شب بود و مردم دنیا در کربلا، در نزدیکی‌های قتلگاه، در صحرایی که تاریخ، دنیا را به سود آدم‌ها رقم زده بود به خواب رفته بودند. شب بود و صدای گریه‌ی هیچ کودکی بلند نبود. شب بود و زن‌ها و دخترکان در موکبی به نام حضرت عباس‌ع آرزوهای شیرینِ فردایشان را خواب می‌دیدند و امامی در میان تاریکی‌های بیابانِ دنیا، راه فرارِ آدمی را از چنگالِ تازیانه‌های زمان هموار می‌کرد. شب بود و برادری داشت آدمیت را کشیک می‌داد؛ خواهری داشت نماز شب می‌خواند در خرابه‌ای که مردم دنیا برایش رقم زده بودند و پدری داشت سر به سرِ دخترک سه‌ساله‌اش می‌گذاشت. شب بود و دنیا بود و سیاهی بود و نور بود و انسان بود و حیوان قاتی انسان بود و مرد بود و زن بود و نامرد بود و اشک بود و خنده بود و تیر بود و شمشیر بود و اسب بود و شیون بود و زنی داشت تاریخ را برای آدم تعریف می‌کرد. شب بود و مردی با نگاه به سیاهه‌ی آسمان بر سر انسان فریاد می‌زد: "اگر به گریه باشد، پیراهن یوسف را گرگ دریده و اشک‌های یهودا شاهدترین گواه بر حقانیتِ برادرانِ ناخلف است. گریه گواهِ خوبی برای آدمیتِ آدم نیست؛ نشان به آن نشان که مادر داشت در مسجد خطبه می‌خواند و امت یکپارچه اشک بود؛ اما مرد نبود. حرکت نبود. مرگ بود. سکون بود و سکوت بود...". 🍃🍃🍃 [ @asraneh313 ]