مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود:
من نمیدانم چطور امر خود را اصلاح میکنید، خودتان میدانید، امّا این را بدانید که جایی خلوتتر از آنجا که با صانع خود هستید، نمییابید. هیچ زنی با شوهر خود و هیچ فرزندی با پدر و مادرش تا این حد قرابت ندارد. نه آبرویت را میریزد و نه به کسی چیزی میگوید. همه جزئیات را هم میداند. هر چه هم که می گویی، تقرّبت به او بیشتر میشود. اگر زنی پیش پدر خود از شوهرش گلایه کند، پدرش خسته میشود و میگوید دختر را شوهر دادهایم باز ولمان نمیکند. اگر پیش مادرش هم برود، میگوید آخر خواهرهای دیگرت هم هستند، اینقدر به من نگو، مرا کُشتی. اگر به شوهرش بگوید، میگوید من بیرون با مردم جنگ دارم، مرا ول کن. آیا کسی را سراغ دارید که مانند خداوند اینگونه انیس بندگانش باشد؟ انسان وقتی چنین انیسی دارد، خوب است گاهی بنشیند و با او خلوت کند، حسابهای گذشته را صاف کند، برای آیندهاش هم یک کاغذ سفید بگذارد و بگوید خدایا اگر از این به بعد از ما کوتاهی سر زد تو بنویس، اگر از تو کوتاهی سر زد ما مینویسیم. صلح با خدا را خیلی بزرگ بشمارید، چون تمام کره خاکی به دنبال صلح هستند. آن صلحی که آنها میگویند میخواهند اسلحهها زمین گذاشته شود، نمیشود. اما دیدید من و شما چطور اسلحه را زمین گذاشتیم. یعنی خیال میکردیم چیزهایی که از خدا میخواهیم؛ برایمان خوب است و به ما نداده است. صلح با خدا، یعنی تسلیم اراده الهی شدن و به داده و نداده راضی بودن. خوب است مسائل را کمی حمل بر صحّت کنیم. بگوییم این را نمیدانیم، شاید خوب است و ما نمیدانیم. این ابتدای صلح با خداست.
✍️کتاب طوبای محبّت جلد دوم– ص 148
@Asemani_bashim