گوشت...🍖🍗 رفته‌ای از سفره‌های مردمِ ناچار، گوشت رفتی و بالانشین گشتی به هر بازار، گوشت گوشت‌دانی‌های‌مان خالی‌ست در هجرانِ تو گشته‌ایم از دوریِ بسیار تو بیمار، گوشت می‌پری از نرخ ، همپای طلا در مملکت می‌رسد بر گوش‌مان نام تو در اخبار، گوشت در خیابان‌های‌مان هرچند که دیوار نیست هست اما بین ماها با شما، دیوار ،گوشت گوش کن قدری به آه و ناله‌ی درماندگان پنبه‌ها را گاهی از گوش خودت بردار گوشت دل بکن گاهی از اِیپتیس اِیپتیسِ بالایِ شهر مردم پایین مرتب می‌زنندت جار، گوشت عمه‌ام را دیدم و گفتم به او خوبی عمو؟ چون‌که می‌بینند گاهی چشم‌هایم تار، گوشت عاشق سرمایه‌دارانی و با آن‌ها رفیق مالِ ما بیچارگان انگار دارد خار!، گوشت وقت دلتنگی همیشه می‌کنم با خود مرور خاطراتِ خوبی از وقتی که خوردم پار، گوشت دیدنِ رازِ بقا آتش به جانم می‌زند خاصه آنجایی که دارد می‌خورد کفتار،گوشت هست از یاد کباب تو دلِ ماها کباب کاش پایان می‌گرفت این قصه‌ی غمبار،گوشت سال‌ها ما را ز دست خویشتن رنجانده‌ای باش این ایام دیگر فکرِ استغفار ،گوشت شاعرِ درمانده از کمبودِ تو نایی نداشت گفت در پایانِ شعرِ خود به حالی زار؛ گوشت @asharahmadrafiei