صلیاللهعلیکیافاطمهالزهرا
هستی شِکُفت از خاک بیروحِ عدم بانو
وقتی زدی در کوچهیِ بودن قدم بانو
چرخاندهای چرخ جهان را مثل دستاست
با گفتن تسبیحهایِ دم به دم بانو
در دست میگیرم قلم شاید که بنویسم
در حد فهم از آن شکوهِ محترم بانو
طفل دبستان خِرد در لُکنت افتاده
بر برگهی اندیشه میلرزد قلم بانو
هر قدر میدانیم از تو ذرهای هم نیست
بسیار میگوییم و میدانیم کم بانو
دریا به دریا گر بگوییم از مقام تو
کی میخورد یک قطره از وصفت رقم بانو
در گفتن وصفت زبان واژهها قاصر
درمانده در شعرت هزاران محتشم بانو
هر کس به سویِ خانهی لطف تو رو کرده
کی دست خالی رفته از باب کرم بانو؟
لعنت به آنان که نصیب خانهات کردند
در پاسخ احسان تو داغ و الم بانو
در حیرتم با داغ سنگین فراق تو
دنیا چرا از هم نمیپاشد ز غم بانو؟
در بیتالاحزان دلِ ما روضهات برپاست
همواره در دلهایمان داری حرم بانو
نومید کی برگردد از دریای لطف تو
هرکس که بر دارد به سویت یک قدم بانو
دریایی و وصف تو کار واژههایم نیست
در وصف تو شاعر نه، باران میشوم بانو
#شهادت_حضرت_زهرا#احمد_رفیعی_وردنجانی@asharahmadrafiei