. ✍ بازم اندر هر قدم،در ذکر شاه از تعلق گردی آید سد راه پیش مطلب، سد بابی می‌شود چهر مقصد را، حجابی می‌شود ساقی ای منظور جان­‌افروز من ای تو آن پیر تعلق سوز من در ده آن صهبای جان پرورد را خوش به آبی بر نشان، این گرد را  تا که ذکر شاه جانبازان کنم روی در، با خانه‌­پردازان کنم آن به رتبت، موجد لوح و قلم و آن به جانبازی ، ز جانبازان علم  بر هدف، تیر مراد خود نشاند گرد هستی را، به‌کلی برفشاند کرد ایثار آنچه گرد، آورده بود سوخت هرچ آن آرزو را پرده بود  از تعلق، پرده­‌ای دیگر نماند سد راهی؛ جز علی­‌اکبر نماند اجتهادی داشت از اندازه بیش کان یکی را نیز بردارد زِ پیش  تا که اکبر با رخ افروخته خرمن آزادگان را، سوخته ماهِ رویش، کرده از غیرت، عرق همچو شبنم، صبحدم بر گل ورق بر رخ افشان کرده زلفِ پر گِرِه لاله را پوشیده از سنبل، زره نرگسش سرمست در غارتگری سوده مشک تر، به گلبرگ‌ِ تری آمد و افتاد از ره، با شتاب همچو طفلِ اشک، بر دامان باب کای پدر جان! همرهان بستند بار ماند بار افتاده ­اندر رهگذار هر یک از احباب سرخوش در قصور وز طرب پیچان، سَرِ زُلفِین حور گام‌زن، در سایۀ طوبی همه جام‌زن، با یار کروبی همه قاسم و عبدالله و عباس و عون آستین افشان ز رفعت؛ بر دوکون از سپهرم، غایت دلتنگی است                      کاسب ، اکبر را چه وقت لنگی­ است  دیر شد هنگام رفتن ای پدر رخصتی گر هست باری زودتر محرم .___________________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af