طبق نقل مورخین اهل سنت معاویه در پاسخ نامه محمد بن ابی بکر چنین نوشت است:
(( سخن حق فرزند ابوطالب علیه السلام به میان آوردی و از سابقه ای که دارد و نزدیکی اش با پیامبر صلی الله علیه و آله و یاری کردنش به آن حضرت سخن گفته بودی و مواساتش را با او در هر تنگی ، هراس ، سختی و گرفتاری یاد کرده بودی
و در آخر هم با من به دلیل برهان درباره فضیلت و برتری شخص دیگر سخن گفته ای ، نه از فضل و برتری خودت، پس خدای را سپاس می گویم که شان و برتری را از تو برداشته و بر دیگری نهاده است .
ما و پدرت در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله در کنار یکدیگر بودیم و حق فرزند ابوطالب علیه السلام را بر خود استوار و ثابت میدیدیم و فضیلت و برتری او بر هر دوی ما کاملا روشن و آشکار بود.
اما هنگامی که خداوند برای پیامبرش آن را که نزد خود داشت به او ارزانی داشت،
و آنچه را که به او وعده کرده بود همه را به جای آورد، و دعوتش را آشکار ساخت و حجتش را به پیروزی رسانید، خداوند وی را به سوی خود فرا خواند.
پدرت و فاروقش ( عمر) نخستین کسانی بودند که به زور و ناروا او ( علی علیه السلام ) را از حقش محروم کردند و به مخالفتش برخاستند.
کاری که از پیش بر انجامش اتفاق کرده و مقدماتش را فراهم کرده بودند . آنگاه پدرت و عمر از او خواستند تا با ایشان بیعت کنند ، ولی او دامن از ایشان کشید و از همکاری و بیعت با ایشان کوتاه آمد.
آن دو نیز شرنگ رنج و عذاب روحی به کامش ریختند و قصد جانش کردند، تا اینکه سر تسلیم فرود آورد و با ایشان بیعت نمود.
ولی با وجود این، آن دو او را در کارهایشان دخالتی ندادند و اسرار خویش را از وی پوشیده داشتند
تا آنگاه که زمانشان به سر رسید و از دنیا رخت بربستند.
سپس نوبت به سومین ایشان، عثمان بن عفان رسید که او هم همان شیوه ایشان را در پیش گرفت.
✍️( تاریخ طبری- ج۱ - ص ۳۲۴۸)
@Asemani_bashim