت بگم تو خانم این خانه ایی در عوض تو کاری کنی کسی که من سگمم نمیدم دستش برگرده به من اون حرفها رو بزنه؟ به من بگه بی ناموس بی غیرت؟ بیفته سر زبون همه که زن امیر سرداری دوست پسر داره اره؟ دندان هایش را به هم فشرد مرا از گوشه سرشانه م به کنار هل دادو گفت با من کل کل نکن فروغ. من خیلی از تو شکارم میزنم یه بلایی سرت میارم. سرم را پایین انداختم. امیر ادامه داد ساکت بشین یه گوشه ،واسه خودت نقشه نکش برنامه نچین. من هروقت احساس کنم ادم شدی میبخشمت.