یکی از خدام امام رضا علیه السلام :
یکی از خدام شامش را با خود به کفشداری برد تا بعد از پایان کشیکش غذا را به خانه ببرد می گوید یک آقایی برای گرفتن کفشش به من مراجعه کرد به من گفت از غذای آقا که متبرک است دارید من نخواستم غذایم را به او بدهم گفتم الان چه وقت غذا است ؛ نه، باز داشت می رفت گفت هیچی ندارید من گفتم یک دانه دارم اما برای خودم است. گفت من عازم آلمان هستم و این غذا را برای همسایه ام که یک دختر معلول دارد می خواهم ببرم آنها به هر پزشک و هر مکانی که فکر می کردند بهبودی حاصل می شود رفته اند ولی جواب نگرفتند. خادم گفت من غذایم را به این آقا دادم. آن آقا شماره موبایل مرا گرفت و شماره موبایل خودش را به من داد مدتها گذشت و من آن شب یادم رفت. ولی بعداز تقریبا یک ماه آن آقا به من زنگ زد و گفت من بلیط سفر مادر آن دختر و خود دختر را به ایران گرفته ام و دخترم را به عنوان مترجم همراهشان کردم تا برای زیارت خدمت امام رضا(ع) برسند شما هتل خیلی خوب برایشان بگیرید و زمستان است هوا سرد است به محض رسیدن آنها برایشان ماشین بگیریدو به حرم ببریدشان و از آنها مواظبت کنید.
خادم می گوید هماهنگ کردیم و آنها به مشهد آمدند در فرودگاه سه خانمی را دیدم که از قیافه هایشان معلوم بود که آنها هستند سوار ماشین شدیم و به حرم رفتیم به دختر خانم آن آقا که فارسی بلد بودم گفتم با این قیافه نمی توانید وارد حرم شوید باید چادر سرتان کنید و او به آن دو نفر گفت. من آنها را پشت پنجره فولاد آوردم و آنها بیتوته کردند بعد رفتم سراغ کشیکم. وقتی خواستم سری به آنها بزنم دیدم حرم شلوغ شده است و آن دخترمعلول بی هوش شده و حال عجیبی پیدا کرده، انگار شفا یافته بود. به جایی بردمشان که هرکس که شفا می گیرد باید بیاید آنجا و آن معجزه ثبت شود . بعد از آن ؛آنها را به هتل منتقل کردم و خانمم را هم به همراهشان فرستادم. خانمم نیمه شب بهم زنگ زد که این دختر معلول خواب عجیبی دیده است این دختر حتما باید به حرم برود. دختر گفت خواب عجیبی دیدم دیدم که یک آقایی که سراسر نور بود آمد به خوابم از من پرسید برای چی اینجا آمده اید گفتم آمده ام که شفا بگیرم به من گفتند بروید پیش دکتر رضا و شفا می گیرید من فکر می کردم اینجا مطب دکتری است ولی وقتی حرم را دیدم فهمیدم مکان مقدسی است. (این را هم بگویم آن آقا که اینها را به مشهد فرستاده بود شرط کرده بود اگر دختر شفا یافت آنها شیعه بشوند.) دختر گفت در خواب به آن آقا گفتم به من این طور شرط کرده اند آن آقا به من گفت شما بهبود می یابید و لازم هم نیست که شیعه یا مسلمان شوید. و او شفا یافت و به کشورش بازگشت.
این معجزه در آستان قدس رضوی ثبت شده و معتبر و مستند است
✍🏻 خبرگزاری مهرشناسهٔ خبر: 2365850
@Asemani_bashim