معیار و ملاک طنز ناب است
این گفته عیان چو آفتاب است
هرکس که ببیندش بخندد
در روی غم جهان ببندد
بس روده که گشته است کنده
مردند بسی ز فرطِ خنده
آنگونه که درگرفت کل کل
ماندند به کار خود معطل
با دیدن صحنه یادم افتاد
دعوای جواد با خداداد
از جمع زنان ،زنی خردمند
آمد به کلام و گفت :احسند
گفتا که به عمد گفتم احسند
چون قافیه است با خردمند
گفتا که در آن چهار داور
هستند ز خوبهایِ کشور
خمسه ست بزرگ داورانش
همواره حلال باد نانش
الگوست برای مردمما
میزان محبتش به لیلا
در معنی واقعی هنرمند
برباغ لبش همیشه لبخند
بوده ست به وقت کار هشیار
تا نیمه ی،شب به کار بیدار
از هفت هنر وجودِ او پر
در بحر هنر شده ست چون دُر
از کار نگشته هیچ خسته
گر خسته شده کمی نشسته
یک بهمنی است و استوار است
الگوی تمام ما به کار است
مسئول هنرشناس دریاب
این گوهر پاک و خالص و ناب
چون او به مرام و کار ،هشدار
هرگز نشود دوباره تکرار
فرموده سخن چنین به لبخند
یک بیت پر از،شکر پر ز قند
هرکس که نگوید و نخندد
آخربشود پیاز و گندد
فرمود زنی دگر از آنها
:واسه چی نمی گید از شکیبا
تا رویِ جمیع تان شود کم
اینگونه واسش غزل بخوانم
اسطوره ای از ادب شکیبا
بر نخلِ خرَد رطب شکیبا(خوشمزه)
شعر است و یا عسل که داری(با ناز)
اینگونه به روی لب شکیبا(زبونمو تاب بدم دور لبم)
تخمین زده ام سبیل شان هست
اندازه ی یک وجب شکیبا
ماه رخ او زده ست بیرون
از زلفِ سیاهِ شب شکیبا
نام آور شعر دینی و بعد
در طنز پر از طَرب شکیبا
برده ست ثواب کارِ واجب
از خنده ی مستحب شکیبا
آبانی رازدار و فعال
با رافت و بی غضب شکیبا
در سبزی او تُرب فراوان
باشد مدد تورَب شکیبا
🔹
ناگاه زنی گداخت بسیار
فرمود که خواهران پرکار
پس،کو سخن از شهاب اینجا
غافل شده اید از او چرا،ها؟
برنامه می سازه خوشگل و تک
یک دونه ی اون اردک تک تک
تا کم بشود ز جمع تان رو
من نیز غزل بگویم از او
پرنور چو اختری شهاب است
از هرچه بدی بری شهاب است
بازیگر و فیلمنامه پرداز
در هر دو چه محشری شهاب است
در کشفِ توانِ مستعدها
استاد توانگری شهاب است
همه زاده ی ماه آذر و هم
از مردمِ آذری شهاب است
هرگز نبرید نام آرنولد(با خشونت)
تولیدیِ کشوری شهاب است
کو چاره به جز سکوت وقتی
در مسند داوری شهاب است
آنکس که به رغم قدرت خویش
هرگز نشود جری شهاب است
کس دم نزند ز نان سنگک
چون عاشق بربری شهاب است
ناگاه بگفت مادری پیر
یک جمله بگم در اوج تاثیر
مادر می دونی شهاب خوبه....صدای پیرزن
قلبم همیجور واسه ش می کوبه
فرمود زنی که موقع لِر
امروز همه شدیم شاعر
اما چی شده تو این هیاهو
حرفی نشد از نعیمه بانو؟
جونم بشه خواهرم نعیمه..با صدای اوا مامان
دنیای هنر رو کرده بیمه
در سابقه اش چراغ قرمز
یک بار نبوده است هرگز
حالا که شده ست حرف بانو
من نیز غزل بخوانم از او
سرشارِ هنر نعیمه بانو
باغی پرِ بر نعیمه بانو
بازیگر طنز و کارگردان
در هر دو قدر نعیمه بانو
در رای سفید خود ندارد
اما و اگر نعیمه بانو
هر قرمزِ داورانِ دیگر
داده ست هدر نعیمه بانو
در موقعِ حذف هر هنرمند
گشته ست سپر نعیمه بانو
بچم را به مرامِ مادرانه
گفته ست پسر نعیمه بانو
آبانی عشق ورزِ خود دار
پرشور و شرر نعیمه بانو
فرمود یکی دگر واسه چی
چیزی نمی گید برای مجری
من غزلی نوشته ام جور
از خوبی این مجری مزبور
مجریِ بلا روای مایی
ای اهل صفا روای مایی
هر چند که آمدی به تهران
اما به خدا روای مایی
حتی بروی اگر از اینجا
روزی به فضا روای مایی(فضا را نشون بدم)
بامزگی ات به دردهامان
گردیده دوا روای مایی
اسفندیِ مهربانِ حساس
با مهر و وفا روای مایی
ای معدن قندِ ویدیو چک
ای کوهِ طلا روای مایی
من یاد کنم همیشه از تو
هنگام دعا روای مایی
آنگونه گرفت کار شدت
وصفش نشود ز فرط حدت
می گفت یکی که خیر نبینید
هی دورهمی میایید می شنید
هی حرف می زنید از این و از اون
مونده رو زمین کدو ،بادمجون
دنباله ی این بحوث بیخود
برنامه ی گیس و گیس کشی شد
از بحث زیاد ،جمع آزرد
برنامه ی جمعه ها به هم خورد
🔹
مامان عزیز جای آن کار
حالا شده توی شعر قهار
سبزی ندهد به تابه ای لِر
زیرا که دگر شده ست شاعر
در شعر اگرکه سربلند است
از برکت این بگو بخند است
ای قلب تو مثل شیشه مامان
در قلب منی همیشه مامان
چون هرچه که هست و دارم از اوست
بسیار زیاد دارمش دوست
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei